نشست استانبول فرصتی که نباید از دست برود
فرصت صلح که در دوحه هموار گردیده بود با تمام اما و اگرهایش موفقیت آمیز نبود، انتظار مردم این بود که دوحه آوردگاه صلح در افغانستان باشد؛ اما بیش از هفت ماه طول کشید بدون اینکه کمترین دستاورد ملموس و مثبت را در پی داشته باشد. آمریکا به هر ترتیبی زمینهی گفتگوهای بین الافغانی را در دوحه فراهم نمود، تا طرفهای جنگ از مجرای دیپلماسی و مفاهمه به یک نتیجهی که صلح را در آینده افغانستان به بار آورد موفق گردند؛ اما چنین نشد، تنها موردی که از برایند آن به مردم افغانستان مخابره میگردید، تنش و تقابل، نفی همدیگرپذیری، متهم نمودن جانبین به نقض توافقنامه دوحه و … بود؛ این پروسه با تمام طول و تفسیر اش معلق گردید و روند صلح افغانستان در بستر وسیعتر به ترکیه انتقال یافت.
آنچنان که گزارشهای رسانهی حاکی است، پروسه صلح افغانستان در استانبول قرار است با مدیریت مستقیم سازمان ملل متحد برگزار گردد، آمریکا به نحوی از نقش بارز اش در این پروسه دست کشیده است و آن را به سازمان ملل واگزار نموده است، علل و عوامل وجود دارد که دولتمردان آمریکا به چنین تصمیمی تن داده اند؛ زیرا این کشور میداند که قرار گرفتن در رأس برنامه صلح افغانستان با مدیریت مستقیم آمریکا ممکن است نتایج مثبت قابل ملاحظهی در پی نداشته باشد؛ زیرا پاکستان، بعضی کشورهای حوزه خلیج، روسیه و همپیمانان اش با نقش حد اکثری آمریکا در صلح افغانستان چندان موافق نیستند؛ از سوی دیگر، طالبان که با توسل به مجرای ایدئولوژیک و دینی، تا کنون جنگ افغانستان را دوام داده اند و از همین مجرا خواهان دستیابی به قدرت سیاسی نیز میباشند، نمیخواهند از پروسهی صلحی در بدنه قدرت سهیم شوند که مستقیما از جانب آمریکا مدیریت و کنترل گردد.
از این رو، آمریکا در نقش تسهیل کننده مذاکرات، تأثیر قابل ملاحظه بر روند صلح دارد؛ اما نظارت مستقیم و نحوه تقسیم قدرت و سازش جانبین افغان را مستقیما به سازمان ملل متحد سپرده است؛ تا صورت مسئله، صبغهی بین الافغانی و صلح ملی به خود بگیرد؛ زیرا تئوریسینهای آمریکا به خوبی واقف اند که قوماندانها و نیروهای جنگی طالبان در صورتیکه تقسیم کننده قدرت و یا مصدر صلح بین الافغانی آمریکا باشد در تقابل با رهبران شان قرار خواهند گرفت؛ از این جهت رهبران طالبان نیز نمیخواهند که در آینده مورد ملامت قرار بگیرند که با این همه جنگهای طولانی مدت، بالاخره از آدرس آمریکا شریک قدرت شدند. از اینرو، با تشخیص ماهیت قضیه، تلاشها بر این است از نکاتی که باعث بر انگیختن حساسیتها گردد پرهیز شود و نقش سازمان ملل و کشورهای منطقه تعیین کننده صلح باشد تا توازن در پروسه صلح رعایت گردد.
با این حال، گزارشها میرساند که طالبان خواستار مهلت در موعد برگزاری این پروسه گردیده اند. آنان گفته اند که پروسه صلح به بعد از ماه رمضان برگزار گردد، علت آن هم از سوی کارشناسان سیاسی، به موعد خروج نیروهای آمریکایی تحلیل میگردد؛ زیرا آمریکا مطابق به توافقنامه دوحه، قرار بود که اول ماه می سربازان اش را از افغانستان خارج نمایند، مطابق به این جدول زمانی، آمریکاییها گفته اند که طالبان به توافقنامه دوحه عملی نکرده اند شرط خروج سربازان به رعایت دو جانب به توافقنامه بوده است؛ از سوی دیگر، این کشور در حال رایزنی است که تعدادی از نیروهای ضد تروریزم اش را جهت مقابله با داعش نگهدارد، به هر ترتیب، تصمیم گیری آمریکا در قبال سربازان اش برای طالبان پر اهمیت است؛ از این نگاه، آنان به دلیلی خواهان تعویق نشست ترکیه به بعد از ماه رمضان گردیده اند که سرنوشت سربازان آمریکایی در این بازه زمانی مشخص گردد که آیا خارج میگردد یا باقی میمانند، در صورت عدم خروج، که احتمال اش زیاد است، طالبان نبض بازیها را در دست میگیرد. از آن زمان به بعد این گروه با دست باز وارد حلقهی بازی میگردد اگر نشست استانبول را در آن زمان تحریم نمایند هم برای شان توجیه پذیر است اگر شروط جدیدی که تأمین کننده منافع حد اکثری آنان باشد در قبال ادامه مذاکرات قرار دهند نیز قابل پیش بینی است، در این صورت نبض بازیهای در اختیار طالبان و حامیان شان قرار میگیرد. همه میدانند که با خروج نیروهای بین المللی از افغانستان، طالبان و سائر شبکههای تروریستی چه حال و روزی در افغانستان به وجود خواهند آورد.
با این حال، بازی کنونی در روند صلح، خام و مبتنی بر بی باوری است، روند صلح برخواسته از متن انگیزه صلحخواهی و منتج شدن به یک فرایند و اقدام نیک نمیباشد، بلکه نگاه به این پروسه انگیزهی سهم حداکثری در بدنه قدرت را برجسته میسازد؛ چنین نگاه به یک فرایند ملی نمیتواند به خیر و صلاح هیچ یکی از طرفها باشد، قدرت و سیاست در اختیار شهروندان هر کشور قرار دارد، نگاه استراتژیک به منافع ملی و برقراری ثبات و آرامش، زمینهی به قدرت رسیدن تمام گروههای اجتماعی را مهیا میسازد، حس انحصاگرایی و اسرار بر آن، همه را از وجود صلح و ثبات محروم میسازد، محور نگاهها به پروسه صلح از زاویه منفعت گروهی و فردی به زاویه منافع ملی و دورنمای استراتژیک تغییر یابد، صلح واقعی فقط از این مجرا قابل تحقق است.
نشست استانبول، فرصت بهینه و زمینهی خوبی در جهت تحقق صلح است، این فرصت طلایی در هر بازهی زمانی مهیا نمیگردد، شانس تحقق این روند با جو حاکم بین المللی برای افغانستان مهیا گردیده است، در صورتیکه که شرایط زمانی تغییر یابد، جامعه بین المللی ممکن است به این پیمانه از پروسه صلح حمایت نکنند، گیر و دار آنان در مسئله جهان، فراتر از چالشهای افغانستان است که بر سر آن وقت و زمان خود را ضایع بسازند. تعلل بیش از حد در این پروسه احتمال اینکه کشورهای بین المللی را از همکاری با افغانستان دلسرد نماید قابل تصور است، بیش از دو سال است که صلح افغانستان با تلاشهای بی وقفه آمریکا به این مرحله رسیده است، بسیج کشورهای منطقه و قدرتهای جهانی به شمول سازمان ملل متحد کار سادهی نیست و در توان هر کشوری هم نیست؛ لذا دو جانب افغانی با درک از حساسیت موضوع و پدیدهی زمان شناسی اهمیت این فرصت را درک نموده و خود را بر محوریت منافع استراتژیک ملی در این فرایند آماده نمایند تا نتایج بر آمده از استانبول صلح و ثبات سراسری را برای مردم افغانستان به ارمغان داشته باشد، طالبان باید به این درک رسیده باشند که تسلط از مجرای زور در شرایط کنونی نا ممکن است؛ زیرا بستر و زمینههای انحصاری قدرت در جامعه کنونی افغانستان میسر نیست، نسل نوین در برابر قدرت طلبی با چشم پوشی از منافع ملی بدبین اند و این فرصت را به هیچ جریان و گروه مدعی قدرت واگزار نخواهند کرد؛ بلکه یگانه راه رسیدن به قدرت گفتگو و دیپلماسی ثمر بخش بر محوریت منافع ملی است نه غیر از آن.