نشست صلح دوحه بین پاکستان و تـ.البان؛ تغییر گفتمان و اهداف پنهان ژئوپولیتیکی

نشست اخیر دوحه میان طالبان و هیئت پاکستانی، تنها یک گفتوگوی دیپلماتیک برای مهار تنشهای مرزی نیست، بلکه بازتابدهنده تغییر عمیق در گفتمان سیاسی پیرامون مسئله صلح افغانستان است.
در مرحله نخست، مفهوم (صلح بینالافغانی) بر مشارکت همه نیروهای سیاسی افغان بدون درنظرگرفتن تمایزات قومی استوار بود؛ یعنی صلحی در چارچوب منافع ملی، با محوریت همگرایی نخبگان سیاسی و اجتماعی افغانستان. اما در گام تازه، این گفتمان بهتدریج به (صلح بینالاقوامی) تغییر یافته است، صلحی که نه بر اساس منافع ملی و وحدت سیاسی، بلکه بر مبنای منافع و حساسیتهای قومی بازتعریف میشود.
بررسیها نشان میدهد که این تغییر جهت، بهویژه در اتاقهای فکر امنیتی پاکستان (آیاسآی)، بهصورت هدفمند طراحی شده است تا با تحریک عصبیتهای قومی علیه طالبان، وحدت اجتماعی افغانستان تضعیف و فضای تصمیمگیری حکومت کنونی دچار چنددستگی گردد.
چنین روندی زمینه را برای اعمال نفوذ ژئوپولیتیکی پاکستان در خاک افغانستان و طرحهایی نظیر ایجاد (منطقهٔ حایل) در شمالغرب کشور فراهم میسازد؛ هدف نهایی از این راهبرد، مهار مسیر واخان و مختلسازی پروژه (کمربند و جادهٔ چین) تلقی میشود.
در این میان، بخشی از جریانهای سیاسی وابسته به اقوام تاجیک و ترکتبار، که از روند قدرتگیری طالبان کنار گذاشته شدهاند، در میدانهای آشکار و پنهان به شبکههایی چون داعش خراسان و گروههای افراطی دیگر پیوستهاند.
این رویکرد، عملا در راستای راهبرد غربی، پاکستانی ـ عربی برای (ترانزیت جنگ) از افغانستان به آسیای میانه و حوزه ایران عمل میکند، نه در جهت منافع ملی افغانستان.
بهطور کلی، نشست دوحه در شرایطی برگزار میشود که معنای (صلح) در اتاق فکر استخبارات پاکستان از درون تهی شده و از مفهوم همکاری ملی به ابزار رقابتهای قومی و منطقهای تبدیل گردیده است. اگر این روند مهار نشود، (صلح بینالاقوامی) ممکن است بهجای پایان جنگ، خود به بستر جنگهای تازه بدل گردد؛ جنگهایی که این بار نه میان دولتها، بلکه میان اقوام و منافع متضاد داخلی، به تحریک قدرتهای خارجی، شکل خواهد گرفت.
نویسنده: سید باقرشاه احمدی
لینک کوتاه