نشست منطقهای تهران؛ فرصت همگرایی برای صلح افغانستان

برگزاری نشست کشورهای منطقه درباره وضعیت افغانستان در تهران را میتوان یکی از مهمترین ابتکارهای دیپلماتیک ماههای اخیر دانست؛ نشستی که در زمانی حساس برگزار میشود، زمانی که افغانستان بیش از هر دورهای نیازمند یک اجماع سیاسی، منطقهای و بینالمللی برای عبور از بنبست کنونی است. نفسِ گردهمآمدن کشورهای همسایه و بازیگران تأثیرگذار منطقهای حول محور افغانستان، حامل این پیام روشن است که بحران افغانستان نه یک مسئله داخلیِ صرف، بلکه چالشی مشترک با پیامدهای گسترده امنیتی، انسانی و اقتصادی برای کل منطقه است و تنها از مسیر هماهنگی و راهحل سیاسی میتوان به ثبات پایدار دست یافت.
نشست تهران فرصتی کمنظیر برای نزدیکسازی دیدگاهها و همراستاسازی تلاشهای پراکندهای است که طی سالهای گذشته، به دلیل نبود یک چارچوب منسجم، نتوانستهاند به نتیجه ملموس منجر شوند. این نشست میتواند بستری برای عبور از دیپلماسی واکنشی و حرکت بهسوی یک رویکرد فعال و هدفمند باشد؛ رویکردی که در آن، کشورهای منطقه نه صرفاً ناظر تحولات افغانستان، بلکه شریک مسئول در روند حل بحران باشند. چنین رویکردی، اگر با درک مشترک از ضرورت ثبات سیاسی و احترام به اراده مردم افغانستان همراه شود، میتواند آغازگر فصلی تازه در تعاملات منطقهای پیرامون این کشور باشد.
اهمیت این نشست زمانی دوچندان میشود که آن را در پیوند با ضرورت آغاز مذاکرات بینالافغانی ارزیابی کنیم. تجربه دو دهه گذشته نشان داده است که هیچ راهحل تحمیلی یا یکجانبهای، حتی اگر بهطور موقت ثبات امنیتی ایجاد کند، قادر به حل ریشهای بحران افغانستان نخواهد بود. صلح پایدار تنها زمانی ممکن است که ابعاد داخلی بحران، از طریق گفتوگوی واقعی میان افغانها، با حمایت و تضمین جامعه بینالمللی مورد رسیدگی قرار گیرد. از این منظر، انتظار میرود نشست تهران با تأکید روشن بر آغاز فوری مذاکرات بینالافغانی، از همه جوانب افغانی بخواهد با همکاری سازمان ملل متحد، این روند را بدون تأخیر آغاز کنند و تعهد خود را به یک راهحل سیاسی و فراگیر نشان دهند.
در این چارچوب، اعلامیه «همصدایی احزاب و جریانهای سیاسی افغانستان» که در روز سهشنبه گذشته منتشر شد، اهمیتی ویژه دارد. این اعلامیه، فراتر از یک متن سیاسی، تلاشی معنادار برای ارسال یک پیام اطمینانبخش به منطقه و جهان است، اینکه بخش قابل توجهی از نیروها و جریانهای سیاسی افغانستان، با وجود اختلافنظرها و تجربههای تلخ گذشته، به این جمعبندی رسیدهاند که راه برونرفت از بحران، نه در حذف و انحصار، بلکه در همصدایی، گفتوگو و توافق سیاسی نهفته است. چنین موضعگیریای میتواند برای کشورهای منطقه و بازیگران بینالمللی این اطمینان را ایجاد کند که سرمایهگذاری سیاسی و دیپلماتیک بر روند صلح افغانستان، با یک اراده داخلیِ آماده تعامل است.
نشست تهران، در صورت بهرهگیری هوشمندانه از این فضای جدید، میتواند نقش مکمل و تقویتکنندهای برای این همصدایی ایفا کند. اکنون زمان آن فرا رسیده است که کشورهای منطقه، از سطح بیانیهها و نگرانیهای کلی عبور کرده و بهطور عملی از روندهای سیاسیِ برخاسته از داخل افغانستان حمایت کنند. این حمایت میتواند در قالب پشتیبانی دیپلماتیک از مذاکرات بینالافغانی، هماهنگی با ابتکارهای سازمان ملل، و ایجاد سازوکارهای منطقهای برای تضمین اجرای توافقات احتمالی تعریف شود. چنین نقشی، نهتنها به سود افغانستان، بلکه در راستای منافع بلندمدت خودِ کشورهای منطقه نیز خواهد بود.
در همین بستر مثبت و امیدبخش، عدم اشتراک نمایندگان طالبان در این نشست، معنایی فراتر از یک غیبت تشریفاتی پیدا میکند. این عدم حضور را میتوان نشانهای آشکار از بیاعتمادی طالبان به کشورهای منطقه و بیمیلی آنان به مشارکت در یک روند جمعی برای حل بحران افغانستان دانست. در شرایطی که همسایگان افغانستان تلاش دارند با گفتوگو و هماهنگی، راهی برای ثبات و کاهش بحرانهای فزاینده بیابند، کنار کشیدن از چنین نشستی این پرسش جدی را مطرح میکند که آیا طالبان واقعاً ارادهای برای حل سیاسی بحران دارند یا همچنان بر مدیریت یکجانبه و انحصاری قدرت اصرار میورزند.
فراتر از آن، عدم تمکین طالبان به ابتکارهای منطقهای، بهویژه نشستی که میتواند زمینهساز مذاکرات بینالافغانی باشد، بهمنزله فاصله گرفتن از اصول یک حکومت مشروع ملی است. حکومتی که مدعی اداره یک کشور است، نمیتواند نسبت به نگرانیها، پیشنهادها و تلاشهای هماهنگ منطقهای بیاعتنا باشد. مشروعیت، تنها از کنترل جغرافیا به دست نمیآید؛ بلکه از پذیرش مسئولیتهای داخلی، احترام به اراده سیاسی مردم، و پایبندی به تعهدات منطقهای و بینالمللی ناشی میشود. در این معنا، غیبت طالبان بیش از آنکه نشست تهران را تضعیف کند، تصویر روشنی از شکاف موجود میان رویکرد انحصارگرایانه آنان و خواست فزاینده منطقه برای یک راهحل سیاسی و فراگیر ارائه میدهد.
با این حال، همین واقعیت میتواند نشست تهران را به فرصتی مهمتر تبدیل کند. کشورهای منطقه و جامعه بینالمللی اکنون با وضوح بیشتری میتوانند میان نیروهایی که برای همصدایی و حل سیاسی بحران آمادگی دارند و جریانی که از تعامل جمعی فاصله میگیرد، تمایز قائل شوند. این تمایز، اگر بهدرستی مدیریت شود، میتواند فشار سیاسی و دیپلماتیک لازم برای تغییر محاسبات طالبان و سوق دادن آنان به میز مذاکره را فراهم آورد.
نشست تهران را باید بهعنوان یک فرصت مثبت و راهبردی نگریست؛ فرصتی برای تقویت هماهنگی منطقهای، حمایت از همصدایی نیروهای سیاسی افغانستان و فراهمسازی زمینه آغاز مذاکرات بینالافغانی. اکنون توپ در میدان کشورهای منطقه و جامعه بینالمللی است تا با ایفای نقشی فعال، مسئولانه و هماهنگ، این فرصت را به مسیری واقعی برای صلح و ثبات پایدار در افغانستان تبدیل کنند. در کنار آن، مسئولیت تاریخی سیاسیون افغان نیز ایجاب میکند که از این فضا برای نزدیک شدن به یک راهحل ملی و مشروع بهره بگیرند؛ راهحلی که تنها از دل گفتوگو، مشارکت و تعهد مشترک به آیندهای متفاوت برای افغانستان بیرون خواهد آمد.
نویسنده: محمد امان فلاح

