نقش اخلاق اجتماعی در تعیین حاکمیتها

درک سنتی حاکم بر جامعه افغانی از اخلاق، ریشه در مبانی فرهنگی و مذهبی دارد که شاخصهای لازم برای سنجش و قضاوت اخلاقی را بهطور کامل بازتاب نمیدهد. در زبانهای اروپایی، دو اصطلاح «مورال» (Moral) و «اتیک» (Ethic) برای توصیف اخلاق به کار میروند. اگرچه در فارسی این مفاهیم گاه بهصورت «اخلاقیات» یا «علمالاخلاق» ترجمه شدهاند، اما این واژهها بار معنایی دقیق اصطلاحات لاتین را منتقل نمیکنند. از این رو، استفاده از خود واژههای «مورال» و «اتیک» برای تبیین دقیقتر این مفاهیم ضروری است.
تفاوت کیفی «مورال» و «اتیک»
مورال بازتاب اخلاق سنتی است که از فرهنگ ملی-مذهبی، سنتها و باورهای تاریخی یک جامعه سرچشمه میگیرد. این نگاه به اخلاق، گذشتهنگر است و درصدد حفظ ارزشهای تثبیتشده در برابر تغییرات جدید است. نمایندگان این دیدگاه، هرگونه تحول در ارزشها را به چالش کشیده و آن را تهاجم فرهنگی یا انحطاط اخلاقی میدانند. در مقابل، اتیک رویکردی انتقادی و پویا به ارزشها دارد. اتیک سنتها را بهعنوان مبنا میپذیرد، اما آنها را با نیازهای عصر حاضر تطبیق میدهد، گسترش میدهد، یا در صورت لزوم کنار میگذارد و ارزشهای جدیدی خلق میکند.
نمونههای بارز اتیک شامل جنبشهای حقوق بشر، برابری جنسیتی، مبارزه با نژادپرستی، حفاظت از محیط زیست، و مقابله با کار کودکان است. این مفاهیم محصول نگرش انتقادی به ارزشهای گذشته و طراحی اصول جدید برای پاسخگویی به چالشهای تمدن بشری هستند. درحالیکه مورال یا این ارزشها را رد میکند یا میکوشد مشابههایی برای آنها در متون باستانی بیابد تا ثابت کند که این ایدهها از پیش در سنت وجود داشتهاند.
اخلاق در جامعه افغانی: سیطره «مورال»
در افغانستان، اخلاق حاکم بر جامعه و حکومت عمدتاً از جنس مورال است؛ یعنی اخلاقی سنتی، واپسگرا و مقاوم در برابر تغییر. این مسئله با محافظهکاری فرهنگی و سیاسی گره خورده است. متأسفانه، در محافل فکری کشور کمتر به این تمایز پرداخته شده و همین امر به تداوم بحران اخلاقی دامن زده است.
از منظر جامعهشناسی، سیاست و اخلاق تنها در جهانی متکثر معنا پیدا میکنند. به بیان دیگر، وجود دیگری و غیر است که به اخلاق و فلسفه سیاسی مشروعیت میبخشد. همانطور که استوارت میل (فیلسوف انگلیسی) اشاره میکند:
«افرادی که با ما همعقیده هستند به ما آرامش میدهند و آنها که مخالف ما هستند به ما دانش میآموزند.»
با این حال، اختلاف نظرهایی نیز در فلسفه اخلاق وجود دارد. میل معتقد بود در تعارض منافع فردی و جمعی، نفع عمومی باید ترجیح داده شود؛ اما جرمی بنتام (حقوقدان انگلیسی) با این دیدگاه مخالف بود و معیار سود عمومی را برای قضاوت اخلاقی ناکافی میدانست. منتقدان نیز استدلال میکنند که ترجیح منافع دیگران بر خود، لزوماً عاقلانه نیست. اما این به معنای آن نیست که هرچه لذتبخش باشد خوب و هرچه رنجآور باشد بد است.
اخلاق، قانون و بحران حکمرانی در افغانستان
در افغانستان، ذهنیت تاریخی بسیاری از مردم به قانون بهعنوان امری تحمیلی و غیراخلاقی شکل گرفته است. قانون در اینجا بیشتر با قدرت گره خورده و اخلاق صرفاً نقشی تزئینی دارد. جامعه امروز ما هم از نهادینهنشدن قانون رنج میبرد و هم از عدم ترویج اخلاقیات بهویژه در عرصه سیاست.
اگر به گفتوگوهای روزمره نخبگان سیاسی و مدنی توجه کنیم، حجم بالایی از آنها به نقد یا تمجید اخلاقی یکدیگر اختصاص دارد. این نشاندهنده نیاز مبرم به بازنگری در مبانی اخلاقی است. یکی از جلوههای اخلاق، ادب است که در رفتار اجتماعی، گفتار و حتی سلیقه افراد تجلی مییابد. انسانی با تربیت اخلاقی والا نهتنها از آسیب رساندن به دیگران پرهیز میکند، بلکه آن را توهین به شخصیت خود میداند.
رابطه اخلاق و توسعه سیاسی
در کشورهای توسعهنیافته، دو دیدگاه متضاد درباره بهبود اخلاق وجود دارد:
۱. دیدگاه فردگرا: بهبود اخلاق صرفاً از طریق تلاش شخصی ممکن است.
۲. دیدگاه ساختارگرا: تحول سیاسی و استقرار نظام دموکراتیک بهطور خودکار اخلاق جامعه را اصلاح میکند.
اما تجربه نیمقرن اخیر افغانستان نشان داده است که بحران سیاسی خود نتیجه بحران اخلاقی حاکمان است، نه برعکس. هیچ جامعهای بدون تربیت اخلاقی قادر به انتخاب حکومتی عادلانه نخواهد بود. سطح اخلاق اجتماعی با رشد سیاسی رابطه مستقیم دارد؛ تا زمانی که موازین اخلاقی در جامعه نهادینه نشود، حاکمان خودکامه بر مردم مسلط خواهند شد و این چرخه معیوب ادامه مییابد.
اصلاح اخلاق اجتماعی نهتنها برای بهبود روابط انسانی، بلکه برای شکلگیری حکومتهای پاسخگو ضروری است. تا زمانی که اخلاق در جامعه افغانی بر پایه «مورال» سنتی باقی بماند، تغییر مثبت در ساختار سیاسی ممکن نخواهد شد. تنها با پذیرش رویکرد پویای «اتیک» میتوان به سمت جامعهای عدالتمحور و دموکراتیک حرکت کرد.
نویسنده: شکرالله حمیدی