نیروهای امنیتی افغان، ضامن ثبات و اقتدار کشور
در حالتی که هیولای تروریزم دهان گشوده است تا این کشور را با تمام تا و پود اش بلعیده و افتخارات این مردم را که طی دو دهه با جان نثاریهای فراوان هزینه گردیده است را از بیخ برچیده و تصویر افغانستان ویرانه و خشن را یکبار دیگر در صفحات رسانههای جهان تحویل دهند، این نیروها با اقتدار و قوت تمام سینه سپر نموده و مانع این رویای نا فرجام آنان گردیده است، صدای عف عف اژدهای تروریزم از برخی مناطق جنوبی کشور همچنان گوش ها را می آزارد و با خلق زوزههای گلولهی تفنگ رجعت به دهههای خون و ویرانی را به مردم افغانستان تداعی میکنند.
از سویی هم بالگردهای غول پیکر و سبکبال قوای بین المللی به سان پرندگان مهاجر، در فضای کشور صف کشیده و با نواختن آهنگ یأس، این جغرافیا و مردم اش را در میدان جنگ و مبارزه تنها گذاشته اند. فقط در فاصله زمانی بیست سال، حتی صداهای بالگردهای این قوا از حالت انرژیکی که پیام تصفیه تروریزم را در گوشها نجوا میکرد تغییر یافته و اکنون این صداها تداعی کنندهی دوام یک جنگ طولانی مدت است که نقطهی انتهای آن در تحلیلها نمیگنجد. به راستی چرا این هبهبه و دبدبهی حمله به طالبان، اکنون ماهیت دیگری به خود گرفته است، انگار تروریزمی در افغانستان وجود نداشت و همش یک نقشهی بود جهت دسترسی به اهدافی که به ظاهر امر تأمین کننده منافع ملی ایالات متحده باشد.
قیمت فرو ریختن برجهای تجارت جهانی انگار با حضور بیست ساله پرداخت شد و برخلاف شعار آنان که نابودی کامل القاعده و طالبان را سر داده بودند و آن را در رأس نقشه ترسیم کرده بودند، چه خوب جا عوض کرد و در رخ دیگر آن، طرح رشد این گروهها مهندسی میگردید که به دور از چشمان مردم و دولت افغانستان، گونههای آن به مرور زمان در این آب و خاک مرحلهوار اجرا گردید، چه بی رحم است سیاست ماکیاولیستی که در آن حس ترحم و انسان دوستی کاملا از بین رفته و به سان حیوانات جنگل هرچند که همدیگر را بخورند مهم نیست، اهمیت کار در این است که قدرتمندان همچنان بتواند در فضای بی انتهای جنگل یکه تازی نموده و جانداران ضعیف تر را دریده و به پیش برود، چنین است ماهیت کل پالیسیهای سیاسی آمریکا در قبال افغانستان و هر کشور دیگری که آمریکا در آن به هدف و اغراض شخصی تار دوانیده است.
اما در افغانستان، رخ ماکیاولیستی سیاست جایگاهی ندارد و این کشور با تمام توان و امکانات خویش متعهد به آن ارزشهایی است که از دل خود خدمتگزاری به مردم جهان را به صورت خودجوش، پیشهی اخلاق رفتاری شان قرار داده است و متعهد به اجرای هرگونه جان نثاری برعلیه عاملان جنایاتی است که تهدید بالفعل برعلیه انسان بما هو انسان به حساب می آیند. این کشور با داشتن نیروهای امنیتی که از دل این جامعه و مردم برخواسته است تا آخرین رمق خویش برعلیه دستگاههای جاسوسی و نیروهای نیابتی شان مبارزه خواهند کرد؛ چنانچه در ادوار گذشته نیز افغانستان این صداقت رفتاری را به جهان ثابت ساخت و تنها توسط همین مردم و با تسلیحات پیش پا افتاده در برابر طالبان جنگید و بارها از پیامدهای آن به جامعه جهانی هشدار داد؛ اما آنان در داخل ساختمانهای شیشهی نفس راحت میکشیدند و به این هشدارها وقع نگذاشتند تا زمانی که شیشه های بالای سر شان فروریخت و هزاران انسان در آن جان باخت، آنگاه خطر را در بیخ گوش خود احساس نمودند و در ائتلاف مشترک با مردم افغانستان بساط شر را برچیدند.
اما اکنون هم این نیروها از همان مردم است که تجربهی رزمی ذاتی را از گذشتهها با خود دارند، اکنون مجهز تر از هر زمان دیگر با غرور و اقتدار در برابر عاملان ضد انسانی میجنگند، برای شان هیچ اهمیتی ندارد که نیروهای خارجی حضور دارند و یا رفته اند؛ زیرا از سال 2014 بدینسو، این نیروها مقتدرانه توانسته اند دژ مستحکم در برابر تروریزم باشند و به همه ثابت است که جان از کف داده اند؛ اما سر تسلیمی فرو ننهاده اند. این نیروها هم اکنون با تمام وجود شان حس می کنند که در غیاب خارجی ها مالک اصلی مملکت شان و همین حس انرژی آور به آنان قوت میبخشد که هر گونه مزاحمت از طرف تروریزم را در نطفه خنثی نموده و مردم شان را از هر گونه گزند آنان محفوظ نگهدارند، مردم افغانستان با درک از حساس ترین وضعیت تاریخی کشور، با جان و مال خویش در کنار این نیروها ایستاده و صحنه را در هر نقطه این جغرافیا بر تروریزم و حامیان شان تنگ خواهد ساخت.