پاکستان و بازی خطرناک با آتش؛ افغانستان نیازمند اجماع ملی است

بمبارانهای پیهم پاکستان بر ولایتهای مرزی افغانستان نشانهای روشن از درماندگی این کشور در عرصه دیپلماسی و ناتوانی ساختاری آن در مدیریت امنیت داخلی است. اسلامآباد سالهاست که با بحرانهای امنیتی پیچیده، رشد گروههای مسلح تروریستی، اختلافات سیاسی و خلأ هماهنگی در نهادهای دفاعی روبهروست. در چنین وضعیتی، طبیعی است که حکومت پاکستان برای ایجاد یک روایت ساده و قابلهضم برای افکار عمومی داخلی، بهدنبال یک «متهم بیرونی» بگردد؛ افغانستان همیشه آسانترین انتخاب بوده است که بیش از چهار دهه درگیر چنین بازیهایی است. حملات شب گذشته این کشور بر مناطق مرزی افغانستان، که شبها و روزهای قبل از این نیز بارها در مناطق مرزی تکرار شده بود، بیش از آنکه نشاندهندۀ قدرت باشد، تابلویی از ناتوانی و سردرگمی پاکستان است که بجز اطفال و زنان هدف دیگری را موفق به نشانهگیری نشده است.
شباهت حملات پاکستان با حملات اسرائیل در غزه نه یک تشبیهِ احساسی، بلکه یک مقایسۀ عینی است. هر دو طرف هنگام مواجهه با ناکامیهای اطلاعاتی و امنیتی، به سادهترین و در عین حال غیرانسانیترین ابزار متوسل میشوند، حملات کور و بیهدف علیه مناطق غیرنظامی به پندار خودشان صبغه بازدارندگی دارد، ولی در عمل چیزی جز رسوایی برای شان به بار نیاورد. در هر دو مورد، کودکان، خانهها، روستاها و مناطق مسکونی آماج آتشباری قرار میگیرند، بیآنکه تفاوتی میان نقاط تهدید و غیرنظامیان گذاشته شود. این نوع حمله طبق محاسبات فلسفۀ سیاسی و نظامی معمولاً از جانب کشورهایی صورت میگیرد که توان یا ارادهٔ لازم برای عملیات دقیق ندارند و ترجیح میدهند با ایجاد رعب و هراس در فضای عمومی، پیام سیاسی بدهند. پاکستان همان راهی را میرود که اسرائیل در غزه در پیش گرفته است، حمله برای نمایش قدرت، نه برای رفع ریشهای تهدید.
پاکستان رسماً مسئولیت حملۀ شب گذشته بر مناطق مرزی افغانستان را نپذیرفت، اما در همان حال اعلام کرد که برای حفاظت از مردم خود «هر کاری لازم باشد» انجام خواهد داد. این زبان دوپهلو دقیقاً همان تاکتیکی است که دولتها هنگام ترس از پیامدهای حقوقی و سیاسی حملات، اما تمایل به ادامۀ عملیات، به کار میگیرند. اسلامآباد میخواهد آتشبار کند، اما نمیخواهد هزینههای سیاسیاش را بپردازد. هدف از این نوع اظهارات این است که هم پیام تهدید را منتقل کنند و هم در صورت فشار بینالمللی، راه عقبنشینی باز بماند.
ریشههای این رفتار در ضعف دیپلماسی پاکستان نهفته است. اسلامآباد در سالهای اخیر بخشی از جایگاه خود را در نظام منطقهای از دست داده و اعتماد متحدان سنتیاش تضعیف شده است. روابطش با امریکا دیگر آن حرارت گذشته را ندارد؛ چین بهرغم نزدیکی استراتژیک، از بیثباتی در مناطق مرزی و پیامدهای منفی آن بر پروژههای اقتصادیاش نگران است؛ و کشورهای منطقه نیز با دیدهٔ تردید به سیاستهای امنیتی پاکستان مینگرند. همه اینها باعث شده که پاکستان از مسیر دیپلماسی نه تنها نتواند بحران امنیت داخلیاش را مدیریت کند، بلکه در انزوا قرار گیرد. وقتی دیپلماسی کارایی نداشته باشد، زور نظامی بهعنوان آخرین ابزار وارد میدان میشود.
با این همه، مسئله تنها به پاکستان محدود نمیشود. افغانستان نیز در برابر آزمونی بزرگ قرار دارد. حملات مرزیِ خارجی زمانی مؤثر واقع میشود که کشورِ هدف دچار فقدان اجماع سیاسی، نبود دولت مشروع و ضعف سازمانی باشد. در شرایط کنونی، نبود یک ساختار حکومتی ملی و مبتنی بر مشارکت عمومی، زمینه را برای مداخلات خارجی فراهم کرده است. پاکستان، نسبت به خلأ قدرت در کابل بیتفاوت نیست. پاکستان خوب میداند که افغانستان هنوز به یک دولت فراگیر، مشروع و دارای نمایندگی واقعی از مردم نیاز دارد؛ دولتی که بتواند از موضع قدرت سخن بگوید، ابزارهای سیاسی و دیپلماتیک خود را فعال کند و در صورت ضرورت، دفاع ملی را سازماندهی نماید.
افغانستان تا زمانیکه دولت ملی مبتنی بر رضایت عمومی و مشروعیت بینالمللی نداشته باشد، نمیتواند با یک صدا در برابر پاکستان بایستد. مردم افغانستان تجربههای تاریخی تلخی از مداخلات پاکستان دارند و این حافظهٔ جمعی میتواند بهراحتی به یک نیروی بسیجکننده تبدیل شود؛ اما این انرژی اجتماعی زمانی ثمربخش خواهد بود که زیر چتر یک نظام سیاسی مشروع و ملی قرار گیرد. تنها در چنین حالتی است که میتوان از ظرفیت مردمی برای ایجاد بازدارندگی و دفاع ملی علیه پاکستان استفاده کرد.
از سوی دیگر، افغانستان باید دیپلماسی فعال و حسابشدهای را دنبال کند. تجاوزات مرزی پاکستان باید در نهادهای منطقهای و بینالمللی ثبت و پیگیری شود. دستگاه سیاست خارجی افغانستان باید بتواند از نفوذ کشورهای کلیدی مانند چین، ایران، کشورهای عربی و حتی قدرتهای غربی بهره بگیرد تا پاکستان هزینهٔ اقداماتش را احساس کند. تداوم سکوت یا اظهارات پراکنده نمیتواند این تجاوزات را متوقف سازد؛ تنها یک سیاست خارجی منسجم و حرفهای قادر است چنین حملاتی را مهار کند.
با وجود این، مهمترین نیاز افغانستان امروز، بازسازی ساختار قدرت و ایجاد اجماع ملی است. مردم افغانستان تنها زمانی میتوانند در برابر تهدیدات بیرونی بایستند که تکلیف قدرت در داخل کشور روشن باشد. وحدت ملی، سازمانیافتگی دفاعی و مشروعیت سیاسی، سه ستون اساسی برای مقابله با تجاوز خارجیاند. بدون این سه عنصر، هر حملهای از بیرون میتواند تکرار شود و هر کشور مهاجم میتواند از بیثباتی داخلی بهرهبرداری کند.
در نهایت، حملات پاکستان نه از قدرت، بلکه از ضعف سرچشمه میگیرد. کشورهایی که در دیپلماسی شکست میخورند و در داخل با بحرانهای امنیتی و سیاسی روبهرو هستند، بهسمت نمایشهای نظامی پرهزینه و بینتیجه میروند. پاکستان راهی را میرود که دیر یا زود خودش را در بنبست خواهد یافت. در مقابل، افغانستان میتواند این بحران را به فرصت تبدیل کند؛ فرصتی برای ایجاد اجماع داخلی، تشکیل دولت ملی و بازتعریف روابط خود با همسایگان از موضع اقتدار ملی، تنها با ساختن یک دولت مشروع و بسیج مردمی است که افغانستان میتواند روزی در برابر پاکستان با قدرت بایستد و از حق حاکمیت و امنیت سرزمین خود دفاع کند.
یادداشت اختصاصی

