چابهار، گره‌گاه خاموش اما سرنوشت‌ساز ژئوپلیتیک منطقه

در نقشه‌ی تحولات ژئوپلیتیکی جنوب آسیا و آسیای مرکزی، بندر چابهار ایران آرام‌آرام جایگاهی ویژه پیدا کرده است که فراتر از یک بندر صرف است. این بندر نه تنها شاه‌راهی برای تجارت و ترانزیت کالا محسوب می‌شود، بلکه به‌مثابه پلی استراتژیک میان سه محور حساس ـ ایران، افغانستان و هند ـ ایفای نقش می‌کند. در جهانی که رقابت قدرت‌ها بر سر مسیرهای ترانزیتی و کنترل کریدورهای انرژی شدت گرفته است، چابهار به نقطه‌ای بدل شده که هر اقدام تجارتی کوچک در آن می‌تواند دست‌آوردهای بزرگ در سطح منطقه و حتی جهان داشته باشد.

چابهار تنها بندر اقیانوسی ایران است و در حاشیه‌ی دریای عمان و اقیانوس هند قرار دارد. موقعیت جغرافیایی آن، در مقایسه با دیگر بنادر ایران، بی‌همتاست؛ جایی که کشتی‌های عظیم اقیانوس‌پیما می‌توانند پهلو بگیرند و به‌سرعت به شبکه‌های زمینی و ریلی کشور متصل شوند. اهمیت این بندر وقتی دوچندان می‌شود که آن را در کنار بندر گوادر پاکستان ببینیم؛ بندری که چینی‌ها با سرمایه‌گذاری کلان در قالب پروژه‌ی «کریدور اقتصادی چین–پاکستان» (CPEC) توسعه داده‌اند. فاصله‌ی کمتر از صد کیلومتری دو بندر، چابهار و گوادر را به دو رقیب مستقیم در قلب رقابت چین و هند تبدیل کرده است.

تمدید شش‌ماهه‌ی معافیت بندر چابهار از تحریم‌های آمریکا، ظاهراً حرکتی تاکتیکی است، اما در عمق خود معنایی ژرف دارد. واشنگتن می‌داند که در شرایط پرتنش امروز، نمی‌تواند هم‌زمان با چین، روسیه، ایران و هند درگیر شود. از این رو با یک تصمیم حساب‌شده، به هند فرصت می‌دهد تا فعالیت‌های خود در چابهار را ادامه دهد و مسیر ارتباطی‌اش با افغانستان و آسیای مرکزی را حفظ کند. این معافیت در واقع نشانه‌ای از درک آمریکا نسبت به حساسیت رقابت در منطقه است؛ جایی که هر عقب‌نشینی کوچک از سوی واشنگتن، می‌تواند به گسترش نفوذ چین بینجامد.

اما اهمیت چابهار تنها به بازی قدرت‌های بزرگ محدود نمی‌شود. تحولات اخیر در جنوب آسیا، از تشدید تنش‌ها میان هند و پاکستان گرفته تا اختلاف‌های فزاینده میان طالبان و اسلام‌آباد، چابهار را به جایگزینی امن و باثبات در برابر مسیرهای پاکستانی بدل کرده است. برای هند، چابهار حکم دروازه‌ای به افغانستان و آسیای مرکزی را دارد؛ مسیری که بدون نیاز به عبور از خاک پاکستان، دهلی نو را مستقیماً به بازارهای کابل، تاشکند و عشق‌آباد پیوند می‌زند. این مسیر نه‌تنها منافع اقتصادی، بلکه پیامدهای ژئوپلیتیکی عمیقی دارد؛ چرا که انحصار سنتی پاکستان بر ترانزیت کالا به افغانستان را در هم می‌شکند و به کابل امکان می‌دهد از وابستگی تک‌مسیره خارج شود.

در همین چارچوب، توجه افغانستان به چابهار در یک سال اخیر رشد چشمگیری یافته است. با وخامت روابط میان کابل و اسلام‌آباد و بسته شدن مکرر گذرگاه‌های مرزی، بسیاری از تاجران افغان چابهار را به‌عنوان مسیر جایگزین برگزیده‌اند. هند نیز که از ناپایداری سیاسی در پاکستان آگاه است، سرمایه‌گذاری‌های جدیدی در توسعه‌ی زیرساخت‌های بندر چابهار و خطوط حمل‌ونقل آغاز کرده است. این همگرایی منافع سه کشور، نشانه‌ی شکل‌گیری تدریجی یک بلوک اقتصادی نو در جنوب آسیاست؛ بلوکی که می‌تواند به مرور نقش متوازن در برابر نفوذ چین و پاکستان ایفا کند.

با این حال، برای آن‌که چابهار از سطح یک پروژه‌ی ژئوپلیتیک به واقعیت اقتصادی تبدیل شود، نیازمند سرعت بخشیدن به توسعه‌ی زیرساخت‌های خود است. راه‌آهن چابهار–زاهدان، که هم‌اکنون در حال تکمیل است، مهم‌ترین حلقه‌ی این زنجیره به شمار می‌آید. بدون اتصال ریلی، بندر چابهار همچون دروازه‌ای است که به هیچ جاده‌ای نمی‌رسد. این مسیر، اگر به شبکه‌ی ریلی افغانستان از طریق زرنج پیوند بخورد، تحولی عظیم در تجارت منطقه‌ای رقم خواهد زد. راه‌آهن زرنج–زاهدان می‌تواند کالاهای افغانستان را از بنادر جنوبی ایران به خلیج فارس و اقیانوس هند منتقل کند، و در مقابل، زمینه‌ی صادرات گسترده‌تر ایران و هند به آسیای مرکزی را فراهم سازد.

در کنار این ضرورت‌های زیرساختی، چابهار نه صرفاً یک بندر، بلکه به عنوان نمادِ همکاری منطقه‌ای و استقلال اقتصادی کشورهای منطقه می‌باشد. برای افغانستان، چابهار نماد خروج از بن‌بست ترانزیتی است؛ برای هند، راهی است به قلب آسیای مرکزی؛ و برای ایران، فرصتی است برای تبدیل شدن به شاه‌راهی مطمئن در تجارت جهانی. اگر کشورهای ذی‌نفع منطقه‌ای با درک از اهمیت اقتصادی و سیاسی این بندر گام‌های عملی‌تر و منسجم‌تر بردارند، چابهار می‌تواند از سایه‌ی رقابت‌های سیاسی بیرون آمده و به موتور محرک همکاری‌های منطقه‌ای بدل گردد.

در حالی‌که کشورهای منطقه از فرصت چابهار برای رشد و توسعه سخن می‌گویند، هنوز برخی بروکراسی‌ها و کندی‌های اداری مانع از بهره‌برداری کامل از آن هستند. گویی چابهار در انتظار قطاری است که سال‌هاست صدای سوتش شنیده می‌شود اما هنوز از ایستگاه حرکت نکرده است. بندری که می‌تواند هزاران شغل ایجاد کند، میلیاردها دالر درآمد بیاورد و جایگاه منطقه را در تجارت جهانی تثبیت نماید، نباید قربانی تأخیرها و بی‌برنامگی‌ها شود.

از منظر استراتژیک، چابهار یک «فرصت ژئوپلیتیک» برای ایران است که می‌تواند به زبانِ دیپلماسی اقتصادی ترجمه شود. در دنیایی که مسیرهای ترانزیتی ابزار قدرت‌اند، کشورها با خطوط ریل، بنادر و جاده‌ها سخن می‌گویند، نه با موشک و تهدید. چابهار می‌تواند پیام‌آور همین تغییر گفتمان باشد؛ از امنیت نظامی به امنیت اقتصادی.

تصمیم اخیر آمریکا برای تمدید معافیت بندر چابهار، هرچند محدود به شش ماه است، اما تائیدی است بر این واقعیت که هیچ کشوری در منطقه نمی‌تواند نقش ایران را نادیده بگیرد. واشنگتن برای مهار چین ناچار است مسیر هند را باز نگه دارد، و این مسیر از دل چابهار می‌گذرد. این یعنی، حتی در معادلات جهانی قدرت نیز، ایران ناخواسته در مرکزِ رقابت قدرت‌ها قرار گرفته است. اگر تهران بتواند این موقعیت را با عقلانیت و برنامه‌ریزی به فرصت توسعه بدل کند، چابهار نه فقط بندری در حاشیه‌ی اقیانوس، بلکه قلب تپنده‌ی اقتصاد منطقه خواهد شد.

در یک نگاه کلی، چابهار آیینه‌ای از آینده‌ی منطقه است؛ آینده‌ای که یا با همکاری و همگرایی می‌درخشد، یا در سایه‌ی رقابت و بی‌اعتمادی کدر می‌شود. در جهانی که سیاست با اقتصاد درآمیخته است، بندرها دیگر فقط محل بارگیری نیستند، بلکه میدان‌های سیاست‌اند. اهمیت چابهار، اگر درست درک شود، می‌تواند بندر صلح و همکاری باشد، نه میدان رقابت. اکنون وقت آن رسیده که به جای انتظار برای تصمیم دیگران، خودِ منطقه برای آینده‌ی چابهار تصمیم بگیرد آینده‌ای که از دل اقیانوس هند آغاز می‌شود، اما سرنوشتش به اراده‌ی کشورهای منطقه خورده است.

لینک کوتاه

https://sarie.news/a1295s
دکمه بازگشت به بالا