چالشهای مردم افغانستان، علت و راهکار

افغانستان سرزمینی است که همواره مورد تعارض و تهاجم قدرتهای استعماری واقع گردیده است، اگر صفحات تاریخ را ورق بزنیم می بینیم که هر یکی از قدرتهای جهان هرگاهی که خواسته است عزم افغانستان کند، توسط عوامل داخلی اش به این سرزمین راه یافته اند و در حالت جنگ و گریز سرمایه ملی این مملکت را به یغما برده و سپس مملکت را ترک کرده اند، تاریخ افغانستان گره خورده است با اشغال، قتال و مصیبتهایی که سیاسیون و مردم این سرزمین بر همدیگر روا داشته اند، نتایج فراموشی دولتها برای ارائه خدمات به ملت و نا شکری ملت در قبال آنچه که دارند سبب شد که نزدیک به پنجاه سال این مردم و این سرزمین در جنگهای خانمانسوز غوطهور گردند و سرمایههای ملی این مملکت به دست خارجیها و عمال داخلی اش به یغما برود، این چرخه تکراری در دهههای گوناگون در افغانستان تکرار شده است و کماکان ادامه دارد، حالا این سئوال باقیست که چرا با وجود ادعای مسلمانیت و افغانیت، کشور ما همچنان در خم یک کوچه است و این چرخه تکراری همچنان بر قامت مردم این مرز و بوم تنیده و به اشکال مختلف سایه شوم اش بر تارک این مردم رنج دیده پهنا گسترانده است.
طی چهارسال اخیر که نظام تغییر یافت با وجودی که از منظر امنیت فیزیکی اوضاع عمومی مملکت رو به بهبود گذاشت؛ اما از لحاظ اقتصادی و امید به آینده وضعیت مردم افغانستان تنزل یافت، اخراج همزمان چندین میلیون مهاجر از کشورهای همسایه باعث فشار اقتصادی بر مملکتی شد که هم اکنون تحت تحریم نسبی قرار دارد، پولها و ثروتهای ملی در بانکهای جهانی بلوکه شده اند، قراردادهای رسمی در مقیاس بزرگ بین المللی با افغانستان به امضا نمیرسد، فقر و بیکاری وسعت یافته و اشک و آه بانوان این سرزمین به دلیل منع تحصیل همچنان بر گونهها جاریست؛ اما در همین وضعیت نیز خشم طبیعت یقه این مردم را رها نمیکند و هرازگاهی زلزله و سیلاب بر این سرزمین هجوم آورده و تمام داشتهها و نداشتههای مردم را به یغما برده و جانهای نیمه جان را نیز با خود جمع کرده و به قعر زمین فرو میبرد، تا جایی که به یاد داریم، مردم افغانستان مردمی اند که کمتر شکر موهبتهای الهی را به جا میآورند، این مردم همواره نالان و سرگردان هستند، با وجودی که حاکمیتهای سیاسی در تاریخ این سرزمین بر اساس خواست جمعی نبوده است و مردم تنها فراموش شدهای حاکمیتهای سیاسی بوده اند؛ اما واقعیت این است که نظام سیاسی در هر کشور رنگ و بوی همان مردم است که تحت سیطره چنین نظام زندگی میکنند، لذا بهتر است که برای تغییر اوضاع در افغانستان، ابتدا مردم تغییر نموده؛ سپس با تغییرات مثبتی که در خود ایجاد کرده اند روند مثبت را در این سرزمین رقم بزنند، زیرا خداوند در قرآن مجید میفرمایند: «إن الله لا يغير ما بقوم حتى يغيروا ما بأنفسهم» آنچه که از این آیه افاده میشود این است که خداوند چیزی را تغییر نمیدهد تا زمانی که در خود تغییر ایجاد نکنید.
آنچه را که ما تاکنون در قبال خود شاهد بودیم این بوده است که کمترین تغییر در طرز نگاه و دیدگاه ما به وجود نیامده است، از روزگارانی که پدران یاد آوری میکنند که این سرزمین در فقر به سر میبرد و مردم کمترین نان و نوا برای گذران زندگی نداشتند، ظاهر شاه آخرین پادشاه کشور به بنگلادیش رفت تا مقداری نان و آذوقه زندگی از این کشور تهیه کند، در آن روزگار اکثریت مطلق مردم افغانستان فقط نان گندم را به سختی تهیه میکردند، در فرایند زمان هرچند وضعیت معیشتی مردم نسبت به آن زمان تغییر مثبت یافت؛ اما در مقیاس جهانی همچنان در ردیف فقیرترین کشورها قرار داریم، اما واقعیت این است که مثل سابق کسی گرسنه نان خوردن نیست؛ ولی با توجه به رشد روز افزون نیازهای زندگی تسهیلات و امکاناتی که برای زندگی در بازار عرضه میشوند مردم افغانستان از توان خرید لازم بهره مند نیستند، افزون بر آن ثبات و استحکام نظامهای سیاسی نیز از مردم افغانستان ربوده شده است؛ زیرا این مردم در استقرار و سقوط هیچ یک از نظامها نقش نداشته اند، صرفا اصحاب قدرت با تجمع تعدادی افراد تفنگ به دست دور هم جمع شده و برای قاپیدن قدرت از رقیب با حمایت کشورهای بیرونی میجنگند و این امر باعث میگردد که مردم در تعیین سرنوشت نقش نداشته باشند و قدرتهایی که بر این وطن حاکم میگردند در عوض اینکه به مردم پاسخگو باشند، بیشترین پاسخ را به کشورهای همسایه و منطقه میدهند تا آنان آزرده خاطر نگردند و قدرت سیاسی شان را با خطر مواجه نسازند.
اما در هر حالت مردم افغانستان باید در طرز دید و نگرش شان تغییراتی بیاورند، با این طرز دید مأیوس و نگران کننده اوضاع روز به روز بدتر از قبل خواهد شد، لازم است که مردم به آگاهیهای خود بیافزایند و به داشتههای شان شکر گذار باشند، زیرا خداوند در قرآن مجید وعده داده است که بر نعمت شکر گزاران می افزایم، «وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ لَئِن شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ ۖ وَلَئِن كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ» ترجمه: و نیز به یاد آورید هنگامى را که پروردگارتان اعلام داشت: «اگر شکرگزارى کنید، (نعمت خود را) بر شما افزون خواهم کرد; و اگر ناسپاسى کنید، مجازاتم شدید است!» لذا بشر مختار است که شیوهای شکرگزاری را بر میگزیند یا اینکه کفران نعمت میکند، نمیخواهم بگویم که در افغانستان همه چه رو به راه است و مردم غرق در فراوانی اند، اما همینکه هر آن چیزی که در اختیار دارند، از صحت و سلامتی خود تا فرزندان و اقارب و مقدار مایحتاج روزانهای که با آن گذران زندگی میکنند، جای شکرش باقیست در همین زمینه میتوان این امکانات و تسهیلات ابتدایی زندگی را نیز نادیده گرفت و زبان به گلایه و نارضایتی گشود؛ اما نتیجه چنان میشود که روز به روز همین امکانات ابتدایی را نیز از دست خواهیم داد و مشابه رنج و غصههای بی پایان را در زندگی خود بیشتر شاهد خواهیم بود تا دلیلی باشد بر اینکه رنج ما بی پایان است و ما خواهان خاتمه رنج و مشقتهای زندگی نیستیم؛ زیرا شکرگزاری در زندگی ما رنگ باخته و ما معادل کفران را در زندگی خود فرا میخوانیم. «شکر نعمت نعمتت افزون کند – کفر نعمت از کفت بیرون کند».