چگونگی رویکرد امریکا با کشورها جهان

موضوع مذاکرات امریکا و ایران به جنجالیترین رویداد در سطح بینالملل تبدیل شده است. نمایندگان دو کشور قرار است که روز شنبه ۲۲ حمل در عمان دیدار کنند. این گفتوگوها با میانجیگری عمان و بهصورت غیرمستقیم برگزار میشود. مذاکراتی با حضور «عباس عراقچی» وزیر امور خارجه ایران و «استیو ویتکاف» نماینده ویژه ترامپ در امور ایران مذاکرهای سخت و تاریخی که توجه تمام جهان را به خود جلب کرده است. گفته میشود که این مذاکره به دلیل مسائل مختلفی از جمله برنامه هستهای ایران، تحریمها و تنشهای منطقهای صورت خواهد گرفت. دونالد ترامپ، رئیس جمهوری امریکا هدف از این مذاکرات را محدود کردن برنامه هستهای ایران و جلوگیری از دستیابی تهران به سلاح هستهای عنوان کرده است.
به نظر میرسد ترامپ با این اقدام، نیت یک تیر و چند نشان در سر دارد. او به خوبی میداند برای گسترش سیطره خود در خاورمیانه راهی جز تعامل با ایران ندارد. چرا که مخالفت برخی کشورها با حضور امریکا در منطقه، به چالش اصلی ایالات متحده برای گسترش نفوذ و حضور در بخش های وسیعی از آسیای غربی مبدل شده است.
بسیاری از تحلیگران بینالمللی معتقدند که امریکا در حال زوال است و ترامپ میکوشد با حضور در خاورمیانه بار دیگر قدرت این کشور را به نمایش بگذارد. آیتالله خامنهای رهبر جمهوری اسلامی ایران نیز این موضوع را به خوبی درک کرده و در سخنانی گفته است: «امریکا امروز در مسیر ضعیفتر شدن است و این یک واقعیّت است. هم از لحاظ اقتصادی و هم از لحاظ موقعیّت سیاسی در دنیا، هم از لحاظ سیاست داخلی خودش، هم از لحاظ مسائل اجتماعی درون خودش. امریکا دیگر آن قدرت سی سال پیش را ندارد. »
از همین رو درخواست ترامپ برای مذاکره با ایران نیز با قلدری و تهدیدات پیدرپی شروع شد که نشان از ضعف و روحیه استکباری آن دارد. از سوی دیگر، اساس سیاست خارجی ایالات متحده بر تامین منافع این کشور استوار است. تقسیم بندی دوست و دشمن نیز در همین راستا صورت میگیرد. تا زمانی که دولتی، منافع ایالات متحده را تامین کند و در راستای اهداف امریکا برای ایجاد نظم جهانی گام بر میدارد، در زمره دوستان به حساب میآید. در غیر این صورت گزینههای دیگری روی میز کاخ سفید قرار خواهد گرفت.
نکته قابل تأمل این است که اصرار و پیشقدمی واشینگتن برای مذاکره با دیگران در واقع تلاش دولت امریکا برای مشروعیتبخشی به اعمال تجاوزکارانه بعدی است. پیشنهاد مذاکره و پس از آن زیاده خواهی و باج خواهی به رویه ثابت این دولت تبدیل شده و اگر از سوی طرف مقابل تمکین نشود، سران امریکا هر واکنش و اقدامی را مجاز میدانند.
در دهههای اخیر نمونههای بسیاری از اعتمادکنندگان به امریکا وجود دارد که با پایان یافتن تاریخ مصرفشان به راحتی کنار گذاشته شدند. حسنی مبارک، معمر قذافی، اشرف غنی مثالهای عینی از تکیهکنندگان بر وعدههای پوشالی ایالات متحده هستند. در اخر اوکراین تازهترین مصداق این موضوع است. با تحریک مقامات کاخ سفید، ولادیمیر زلنسکی وارد جنگی با روسیه شد که جز ویرانی، آوارگی و کشته شدن هزاران نظامی اوکراینی ثمره دیگری نداشته است. کییف حتی مجبور شد بهرهبرداری از معادن کمیاب خود را به امید گوشه چشمی از ترامپ دو دستی به او تقدیم کند و در آخر با توهین و تحقیر از کاخ سفید رانده شد.
قطعاً نتایج حضور امریکا در یک کشور، بدعهدیها و رهاسازی یک ملت در انبوهی از مصایب، برای مردم ما ملموستر است. دو دهه حضور ایالات متحده در افغانستان نه تنها دستاوردی برای ملت ما نداشت، بلکه وضعیت را به سویی هدایت کرد که جبران ضررهای همه جانبه سیاسی، اقتصادی، زیست محیطی و فرهنگی آن حداقل در کوتاه مدت به راحتی امکان پذیر نخواهد بود. پیامدهای مذاکرات دوحه، سقوط کابل، صحنههای دردناک میدان هوایی و هزاران قربانی غیرنظامی به شمول زنان و کودکان طی سالها عملیات نیروهای خارجی، از جمله عواقب اعتماد به ایالات متحده میباشد.