کنفرانس بن و کاستیهای عبرت آمیز
کنفرانس بن در سال 2001 میلادی پس از چندین دهه تنش و درگیری میان جناحهای مختلف سیاسی افغان در شهر بن آلمان دایر گردید که نتیجه آن منجر به توافقنامه بن و تشکیل دولت جمهوری در افغانستان شد. سنگ بنای توافقنامه بن و تفاهم بر ایجاد دولت ملی پس از 9 روز بحث و مشاجره در این کنفرانس گذاشته شد و جریانهای متضاد سیاسی که سالها بر سر تقسیم قدرت باهم درگیر بودند به تفاهم رسیدند و اساس دولتداری در افغانستان گذاشته شد، دولت بر آمده از دل کنفرانس بن، با توافق اکثریت قاطع کشورهای همسایه، منطقه و کشورهای غربی دخیل در مسئله افغانستان شکل گرفت. یکی از انتقاداتی که از جانب مخالفین این کنفرانس بر آن وارد است تقسیم قدرت بر مبنای قومیت و نفوس در این سرزمین بود؛ جدا از پیش داوری و قضاوت در مورد ابعاد مثبت یا منفی آن، به نظر میرسد که تهداب تقسیم قدرت بر اساس قوم و زبان، تنها به کنفرانس بن بر نمیگردد؛ بلکه طی بیست سال جنگ داخلی قبل از این کنفرانس که گروههای هفت گانه و هشت گانه بر سر تقسیم قدرت به توافق نمیرسیدند و هر قوم و زبان در مناطق شان حکومتهای محلی شکل داده بودند باعث شکل گرفتن تقسیم قدرت بر اساس قوم و مذهب در کنفرانس بن شد؛ زیرا به یاد داریم که گروههای درگیر، چندین بار برای گفتگوی صلح و تشکیل دولت ملی دور یک میز نشستند و باهم توافق کردند؛ اما همینکه پای شان به افغانستان میرسید به تمام تعهدات و سوگندهای شان پشت پا زده و باهم درگیر می شدند که نمونه واضح آن گفتگوی صلح پشاور و گفتگوی صلح در مکه بود که به قداست کعبه سوگند یاد کردند ولی با بازگشت به افغانستان نتیجه بدتر از قبل بود.
جناح مخالف کنفرانس بن تحریک طالبان بود که به تازگی از قدرت کنار زده شده بودند و ائتلاف شمال بنام «دولت اسلامی مجاهدین» کنترل کشور را در اختیار گرفته بودند. طی درگیریهای متوالی که میان ائتلاف شمال و تحریک طالبان جریان داشت، دو طرف در قبال همدیگر بدبین بودند، به دلیل جنگ و خونریزیهای طولانی که رخ داده بود و همینطور فشارهای طالبان بر مردم افغانستان، امریکا زمینه اشغال افغانستان را فراهم دید و به بهانه 11 سپتمبر بر افغانستان حمله کرد، در آن زمان بمباردمان هوایی امریکا بر طالبان شکننده بود و این بمباردمان باعث پیشروی زمینی ائتلاف شمال گردید و در کوتاه مدت کشور از اختیار تحریک طالبان خارج شد. کارشناسان بدین باورند نتیجه سختگیریهای طالبان پیشین بر مردم افغانستان زمینهساز ورود امریکا به کشور بود به همین دلیل مردم افغانستان در برابر حمله امریکا ایستادگی نکردند.
کنفرانس بن با درک این حقیقت که توافقنامه بر آمده از آن ناقص و نمایندگی از عموم مردم افغانستان نمیکرد؛ اما راه دیگری جز آن وجود نداشت؛ زیرا جانب مقابل دولت ربانی که تحریک طالبان بود تمام قدرت را برای خود میخواست و به دیگران حق قائل نمی شدند و از سوی دیگر، تقابل تحریک طالبان با جامعه جهانی نیز باعث شده بود که به گفتگو و تعامل تن ندهند؛ چنانچه در همان چند سال حکومت شان هیچ کشوری طالبان را به رسمیت نشناخت؛ اما اگر فرهنگ مدارا و پذیرش میان افغانها وجود میداشت امکان گفتگو و مفاهمه در داخل افغانستان فراهم می شد و متحدانه عموم مردم افغانستان دولتی را می ساختند که قابل پذیرش همگان و برخواسته از متن ملت میبود؛ بنا بر این توافقنامه نه یک توافقنامه ایده آل؛ بلکه زمینه ساز تشکیل دولت ملی بود که با استفاده از فرصت و فرایند زمان کاستیهای آن رفع و عموم مدعیان قدرت در افغانستان طی گفتگو و مفاهمه به تشکیل دولت ملی همه شمول رو می آوردند.
با این حال، درس عبرت از توافقنامه بن این است که هیچ جریان به تنهایی نمیتواند در افغانستان حاکم باشد؛ تا زمانیکه دولت ملی مبتنی بر خواست و اراده عمومی شکل نگیرد، زمینههای تخریب و نفوذ بر آن هموار است دولتی در افغانستان مورد قبول است که برخواسته از دل گفتگو و مذاکره شکل گرفته باشد. تجارب سیاسی در فرایند تاریخ افغانستان ثابت کرده است که تصرف و غلبه توسط هر جریان سیاسی که صورت گیرد نمیتواند دوام دار و رفع کننده چالشهای کشور باشد؛ بلکه بر چالشها می افزاید، به نظر میرسد که هم اکنون حکومت سرپرست افغانستان جهت کسب مشروعیت نظام و نجات افغانستان از بی سرنوشتی، محدودیتها را بر زنان و رسانهها لغو و جهت تشکیل دولت فراگیر ملی با افغانهای بومی و نخبگانی که در داخل کشور به سر میبرند وارد گفتگو و تعامل شوند این امر زمینه تخریب سیاسیون زمان جمهوریت را برداشته و مجاری رسمیت داخلی و بین المللی را در شکل دهی دولت مشروع ملی باز میکند، در غیر آن آینده افغانستان همچنان در هالهی ابهام قرار دارد.