کودتای داوود خان، سر آغاز سیه‌روزی‌های افغانستان

محمدداوود خان، بچۀ کاکای ظاهرشاه، در دوران صدارت خود با رویکردی ناسیونالیست و متعهد به ارزش‌های افغانی، جایگاه خود را در خانوادۀ سلطنتی تثبیت کرد. او که مشتاق اتحاد پشتون‌ها بود، به دلیل اختلاف بر سر مسئلۀ پشتونستان، با پاکستانِ تازه‌تأسیس وارد تنش شد و بنیان دشمنی با این کشور همسایه را استوار کرد. در مواجهه با این مسئله، احساسات او بر عقلانیت سیاسی غلبه یافت و افغانستان را در دوران صدارتش تا مرز جنگ با پاکستان پیش برد.

داوود با شوروی روابط نزدیکی برقرار کرد و با بهره‌گیری از کمک‌های این کشور، برنامه‌هایی را در افغانستان اجرا نمود که از جمله دستاوردهای آن می‌توان به آزادی‌های اجتماعی، نظیر کشف حجاب، اشاره کرد. اما تداوم خصومت با پاکستان موجب شد راه‌های تجاری افغانستان مسدود شود و وابستگی کشور به شوروی افزایش یابد. این سیاست، افغانستان را در وضعیت دشواری قرار داد و سرانجام داوود پس از ده سال صدارت، در سال ۱۹۶۳ میلادی، به دنبال اختلافات درون خانوادۀ سلطنتی، از قدرت کناره‌گیری کرد. با خروج او، فردی خارج از خاندان سلطنتی جایگزینش شد و سلطنت مشروطه مسیر جدیدی را در پیش گرفت.

افغانستان وارد دورۀ جدیدی شد که به «دهۀ قانون اساسی» معروف است، اما داوود به انزوا پناه برد. به نقل از کتاب «اردو و سیاست» اثر نبی عظیمی، در این دوران پرتلاطم سیاسی، نامی از داوود برده نمی‌شد. تنها مصاحبش زینت داوود، همسرش و خواهر ظاهرشاه، بود و دیگران او را ترک کرده بودند: «از تعظیم‌های نوکرمآبانه، “ولاحضرت” گفتن‌ها و تملق‌گویی‌ها خبری نبود. خانه متروک به نظر می‌رسید و باغ بی‌باغبان. وزرا، جنرالان، قومندانان، والیان و چاپلوسان، همگی او را رها کرده بودند.»

عظیمی می‌نویسد که با این حال، ظاهرشاه گاهی به عیادت داوود می‌رفت و حتی در زمان بیماری پاهای او را ماساژ می‌داد. اما داوود، تنهایی و حقارتی بی‌پایان را احساس می‌کرد. برای مردی خودرأی که تصور می‌کرد راه نجات افغانستان و وحدت پشتون‌ها را می‌داند، این بی‌مهری سنگین بود و او را به فکر انتقام انداخت. به روایت نبی عظیمی از حسن شرق، داوود در سال‌های پایانی حکومت نوراحمد اعتمادی نقشۀ کودتا را کشید و برای اجرای آن، گروهی اطلاعاتی تشکیل داد تا روابط با احزاب سیاسی، از جمله شاخۀ پرچم حزب دموکراتیک خلق (که در ارتش نفوذ داشت)، را گسترش دهد.

هنگامی که ظاهرشاه در ناپل ایتالیا به سر می‌برد، داوود فرصت را غنیمت شمرد. در صبح ۱۷ جولای ۱۹۷۳ (۲۶ سرطان ۱۳۵۲)، شایعۀ کودتا در کابل پیچید. صمد غوث، معین وزارت خارجه در حکومت داوودخان، در کتاب «سقوط افغانستان» می‌نویسد که مردم گمان می‌کردند کودتا توسط فرد دیگری مانند موسی شفیق یا جنرال عبدالولی (داماد شاه) انجام شده است. اما ساعت ۷:۲۰ صبح، گویندۀ رادیو کابل اعلام کرد که داوود بیانیه‌ای صادر خواهد کرد و اینگونه آشکار شد که قدرت در دست اوست. داوود در بیانیۀ خود اعلام کرد که نظام جمهوری، که با «روح حقیقی اسلام» سازگار است، جایگزین نظام پیشین شده است.

این کودتای بی‌خون‌ریز، سنت کودتاگری را در ارتش افغانستان نهادینه کرد. میرمحمدصدیق فرهنگ در جلد دوم کتاب «افغانستان در پنج قرن اخیر» احتمال دخالت شوروی در کودتا را مطرح می‌کند، اما صمد غوث و نبی عظیمی معتقدند شوروی نقشی نداشت. با این حال، روشن بود که شوروی ـ برخلاف غرب ـ از این تحول استقبال کرد و سه روز پس از کودتا، نخستین کشوری بود که جمهوری داوود را به رسمیت شناخت.

کودتای داوود، افغانستان را از مسیر بی‌طرفی در سیاست خارجی ـ که در دوران ظاهرشاه دنبال می‌شد ـ منحرف کرد. این امر موجب شد گروه‌های اسلامی با حمایت آمریکا و برخی همسایگان، علیه حکومت او فعالیت کنند. اما داوود به تدریج از شوروی فاصله گرفت و به غرب متمایل شد. ظاهر طنین در کتاب «افغانستان در قرن بیستم» می‌نویسد که نخستین پیام حسن‌نیت داوود به ذوالفقار علی بوتو در سال ۱۹۷۵ ارسال شد. او به سفیر افغانستان در پاکستان دستور داد به بوتو بگوید که «یک افغانستان و پاکستان قوی» می‌خواهد. این نشان می‌داد که احساسات پشتونستان‌خواهی داوود کاهش یافته و بهبود روابط با پاکستان، ایران و کشورهای عربی، نگرانی شوروی را افزایش داد.

شوروی دریافت که داوود در تلاش است تا از وابستگی اقتصادی و نظامی به آن کشور بکاهد. در سال ۱۹۷۷، روس‌ها از داوود دعوت کردند تا برای دومین بار از مسکو دیدار کند. صمد غوث می‌نویسد که داوود با خوشحالی این دعوت را پذیرفت و دستور داد ملاقات خصوصی‌ای با لئونید برژنف ترتیب دهند. اما این ملاقات به تنش انجامید. برژنف با شکایت از حضور متخصصان غربی در پروژه‌های افغانستان، گفت: «آن‌ها جاسوسان امپریالیست هستند.» داوود این سخنان را دخالت در امور داخلی خواند و جلسه را ترک کرد.

به باور ظاهر طنین، این واکنش داوود برای رژیم او گران تمام شد. یک سال بعد، احزاب وابسته به شوروی (خلق و پرچم) دست به اقدام مسلحانه زدند و نهادهای دولتی را تصرف کردند. از داوود خواسته شد تسلیم شود، اما او مقاومت کرد و همراه خانواده‌اش در ارگ ریاست جمهوری تا آخرین نفس جنگید. سرانجام، او و خانواده‌اش کشته شدند و این واقعه، باب خونریزی‌های بیشتر در افغانستان را گشود.

یادداشت اختصاصی / خبرگزاری سریع

لینک کوتاه

https://sarie.news/s1155a
دکمه بازگشت به بالا