کیفیت آموزش در افغانستان؛ از محرومیتهای دهه شصت تا چالشهای کنونی

افغانستان نسلی را در خود پرورش داد که پس از تهاجم شوروی در دهه شصت، با سرگردانی، مهاجرت و آوارگی روبهرو شد. این نسل که در آستانه سنین تحصیل قرار داشت، یا در داخل کشور آواره شد، یا برای نجات جان خود به کشورهای همسایه پناه برد. در آن دوران، نیروهای شوروی بدون تمایز بین نظامی و غیرنظامی، شهرها و روستاها را بمباران میکردند و هیچکس از زن و کودک تا پیرمرد و جوان در امان نبود.
مردم افغانستان با ایمانی راسخ به مبارزه علیه اشغالگران پیوستند. در ابتدا با ابزارهای ابتدایی مانند اسلحههای شکاری، داس و چکش در برابر ارتشی مجهز مقاومت کردند، اما بهتدریج، با گسترش جنگ، کمکهای تسلیحاتی از سوی رقبای شوروی آغاز شد. پاکستان بهعنوان بازیگر اصلی، نقش واسطه را ایفا میکرد و سلاحهای غربی را به دست مجاهدین میرساند.
این جنگ نهتنها زیرساختهای کشور را ویران کرد، بلکه باعث فرار نخبگان و بسته شدن مدارس و دانشگاهها شد. بسیاری از مردم به پاکستان گریختند و در اردوگاههای مهاجرین ساکن شدند. کودکان افغان در آنجا بهجای آموزش معیاری، تحت تأثیر نظام آموزشی ایدئولوژیک قرار گرفتند. در این مدارس، بهجای پرورش تفکر انتقادی و انساندوستی، خشونت و جهاد ترویج میشد. کتابهای ادبیات فارسی، که سرشار از مضامین اخلاقی و انسانی بودند، حذف شدند و جای آنها را متون افراطی گرفت. دیگر از شعرهای سعدی و حافظ که بر وحدت انسانها تأکید داشتند خبری نبود. بهجای آموزش صلح و همزیستی، ذهن کودکان با مفاهیم جنگ و کینه پرورش یافت.
در دو دهه پس از سال ۲۰۰۱، امیدی تازه در دل مردم افغانستان زنده شد. خانوادهها، حتی با پرداخت هزینههای شخصی، فرزندان خود را به مدرسه میفرستادند. این تحول بیسابقه نشان میداد که مردم به نقش آموزش در نجات جامعه باور داشتند. اما این امید نیز دیری نپایید. امروز بار دیگر آموزش در افغانستان با محدودیتهای شدید روبهروست. دختران از تحصیل محروم شدهاند و بسیاری از کودکان افغان تنها تا صنف ششم اجازه یادگیری دارند. گویی ترس از آگاهی یافتن نسل جدید، عامل اصلی این محرومیتهاست.
جامعهای که از آموزش محروم شود، به تاریکیهای قرون گذشته بازمیگردد. در دنیای امروز که پیشرفتهای علمی و فناوری مرزها را درنوردیده، چگونه میتوان مردم را از حق تحصیل محروم کرد؟ آیا این محرومیت، ادامه همان سیاستهای دهه شصت نیست؟ آن زمان، آموزش به ابزاری برای ترویج خشونت تبدیل شد و امروز، بهکلی از بسیاری دریغ میشود.
اسلام بر فراگیری علم تأکید دارد و تمام ملل جهان آموزش را حق مسلم هر انسانی میدانند. پس چرا این حق از مردم افغانستان گرفته شده است؟ آیا هدف، نگهداشتن جامعه در جهل و وابستگی است؟
تنها راه نجات افغانستان، بازگشت به آموزشِ انسانمحور، نقاد و علمی است. باید از گذشته درس گرفت و اجازه نداد تاریکی بار دیگر بر آینده این سرزمین سایه افکند. امیدواری و مقاومت برای دستیابی به آموزش باکیفیت، تنها راه رهایی از چرخه خشونت و عقبماندگی است. افغانستان شایسته آیندهای روشن است، و این آینده تنها با دانش و خردورزی ممکن خواهد شد.
آیا جهان و قدرتهای منطقه حاضرند پاسخگوی این محرومیت آموزشی باشند؟ یا بار دیگر سیاستهای دوگانه، آینده افغانستان را قربانی منافع خود خواهند کرد؟
نویسنده: محمد امین فرهمند