گردهمایی آنلاین مخالفان طالبان؛ آزمون تازهٔ همگرایی سیاسی در تبعید

هفتهی پیش و در هجدهم قوس، جریانهای سیاسی مخالف حکومت طالبان با برگزاری یک نشست مجازی از تشکیل ائتلافی تازه تحت عنوان همصدایی ملی برای آیندۀ افغانستان خبر دادند. این ائتلاف که با حضور شماری از چهرههای شناختهشدۀ سیاسی افغانستان همراه بود، در اعلامیۀ مشترک خود بر عبور مسالمت آمیز از بحران کنونی، دستیابی به صلح پایدار و آغاز گفتوگوهای سیاسی تأکید کرد و طالبان را نیز به مذاکره فراخواند. اعلام موجودیت این جریان، اگرچه در ظاهر حامل پیام وحدت و تغییر رویکرد بود؛ اما از همان ساعات نخست، با پرسشها، تردیدها و شکافهایی همراه شد که نشان میدهد راه پیشرو نه ساده است و نه هموار، بلکه مسیری طولانی است که موفقیت در آن خودگذری و نگاه استراتژیک را بر میتابد.
حضور چهرههایی چون احمد مسعود، عبدالرشید دوستم، عطا محمد نور، محمد محقق، حنیف اتمر، اسماعیل خان، محمد یونس قانونی و سرور دانش، به این نشست وزن نمادین بخشید. این فهرست، ترکیبی از رهبران نظام جمهوریت، فرماندهان پیشین جهادی و سیاستمداران تکنوکرات را در بر میگرفت؛ ترکیبی که در نگاه نخست میتوانست نشانهای از تلاش برای گردهمآوردن طیفهای مختلف اپوزیسیون طالبان تلقی شود. اما همین تنوع، در عین حال یادآور اختلافات عمیق و تجربههای متعارضی است که طی دو دهۀ گذشته بارها مانع شکلگیری یک جبهۀ منسجم سیاسی شده است.
واکنشها به اعلام موجودیت همصدایی ملی بهسرعت فضای سیاسی و رسانهای افغانستان را تحت تأثیر قرار داد. گروهی آن را نشانهای از احیای اپوزیسیون و تلاش برای بازگشت سیاست به صحنهای دانستند که پس از سقوط جمهوریت عملاً به حاشیه رانده شده بود. در مقابل، شماری دیگر با اشاره به پیشینۀ چهرههای حاضر، این ائتلاف را تکرار الگوهای ناکام گذشته ارزیابی کردند؛ الگوهایی که بارها با شعار وحدت آغاز شدند اما بهدلیل اختلافات درونی، رقابتهای شخصی و نبود برنامۀ روشن، به نتیجهای ملموس نرسیدند.
این تردیدها زمانی پررنگتر شد که تنها ساعاتی پس از اعلام موجودیت ائتلاف، جمعیت اسلامی به رهبری صلاحالدین ربانی از آن انتقاد کرد و خروج خود را از شورای عالی مقاومت ملی برای نجات افغانستان اعلام نمود. این اقدام، نهتنها شکاف در میان مخالفان طالبان را عیان ساخت، بلکه نشان داد که همصدایی ملی از همان ابتدا با مسئلۀ اعتماد و اجماع درونجریانی روبهرو است. جدایی جمعیت اسلامی، بهعنوان یکی از احزاب ریشهدار و باسابقه، این پرسش را تقویت کرد که آیا این ائتلاف توان جذب و نگهداشت نیروهای سیاسی متنوع را دارد یا خیر.
در متن اعلامیۀ همصدایی ملی، این نکتهای برجسته بیش از همه جلب توجه میکند که کنار گذاشتن مبارزۀ مسلحانه و تأکید بر مذاکره بهعنوان راهحل بحران افغانستان میتواند برای آینده ثبات و امنیت این سرزمین پیام خوبی باشد، این موضعگیری، در فضای سیاسیای که طی سالهای اخیر عمدتاً با منطق زور و جنگ تعریف شده، حامل پیامی متفاوت است. حتی حضور احمد مسعود، که نام او با جبهۀ مقاومت ملی گره خورده، در کنار چنین موضعی این برداشت را تقویت کرد که بخشی از اپوزیسیون به این جمعبندی رسیده است که تداوم مسیر نظامی نهتنها به بنبست انجامیده، بلکه هزینۀ انسانی و سیاسی آن نیز فراتر از دستاوردهای احتمالی است.
با این حال، تغییر گفتمان از مبارزه به مذاکره، بهتنهایی برای تبدیل یک ائتلاف به بازیگری اثرگذار کافی نیست. مسئلۀ اصلی در این میان، فاصله میان همصدایی لفظی و همدلی و اقدام عملی است. تجربههای گذشته نشان داده است که بسیاری از جریانهای سیاسی افغانستان در سطح شعار به توافق میرسند، اما در مرحلۀ عمل، اختلاف بر سر رهبری، سهم، اولویتها و راهبردها دوباره سر باز میکند. همصدایی ملی نیز از این قاعده مستثنا نیست و نشانههای اولیه حاکی از آن است که این جریان هنوز نتوانسته است یک محور فراگیر و مورد اجماع ایجاد کند.
از سوی دیگر، وزن سیاسی این ائتلاف در مقایسه با واقعیتهای میدانی افغانستان محدود به نظر میرسد. طالبان، علیرغم ناتوانی در کسب مشروعیت بینالمللی و مواجهه با بحرانهای جدی در عرصههای اقتصادی، اجتماعی و حقوق بشری، همچنان کنترل کامل جغرافیای قدرت را در دست دارند. در چنین شرایطی، ائتلافی که پایگاه اجتماعی آن مشخص نیست و انسجام درونیاش محل تردید است، بهسختی میتواند به چالشی فوری و جدی برای حاکمیت طالبان تبدیل شود.
عامل تعیینکننده دیگر، رابطۀ این ائتلاف با افکار عمومی است. بخش بزرگی از جامعه افغانستان، خاطرات تلخی از دوران حاکمیت و رقابتهای سیاسی چهرههایی دارد که امروز در قالب همصدایی ملی گردهم آمدهاند. فساد، ناکارآمدی، اختلافات قومی و سیاسی و ناتوانی در جلوگیری از فروپاشی جمهوریت، هنوز در ذهن بسیاری زنده است. از این منظر، اعتماد عمومی سرمایهای است که بهسادگی بازسازی نمیشود و هر حرکت سیاسی تازه، ناگزیر با این پیشینۀ سنگین سنجیده میشود.
در کنار این واقعیتها، نباید از این نکته غافل شد که تأکید همصدایی ملی بر گفتوگو، بازتاب نوعی خستگی جمعی از جنگ و خشونت است؛ خستگیای که نهتنها در میان سیاستمداران، بلکه در میان مردم عادی نیز بهوضوح دیده میشود. جامعهای که بیش از چهار دهه جنگ را تجربه کرده، بیش از هر زمان دیگر به راهحلی سیاسی میاندیشد، هرچند نسبت به صداقت و توانایی بازیگران سیاسی بدبین باشد.
در مجموع، همصدایی ملی برای آیندۀ افغانستان را میتوان تلاشی دانست که در مرز میان امید و تردید شکل گرفته است. این ائتلاف، از یکسو نشانهای از تلاش برای بازگشت سیاست و گفتوگو به صحنۀ بحرانزده افغانستان است و از سوی دیگر، بازتابدهندۀ همان ضعفها و گسستهایی است که طی ۲۵ سال گذشته بارها پروژههای مشابه را ناکام گذاشته است. سرنوشت این همصدایی، نه در اعلامیهها و نشستهای مجازی، بلکه در توانایی آن برای عبور از اختلافات درونی، بازسازی اعتماد و تبدیل گفتار سیاسی به کنش مؤثر رقم خواهد خورد؛ آزمونی که تاریخ معاصر افغانستان نشان داده است عبور از آن چندان آسان نیست.
نویسنده: عبدالاحمد خاقانی
