علت ماندگاری جوهره حرکت امام حسین در تاریخ بشریت
کربلا وادی است که در آن جفا و ظلم تاریخی بر حقانیت انسان کامل صورت گرفته است، سرزمین کربلا و کوفه یکی قتلگاه خانواده رسول الله و دیگری محل پیمان شکنی و خدعه در قبال حسین بن علی است. عزم و ارادهی راستین حسین بن علی جهت برچیدن ظلم و فساد با حمایت کوفیان و مردم کربلا تجلی نیافت؛ بلکه روند به گونهی شکل گرفت که مردم کوفه با نامههای متعدد خواستار حضور حسین بن علی به شهر شان شدند و پیمان شکستند و کربلا که در آن زمان صحرای بی آب و علف بود که مسکنگاه اجباری خانواده رسول الله شد. حسین بن علی به هدف جنگ و اقدام نظامی وارد کوفه نشد بلکه اقدام حرکت به سمت کوفه یک اقدام اصلاحگرایانه بود. چنانچه امام حسین (ع) از بدو حرکتش به سمت کوفه در هر مسیری که با مردم تماس برقرار میکرد سخنرانی میکرد و هدف از حرکت اش را توضیح میداد؛ چنانچه وی به خوبی واقف بود که امکان جعل تاریخ و جعل سخنانش وجود دارد و چه بسا اشخاصی که این هدف مقدس را به اهداف مادی، اقدام مسلحانه و جاه طلبی ربط بدهند.
امام حسین (ع) از آوان حرکتش به کوفه در نوشتن وصیتنامه اش به محمد حنفیه میفرمایند: و اني لم اخرج اشرا و لا بطـرا و لا مفسدا و لا ظالما و انما خرجت لطلب الاصلاح في امة جدي (ص) اريد ان امر بالمعروف و انهي عن المنكر و اسير بسيرة جدي و ابي علي ابن ابي طالب (ع)». یعنی: خروج و قيـام من از روى سركشى و خوشگذرانى و فساد و ظلم نيست، تنها براى اصلاح در امت جدم(ص) قيام کردم و مي خواهم به معروف امر کنم و از منكر بازدارم و به سيره جدم(ص) و پدرم على بن ابيطالب عمـل کنم.
چنانچه در وصیتامه حضرت میبینیم که سرکشی با حکومت هدفش نیست، خوشگذرانی، ظلم و فساد نیز در هدف والایش جا ندارد؛ بلکه هدفش هدف اصلاحی است نه چیز دیگر در اهداف اصلاحی هیچ قوه قهریه و شمشیر در میان نیست بلکه اشاعهی روح و جوهره اسلام در میان مردم است. در علوم سیاسی میخوانیم که اصلاحات عمدتا از بالا به پایین انجام مییابد، یعنی از رأس قدرت در مورد اصلاحات تصمیم گیری میشود و در میان جامعه اجرا میگردد، حالا سئوال اساسی این است که آیا امام حسین در رأس قدرت بود که هدف اش را اصلاحی عنوان کرد؟ چنانچه نظام اسلامی مشروعیت اش را از دین و آموزههای دینی و از خاندان نبوت میگیرد؛ در اینجا امام حسین (ع) به عنوان بزرگ خانواده نبوت در میان مسلمین از اهمیت و احترام قابل توجهی برخوردار است، وقتیکه امام واضح میگوید به هدف براندازی حکومت حرکت نمیکنم بلکه به هدف اصلاح در میان امت جدم راه میافتم، نشان از جایگاه والای امام حسین در میان مردم است که قدرت نرم این خاندان در سراسر امپراتوری اسلامی ریشه دوانده است، بلی امام حسین در رأس قدرت دینی است با اینکه جایگاه حکومتی ندارد و حرکت اصلاحگرایانه اش اگر توطئه نمیشد نتایج قابل توجهی در پی داشت و جامعه را از خواب غفلت مادی گرایی و جاه طلبی بیدار میکرد.
یزید و مشاورانش در دارالاماره با آگاهی از پایگاه اجتماعی امام حسین و تسلط معنوی وی بر جوامع اسلامی توطئه چیدند، توطئهی که مبتنی بر آن تنها راه برای نجات امام حسین بیعت است و راه دوم جنگ. یزید محاسبه کرده بود که اگر حسین بیعت کرد مشروعیت حکومتش مسجل میگردد و مقام دولتی نیز به امام حسین واگزار میکند که در اینصورت خودش جزئی از حکومت میشود و نمیتواند
نظام را متزلزل کند، راه دوم که گزینش جنگ را پیش پای امام حسین چیده بود، به این هدف بود که اگر وارد جنگ شد تبلیغات راه اندازی میکنیم که او یک شخص خارجی بود و برعلیه نظام توطئه و قیام کرده بود به همین راحتی کارش تمام میشود.
وقتیکه امام حسین به کربلا رسید و وضعیت را به گونهی دید که ممکن است بودن وی در اینجا منجر به آشوب و کشمکش نظامی گردد، از یزید خواست که راه بر وی باز کند تا به مناطق و جاهای دور دست برود، در این جا هم امام حسین از جنگ و درگیری حرف به زبان نمیآورد؛ اما حکومت کوفه میگوید یا بیعت با یزید یا باید کشته شوی و تمام راههای خروجی را بر امام میبندند. اینجاست که امام حسین (ع) میفرماید «مرگ عزتمند را بر زندگی ذلتبار ترجیح میدهم» زیرا بیعت که با زور شمشیر و نظامی نمی شود؛ بلکه باید مبتنی بر رضایت و مصلحت جامعه اسلامی باشد نه سلیقهیی و جبری.
امام حسین (ع) در شب عاشورا در حالی که چراغها را خاموش کرده بود تا چهرهی همدیگر را نبینند خطاب به همراهانش فرمود: یزید با شخص من مشکل دارد با شما هیچ مشکلی ندارد؛ میتوانید با استفاده از تاریکی شب اینجا را ترک کنید و راه خانههای تان را بپیمایید که دقیقا همینطور شد. یاران آن حضرت که همراهش بودند به هزاران نفر میرسید؛ اما صبح عاشورا فقط هفتاد و چند نفر باقی مانده بود. وضعیتی که در آن شب پیش آمد گویای این واقعیت بود که صداقت در گفتار و عمل امام حسین (ع) موج میزد؛ او هیچ یکی از همراهانش را به جنگ ترغیب نکرد و به آنان وعدهی پیروزی نداد و هیچگونه تطمیع صورت نگرفت؛ بلکه صادقانه آنچه را که هدفش بود بیان کرد.
از این پیشآمد به این نتیجه میرسیم که امام قصد جنگ و خونریزی نداشت ورنه میتوانست با لشکر چند هزار نفری اش ایستادگی کند و تصمیم به بیعت و تسلیمی نیز نداشت؛ چون تن دادن به ظلم، ظلم دیگری است بر خویشتن. به این دلایل است که هدف والای امام حسین به بار نشست و ندای « هل من ناصر و ینصرنی» در فرایند زمان میلیون ها لبیکگو پیدا کرد، اگر ذرهی طمع و عدم رضایت خداوند در حرکت و پیام های امام حسین مشاهده میگردید، به یقین که ماهیت این حرکت جهانگیر نمیشد و میلیونها شیفته و عاشقان آزادی خواهی و انسانیت را در سراسر کره زمین مجذوب نمیکرد؛ زیرا اقدامات نفسانی در کوتاه ترین مدت خفه میگردد و هیچ جوهرهی ماندگار در آن باقی نمیماند؛ زیرا مقدرات خداوند این است که حقانیت را به درازای تاریخ و تا زمانیکه بشریت در هستی زیست دارند باقی بگذارد و همه ساله بر شکوه و عظمت آن بیافزاید. این همه جوش و خروش که همه ساله در کربلا و سائر نقاط جهان در روزهای عاشورا و اربعین جریان دارد نه یک امر بشری و مذهبی بلکه شور و تهییج الهی است که خداوند در متن حرکت امام حسین (ع) نهاده است.