لزوم اتحاد حوزه جمهوریت به هدف نجات کشور از مداخلات بیرونیها
طالبان با استفاده از وضعیت پیش آمده نهایت تلاش را دارند تا با افت و خیز دیپلماتیک فوران حمایتهای ملی و بین المللی را به سمت خود جذب نمایند. این گروه پیش از زمان اعلان تاریخ برگزاری نشست استانبول گفته بود تا زمانیکه تمام نیروهای خارجی از افغانستان خارج نشوند آنان هرگونه نشست را تحریم خواهند کرد. در حال حاضر که اجماع جهانی و منطقوی پیرامون مسئله صلح افغانستان و ایجاد یک دولت اشتراکی شکل گرفته است تلاشهای طالبان بر آن است تا با استفاده از گزینه حمله و حربه، کل قدرت را از راه ماشه تفنگ « فتح» نمایند. نشست ترکیه قرار بود 24 اپریل دایر گردد؛ اما ظاهرا با پیشنهاد بعضی کشورها این نشست به بعد از رمضان به تعویق افتاده است. به نظر میرسد که طالبان در مورد این نشست تا کنون موافقتی نشان نداده است؛ اما آمریکا با تلاشهای بی وقفه، حامیان طالبان را تحت فشار قرار داده اند تا به هر نحوی که شده این گروه را به نشست ترکیه کشانده تا زمینه خروج عزتمندانه نظامیان آمریکایی فراهم گردد.
واقعیت این است که آمریکا از ابتدا با طالبان مشکل نداشت، بلکه مشکل اساسی آنان مهار و سرکوب القاعده بود، این کشور از همان آوان در تلاش ایجاد یک نیروی نیابتی متعهد بود که سپر دفاعی آمریکا در مهار القاعده باشد و در صورت تهدید آمریکا از مجرای این سازمان تروریستی، سپر دفاعی آنان بتواند به نحوی وارد اقدام پیشگیرانه شده و آمریکا را از این خطر نجات بخشد؛ اکنون بنا بر توافقنامهی که میان طالبان و آمریکا انعقاد گردیده است گروه مدافع منافع آمریکا در خاک افغانستان به وجود آمده است، این گروه همین طالبان است که ما تا کنون میپنداشتیم در دشمنی و ضدیت با آمریکا و جامعه جهانی قرار دارد؛ اما مطابق به توافقنامه تعهد داده اند که از منافع آمریکا دفاع خواهند کرد و یا دستکم مانع آن خواهد شد که از سوی گروه و جریانی از داخل افغانستان بر علیه آمریکا حمله و تهدیدی صورت گیرد. این واضح است که به جز طالبان هیچ نیرویی در افغانستان نیست که به فعالیت تروریستی متمرکز باشند؛ چون مصدر امور شر در افغانستان این گروه است، القاعده و سائر جریانهای افراطی زیر چتر آنان در افغانستان ساکن اند، دفع خطرات آنان نیز توسط همین گروه ممکن است. آمریکاییها در محاسبات شان به این نتیجه رسیده اند که مهار القاعده از طریق دولت افغانستان در طولانی مدت ممکن است نتیجهبخش نباشد؛ زیرا در افغانستان قبل از اینکه دولت در قالب « نهاد رسمی با شخصیت حقوقی » فعال باشد، بیشتر فرد محور و متکی بر استوانههای «ارباب سالاری» استوار است؛ با توجه به اینکه دولت در افغانستان همواره متشکل از چهرههای قومی نا همگون و متضاد با هم میباشد که هیچکدام به دولتداری و دموکراسی باور قلبی و نهادینه شدهگی ندارند؛ بلکه تمام ساز و کار دولت از منظر آنان کسب مقداری امتیازات مادی و معنوی به شمول تعدادی گارد و محافظ، اول و آخر حکومت داری به حساب میآید، از اینرو آمریکا با درک از این چالش، بهترین راه ایجاد سپر دفاعی در برابر القاعده را با گزینش طالبان به این مهم بر شمرده اند؛ زیرا از منظر آمریکا، طالبان گروه متحد و یکپارچهتر نسبت به رنگین کمان چهرهها در دولت افغانستان است و این گروه بسیاری از چهرههای متنفذ بومی را از جنوب کشور که همواره در سیاست افغانستان نقش تعیین کننده داشته است با خود دارد به همین علت اتکا به سپر دفاعی طالبان در برابر خطرات القاعده را نسبت به دولت افغانستان پر دستاوردتر و مطمئنتر بر شمرده اند، هر چند که طالبان و القاعده در حال حاضر نیز کماکان روابط گرم شان جریان دارد.
از این رو آمریکا میداند که طالبان توان و قابلیت اجرای چنین امری را دارند به همین دلیل توافقنامه صلح را با این گروه در غیاب دولت افغانستان و نهادهای مدنی این کشور به امضا رسانید. پیش از 2014 که جو بایدن در آن زمان معاون رئیس جمهور اوباما بود، وی به صورت در گوشی به حامد کرزی رئیس جمهور وقت افغانستان در جلسات متعدد گفته بود که « القاعده مشکل ما است و طالبان مشکل شما » از این رو ما تلاش داریم که به نحوی القاعده را مهار نموده و یا نیروی متعهدی که بتواند عامل بازدارنده در برابر آنان باشد به عنوان همپیمان خود بر میگزینیم، اکنون همان گفتههای قبلی آقای بایدن جامه عمل به خود پوشید، آمریکا مشکل خود را حل ساخت آن هم نیرویی را سپر دفاعی خود در برابر القاعده قرار داده است که به قول خودش آنان مشکل افغانستان هستند نه مشکل آمریکا. از این رو، اکنون بر مقامات افغان است که وضعیت موجود را مورد تحلیل و بررسی قرار دهند که چگونه و با استفاده از کدام تاکتیک موفق میگردند که نیروی « رمیده » طالبان را اهلی نموده و آنان را وارد خانه سازند، واقعیت این است که این گروه با درک از همین مسئله در صدد اند از مجرای تغلب و خشونت در کشور جا باز نمایند، مفاهیمی همچون دموکراسی، حقوق بشر و ارزشهای بنیادین برای این گروه نا مأنوس است و آنان سخت با این ارزشها گلاویز خواهد شد. طالبان میداند تا زمانیکه این ارزشها در تار و پود جامعه افغانستان جا خوش کرده باشد آنان نمیتواند سیطرهی حاکمیت مطلق شان را در این کشور بگسترانند.
نشست ترکیه نیز سر انجام دائر خواهد شد، اما نتیجهی آن چیزی نخواهد بود که مورد انتظار مردم افغانستان است،ما خوشبین به صلح میباشیم و با تمام وجود خواهان برقراری صلح در این آب و خاک خسته و رنجور هستیم؛ اما دادهها و اقدامات آمریکا، قطر به شمول پاکستان و طالبان چیزی غیر از صلح را نشان میدهد از آنجایی که مطلع هستیم، طرح صلح مورد نظر آمریکا تا کنون با بعضی کشورهای تأثیرگزار این نشست شریک نگردیده است تا رضایت خاطر آنان در اجماع منطقوی به دست آمده و آنان نیز ملاحظات و نحوه همکاری شان با دولت پسا صلح را به صورت روشن اعلان نمایند، از ظواهر چنین بر میآید که به نظر میرسد در روزهای برگزاری نشست، آمریکا دست و پا کنده طرح مورد نظر شان را روی میز گذاشته و جانب افغانستان نیز به نحوی از خود را شریک خواهد ساخت؛ اما فرصت ده روزه چندان زمان قابل ملاحظه نیست که طی آن بتوان به توافقی دست یافت که مورد قبول تمام مردم افغانستان باشد و تمام اشکال و ساختار دولت آینده در فرصت ده روزه آنالیز و بررسی گردد. از جانب دیگر اگر بسنجیم نیز علایم صلح در رفتار طالبان قابل مشاهده نیست، آنان با سهل انگاری در قبال پروسه دوحه و استانبول تلاش دارند که این پروسهها به نحوی به شکست مواجه گردد؛ چنانچه دوحه را به این سرنوشت دچار نمودند و در استانبول نیز با توجه به وضعیت موجود همان نتیجه را میخواهند. از اینکه عموم کشورها به نشست ماه اپریل ترکیه موافقت نموده بودند یک اقدام خوشایند به نظر میرسید؛ اما رهبران طالبان به مثابه یک عضوی که از امتیاز حق « وتو » بهره مند باشند بسیار به سادگی به این پروسه نه گفتند و شرط شرکت در آن را نیز منوط به خروج تمام نیروهای بین المللی گذاشتند.
احیانا اگر این گروه با فشار کشورهای حامی اش به این پروسه در بعد از ماه رمضان اشتراک کند چنانچه اشاره شد دستاوردی که صلح واقعی را در کشور به ارمغان داشته باشد به افغانستان حصول نخواهد شد؛ زیرا انگیزه صلح در ضمیر طالبان و حامیان شان چندان قابل مشاهده نیست؛ بنا بر این تنها یک راه باقی مانده است که مردم افغانستان با استفاده از آن بتوانند در برابر طالبان و هر نیروی بیرونی که مخل پروسه صلح باشد ایستادگی نموده و کشور را از کام بازیهای استخباراتی نجات بخشند، و آن راه این است که با درک از حساسیت زمان، دیدگاه شان پیرامون منافع ملی را در سطح کلان « توحید » نموده از نظام موجود با محوریت دولت، در هر سطحی دفاع و حراست نمایند، تجربه ثابت ساخته است که هیچ نیروی جنگی که به تازگی از کوهها پایین آمده و زمام امور کشور را به دست گرفته اند، توان اداره امور کشور را بنا به مقتضیات عصری و همسطح با انتظارات مردم نداشته است مصداق آن که در عصر کنونی گذشت حکومت نیروهای مجاهدین بود که متفقا حکومت نجیب الله را با سقوط مواجه ساختند اما بعد از سقوط وی، خود نتوانستند بر سر تقسیم قدرت به توافق برسند، از این رو در کوتاه مدت به درگیریهای خونینی پرداختند که ثمره آن برای مردم افغانستان خانههای ویران شده و شهر خاکستر شده بود، طالبان نیز به سان نیروهای مجاهدین، اکنون حرص طمع قدرت را بلامنازع در ذایقه شان حس میکنند؛ اما به فرض محال اگر چنین امری محقق شود که این گروه به طور یکجانبه سکاندار قدرت گردد، بلایی بدتر از زمان حکومت مجاهدین بر سر افغانستان خواهد آورد، در حالیکه امکان به قدرت رسیدن طالبان در فقدان سائر چهرههای سیاسی افغان اساسا مقدور نیست؛ بنا بر این به این نتیجه میرسیم که مهار طالبان از این جهت که این گروه کشور را به کام حامیان بیرون مرزی شان عمدتا پاکستانیها غرق نسازند، نیازمند هوشیاری و زمان سنجی نیروهای سیاسی حوزه جمهوریت است، آنان صرفا از مجرای اتحاد و یکپارچگی میتوانند نیروی بازدارنده قوی در مقابل لجام گسیختگیهای طالبان به حساب آیند و عزت و اقتدار کشور را در کمند هویت ملی و سیاسی افغانستان واحد حفظ نمایند.