ضرورت به حمایت از خیزش مردمی در سراسر کشور
این روزها گروه طالبان میدان جنگ را خالی دیده و با استفاده از خلأ نیروهای بین المللی حملات وسیع را بر نقاط مختلف کشور به راه انداخته اند، پر واضح است که جنگجویان طالبان طی بیست سال نبرد با دولت افغانستان و نیروهای بین المللی به مهارتهای جنگی قابل توجهی دست یافته اند، آنان جنگجویان حرفوی هستند که از این مجرا به آب و نان دست مییابند و کماکان تعداد زیادی از نیروهای طالبان بیشتر با انگیزه مادی میجنگند، نیروهای این گروه یا متشکل از اشخاصی اند که به اثر ارتکاب جرایم جنایی سنگین نمیتوانند در دل اجتماع حاضر شوند، یا کسانی اند که بنا به دشمنی شخصی و مشکلات خانوادگی، فامیل و اقارب شان را ترک نموده و شب و روز در کوهها و بیابانها به سر میبرند، تعداد اندکی هم توسط جلب و جذب اجباری این گروه در صفوف آنان میجنگند؛ اما بیشترین شان با انگیزه مادی و دنی به این گروه پیوسته اند؛ از این رو آنان چیزی برای از دست دادن ندارند، یا کشته میشوند تا مرز کشته شدن پیشروی میکنند و روزانه مهارت های جنگی نیز آموزش میبینند.
وقتیکه این گروه با چنین افراد در برابر دولت و مردم افغانستان میجنگند، طبیعی است که پیشروی هایی هم خواهند داشت، چنانچه شاهد بودیم طی یکماه اخیر به بیش از چهل ولسوالی کشور را به تصرف خود در آوردند؛ البته تعدادی از این ولسوالی ها توسط نیروهای خیزش مردمی مجددا تحت کنترل دولت در آمد. وقتیکه قوای مسلح کشور به تنهایی رسیدگی نمیتوانند از تمام جغرافیای این سرزمین محافظت کنند، لازم و ضروری است که موج عظیم خیزش مردمی در تمام نقاط این کشور شکل گرفته و در جغرافیای خود شان تحت نظارت و مدیریت دولت در برابر گروه طالبان مسلح شوند، از آنجایی که خیزش مردمی به پیمانه طالبان توان رزمی قابل توجهی را مسلط نیستند؛ اما مزیتی که آنان نسبت به طالبان دارند این است که این نیروها مربوط به محلات خودشان هستند و با تمام سوراخ سنبههای محل آشنایی لازم را دارند و با اسلحه و مهمات اندک هم میتوانند گروه طالبان را مهار نمایند، زیرا آنان در مناطقی که خانه و کاشانه شان آنجا میباشد مبارزه میکنند، طبعا چنین مبارزهی روی روحیه جنگی آنان نیز اثرات مثبت و قابل توجهی دارد؛ زیرا صف اجتماع به عنوان نیروی محرک انگیزه پشت سر آنان قرار دارد و این نیروها در خلأ عدم پشتیبانی به سر نمیبرند؛ این مصداق در شمال کشور به وضوح نمایان گردیده و نتیجه داد.
فرزندان این کشور توانستند با تسلیحات ابتدائیه که در اختیار داشتند بسیار به راحتی گروه طالبان را از مناطق آبایی شان متواری ساخته و خود کنترل زادگاه شان را در اختیار گیرند. فرزندان شمال کشور به عنوان صف شکن توانستند الگوی نیک برای دیگر مناطق کشور واقع گردند؛ از این رو، واضح است که هیچ فردی در افغانستان خواهان این نیست که تحت سیطره طالبان قرار داشته باشند؛ اما نگرانی بسیاری از شهروندان دهات نشین، در اعتماد به دولت است، آنان مطمین نیستند وقتیکه در برابر طالبان اسلحه بردارند، آیا دولت اکمالات طولانی مدت از آنان خواهد داشت یا اینکه بعد از چند مدتی آنان را به حال خود رها نموده و مردم با دست خالی در برابر گروهی قرار خواهند گرفت که از حمایت های مادی و تسلیحاتی وسیع پاکستان و دیگر کشورها برخوردار است. اقتصاد مردم به تنهایی کفایت جنگ با طالبان را نمیکند، زیرا در جنگ اسلحه و مهمات نظامی حرف اول را میزند، با توجه به قیمت سرسام آور تسلیحات و مصارف شبانه روزی نیروهای جنگی، شاید کسی نتواند در عدم حمایت دولت از پس تأمین آن بر آیند؛ از این رو، دلهرگی و نگرانی شان از اینکه دولت تأمین امکانات دوامدار از آنان خواهد کرد کاملا بجا است.
بر میتابد در چنین حالتی که دولت به تنهایی از پس مبارزه با طالبان بر نمیآید در چوکات منظم و نظام مند، مردم را مسلح نموده و جهت رفع نگرانی شان از حمایت طولانی مدت، پرنسیپ و اصولی را وضع نماید که یقین و اطمینان مردم جذب گردد. نیروهای خیزش مردمی بسیاری به آسانی میتوانند در هر نقطه این جغرافیا طالبان را مهار نمایند، این مردم خاطره خوش از طالبان و حکومت طالبانی ندارند؛ از این رو تا پای مرگ هم حاضر اند در برابر این گروه دست به اقدامات مسلحانه بزند اما به شرطی که دولت قاعده اطمینان بخش از حمایت طولانی مدت شان را به آنان تضمین نماید. نظام جمهوری این روزها سخت تحت فشار قرار دارد، دولت مکلف است جهت حفظ نظام و دستاوردهای آن، هرگونه پالیسی و برنامهی بازدارنده را وضع نماید تا گروه طالبان نتواند بر جغرافیای بیشتر تسلط یابد، نه تنها توجه به این مسئله، بلکه در هماهنگی با مردم، عملیاتهایی در سراسر کشور اجرا گردد که این گروه را همانند سال های اول حاکمیت کرزی به سمت پاکستان و کشورهای همجوار متواری سازد، جان بخشیدن تازه به این گروه، جفای بزرگ در حق نظام و مردم افغانستان است.