افغانستان در محور جنگ ژئوپولیتیکی شرق و غرب؛ نقش پاکستان، همسویی پنهان داعش خراسان و مهندسی اپوزیسیون سیاسی

افغانستان امروز در متن یکی از پیچیدهترین میدانهای رقابت ژئوپولیتیکی قرار دارد؛ رقابتی چندلایه میان امریکا و متحدانش از یکسو، و محور ایران–روسیه–چین از سوی دیگر. این کشور برخلاف گذشته که صرفاً یک عمق استراتژیک یا کمربند حایل تلقی میشد، اکنون به نقطهٔ اتصال سه زیرسیستم قدرت تبدیل شده است:
۱) آسیای جنوبی،
۲) آسیای میانه،
۳) و غرب آسیا.
در چنین هندسهای، هر تحول امنیتی کوچک بهسرعت ماهیت منطقهای و بینالمللی پیدا میکند.
نقش پنهان ISI پاکستان در هماهنگی با اهداف ژئوپولیتیکی امریکا و اسرائیل
پاکستان پس از شکست استراتژیک در کنترل سیاسی طالبان، وارد مرحلهٔ «بازتعریف نقش امنیتی» در افغانستان شده است. این بازتعریف بر سه پایه استوار است:
- احیای شبکههای نیابتی سابق،
- اعمال فشار چندجانبه بر طالبان از مسیر مرز، اقتصاد، مهاجرین و عملیات اطلاعاتی،
- و هماهنگی با بخش «ول امریکا» در تیم ترامپ و جریان امنیتی نزدیک به اسرائیل برای ایجاد بیثباتی کنترلشده.
هدف این روند صرفاً مخالفت با طالبان نیست؛ بلکه تبدیل افغانستان به میدانی برای بحران مدیریتشده است تا:
- چین در پروژهٔ CPEC درگیر ناامنی شود،
- ایران در شرق مشغول بماند،
- روسیه از عمق آسیای میانه دور نگه داشته شود،
- و امریکا امکان بازگشت اطلاعاتی و احتمالاً بازیابی موقعیتهایی مانند بگرام را در آینده بهدست آورد.
همسویی پنهان داعش خراسان با محور امریکا–اسرائیل–امارات و پاکستان
داعش خراسان، هرچند چهرهای تکفیری و ضدغربی به خود گرفته، اما عملیات و اهداف میدانیاش در بسیاری موارد در راستای همان پروژهای قرار دارد که امریکا و شرکای عربی–امنیتی آن دنبال میکنند.
ویژگیهای این همسویی:
- حمله به مراکز اجتماعی و هویتی افغانستان،
- هدفگیری اقلیتها برای ایجاد شکاف قومی–مذهبی،
- ایجاد بیثباتی مرزی برای فشار بر ایران، چین و آسیای میانه،
- تخریب ساختارهای حکومتی برای ایجاد «نیاز دوباره به مدیریت خارجی».
پاکستان نیز از داعش بهعنوان ابزار فشار جانبی استفاده میکند؛ نه برای تقویت ایدئولوژی تکفیری، بلکه برای ایجاد موازنهٔ امنیتی در برابر طالبان.
جریان احمد مسعود در چارچوب مهندسی جدید قدرت
پس از تشدید اختلاف پاکستان با طالبان، اسلامآباد بهسوی فعالسازی آلترناتیفهای سیاسی حرکت کرد. در این روند، احمد مسعود بهعنوان «چهرهٔ قابل ارائه برای غرب» و «ابزار توازن برای پاکستان» مطرح شده است.
این موقعیت جدید سه پیامد دارد:
۱) فاصلهگیری عملی احمد مسعود از اصول فکری پدرش احمدشاه مسعود،
۲) ورود او به میدان رقابتی که بیشتر بیرونی طراحی شده است،
۳) قرار گرفتن جریان مقاومت در منطقهٔ خاکستری میان غرب، پاکستان و برخی کشورهای عربی.
هدف این پروژه نه ایجاد یک حکومت ملی، بلکه شکلدهی به ساختاری رقیب برای فشار بر طالبان و جلوگیری از شکلگیری استقلال راهبردی افغانستان است.
نیولاینز و نقش آن در روایتسازی امنیتی امریکا
گزارش اخیر نیولاینز، یک مرکز پژوهشی رسانهای امریکایی نزدیک به سیاست خارجی واشنگتن و جریانهای لیبرال، نئوکانی، نقش مهمی در افشای طرح جدید پاکستان دارد. این گزارش میگوید:
پاکستان پس از ناکامی گفتوگوهای استانبول و نزدیکی طالبان به هند، تماسهای اطلاعاتی و سیاسی با مخالفان طالبان را فعال کرده و در حال بررسی گزینهٔ تغییر آرایش قدرت در افغانستان است.
بهگفتهٔ نیولاینز:
- فیض حمید با احمد مسعود در خلیج دیدار محرمانه داشته،
- پاکستان توانایی هدفقرار دادن رهبران طالبان را دارد،
- و در صورت حمایت نظامی–مالی، احمد مسعود و یاسین ضیا میتوانند به بازیگران بزرگ تبدیل شوند.
نیولاینز عملاً نقشهٔ راه یک پروژهٔ مشترک امریکا–پاکستان–اسرائیل–امارات را ترسیم میکند:
مهندسی یک اپوزیسیون مدیریتشده برای ایجاد بیثباتی قابلکنترل.
افغانستان؛ میدان بیثباتی کنترلشده برای مهندسی نظم منطقهای
با جمعبندی دادهها، شبکهٔ نیابتی (داعش خراسان)، بازیگران سیاسی (احمد مسعود و چهرههای مشابه)، دستگاههای امنیتی (ISI و بخشهای همسو در امریکا و اسرائیل) و رسانههای هدایتگر (نیولاینز و جریانهای مشابه) به یک نتیجهٔ واحد میرسیم:
پروژهٔ بیثباتی کنترلشده برای جلوگیری از پیوند افغانستان با محور ایران–روسیه–چین و برای بازگرداندن نقش نظارتی امریکا.
اما برخلاف دهههای گذشته، افغانستان امروز قابل مهندسی مطلق نیست.
هم تغییرات ژئوپولیتیکی منطقه،
هم ظهور محورهای جدید اقتصادی،
و هم تحولات هویتی–اجتماعی در داخل افغانستان
نشان میدهد که معادلهٔ آیندهٔ این کشور دیگر در انحصار هیچ قدرتی نخواهد بود.
نویسنده: سید باقرشاه احمدی
لینک کوتاه

