افغانستان در کریدور منازعه جهانی؛ نبرد استخبارات بر سر ذهن و هویت ملی

تحلیل ژرف تحولات افغانستان در بستر بحران‌های جهانی و مهندسی استخباراتی افکار عمومی

افغانستان در مرحله‌ای از تاریخ معاصر قرار گرفته که بحران‌های جهانی، رقابت‌های ژیوپولیتیکی، جنگ‌های نیابتی و مهندسی استخباراتی، مسیر تحولات اجتماعی و سیاسی ان را رقم می‌زنند. در چنین فضایی، مدیریت افکار عمومی در افغانستان توسط شبکه‌های رسانه‌ای وابسته به دستگاه‌های استخباراتی منطقه و فرامنطقه، به یکی از خطرناک‌ترین ابزارهای (مهندسی بحران) تبدیل شده است؛ ابزاری که مردم بی‌پناه افغانستان را از درک ماهیت واقعی منازعه ژیوپولیتیکی بازداشته و ذهنیت جمعی را به سمت نفاق قومی، زبانی و هویتی منحرف می‌کند.

مهندسی افکار عمومی و تولید روایت‌های انحرافی :

در سال‌های اخیر، تریبون‌های رسانه‌ای وابسته به شبکه‌های اطلاعاتی منطقه‌ای و غربی، پروژه‌ای هدفمند را برای شکل‌دهی به ذهنیت جامعه افغانستان به پیش برده‌اند. اهداف اصلی آن‌ها:
دور ساختن مردم از درک جنگ ژیوپولیتیکی.
این رسانه‌ها با برجسته‌سازی حوادث سطحی، جنجال‌سازی قومی و تولید شایعات مسموم، مردم را از درک این حقیقت دور کرده‌اند که افغانستان بار دیگر به (کریدور ترانزیت جنگ) میان بلوک‌های رقیب جهانی تبدیل می‌شود.
نهادینه‌سازی شکاف قومی و زبانی:
شبکه‌های استخباراتی با خلق روایت‌های تحریک‌امیز مانند:
(من افغان نیستم)،
(افغان مساوی با تروریست)،
و القای اینکه پشتوزبان‌ها و فارسی‌زبان‌ها فاقد اشتراکات تمدنی‌اند،
زمینه ایجاد کدورت میان تاجیک، هزاره، ازبیک و پشتون را فراهم کرده‌اند. این پروژه از همان الگوی جنگ‌های هویتی در عراق، سوریه و لبنان تبعیت می‌کند.
تجمع جنجالی اخیر در امریکا؛ یک نمونه روشن از مهندسی نفاق قومی:
در پی کشته‌شدن دو سرباز امریکایی توسط یک فرد افغان و دستگیری افغان دیگر به اتهام وابستگی به داعش، شماری از مهاجران تاجیک، ازبیک و هزاره در امریکا با شعارهای تفرقه‌امیز تجمع کردند:
(ما تاجیک‌ها، هزاره‌ها، ازبیک‌ها افغان نیستیم)
(افغان مساوی با تروریست)
این تجمع:
بازتاب مستقیم پروژه نفاق قومی بود.
زیرا:
ادبیات ان هماهنگ با روایت‌سازی رسانه‌هایی بود که سال‌هاست دشمنی قومی را تبلیغ می‌کنند.
هدف اصلی ان، شکستن (هویت ملی) و فروکاستن افغانستان به مجموعه‌ای از اقوام متخاصم بود.
این تجمع فقط چند روز پس از حادثه امریکا و پیش از تکمیل تحقیقات امنیتی برگزار شد؛ یعنی رویداد هنوز اثبات نشده بود، اما روایت نفاق فورا تولید و عملیاتی شد.
بستری برای مشروعیت‌بخشی به سیاست‌های مهاجرستیزانه امریکا:
زیرا در دوره اخیر، سیاست‌های دولت امریکا – به‌ویژه سیاست (اول امریکا) در دوره ترامپ – بر موج مهاجرستیزی بنا شده است. اکنون حادثه (دو سرباز کشته شده) بهانه مناسبی برای:
تحمیل محدودیت‌های جدید علیه مهاجران افغان چی پشتون باشد یا تاجیک ، هزاره ، ازبیک یا هرقومیتی مربوط به افغانستان،
شامل اخراج گسترده افغان‌ها خواهد گردیده
و معرفی افغانستان به‌عنوان منبع تروریزم
را فراهم می‌کند.
این عملکرد دقیقا همان الگویی است که سیاست‌های ضد مهاجر در اروپا، علیه سوری‌ها و عراقی‌ها به‌کار برده شد.
طالبان و چندپارچگی در کریدور منازعات منطقه‌ای :
طالبان در چهار سال گذشته از یک گروه یک‌پارچه به یک شبکه چندپاره بدل شده‌اند. هر شاخه در مدار یک کشور قرار گرفته است:
شاخه وابسته به پاکستان.
شاخه متمایل به هند.
شاخه نزدیک به ایران.
شاخه تحت نفوذ روسیه
و حلقاتی مرتبط با کشورهای عربی.

فشار رقابت منطقه‌ای و جهانی !
با تشدید رقابت میان:
چین و امریکا،
هند و پاکستان،
ایران و عربستان،
روسیه و غرب،
طالبان مجبور شده‌اند در (تنگنای انتخاب) قرار گیرند، اما هنوز فاقد موضع واحد و جامع هستند. این چندپارچگی، افغانستان را بی‌ثبات‌تر می‌سازد.

جریان های اپوزیسیون افغانستان؛ سردرگم، فاقد دکترین و ابزار دست روایت‌های خارجی :

جریان‌های سیاسی مخالف طالبان، که باید حامل طرح نجات ملی باشند، در دام فقدان درک ژرف از جنگ ژیوپولیتیکی افتاده‌اند. بسیاری از رهبران اپوزیسیون:
فاقد یک دکترین سیاسی مدرن‌اند،
اختلافات قومی و شخصی دارند،
و اغلب به ابزارهای روایت‌سازی بیگانه تبدیل شده‌اند.
همین امر باعث شده که مردم نسبت به اپوزیسیون بی‌اعتماد شوند و دستگاه‌های استخباراتی بتوانند خلا سیاسی را با (نقشه‌های اماده) پر کنند.
ترانزیت جنگ؛ نقشه پنهان برای شعله‌ور ساختن شمال و غرب افغانستان:
تحرکات تروریستی اخیر در مرزهای شمالی و غربی – به‌خصوص حملات مشکوک در مرزهای تاجیکستان، ایران و حتی حوادث ساختگی در امریکا – نشان‌دهنده تلاش برای اجرای سه هدف بزرگ است:
ناامن‌سازی مسیرهای اتصال افغانستان با ایران، اسیای میانه و چین.
سربازگیری ارزان از بستر نارضایتی قومی
به‌ویژه از میان:
تاجیک‌ها.
ازبیک‌ها.
ترک‌تبارها.
برای تزریق نیرو به پروژه داعش خراسان.
ایجاد بهانه برای مداخلات جدید نظامی یا سیاسی .

برجسته‌سازی نقش کریدورهای اقتصادی؛ راه نجات افغانستان از دام نفاق و جنگ :

در برابر نقشه نفاق‌سازی و ناامن‌سازی، افغانستان یک گزینه استراتژیک دارد که اگر بر ان تمرکز شود، بازی جنگ از افغانستان به نفع مردم تغییر خواهد کرد:
کریدورهای منطقه‌ای و اتصال اقتصادی.
مسیر افغانستان – ایران (بندر چابهار)
جایگزین واقعی وابستگی به پاکستان.
ایجاد پیوندهای اقتصادی با هند و اسیای میانه.

تقویت ثبات و کاهش بستر افراطیت:

کریدور افغانستان – چین (دهلیز واخان و راه ابریشم)
دسترسی به پروژه کمربند اقتصادی
اتصال افغانستان به بزرگ‌ترین اقتصاد منطقه.
مسیر افغانستان – روسیه و اسیای میانه:
تقویت تجارت انرژی، غله و ترانزیت.
ایجاد پیوندهای امنیتی پایدار با کشورهای کم‌تنش.
همکاری اقتصادی-سیاسی با هند:
توازن در برابر فشار پاکستان.
دسترسی به بازار بزرگ اسیای جنوبی.
ایجاد یک ساختار بازدارندگی اقتصادی.

چرا دشمنان افغانستان این مسیرها را نمی‌خواهند؟
زیرا:
اتصال افغانستان به ایران، هند و چین،
شکل‌گیری اقتصاد باثبات،
کاهش بستر افراطیت،
و قطع وابستگی به پاکستان،
به معنی پایان پروژه ترانزیت جنگ است.
به همین دلیل است که رسانه‌های وابسته به دستگاه‌های استخباراتی به‌جای تحلیل این مسیرها، مردم را غرق در بحث‌های قومی، هویتی و زبانی نگه می‌دارند.

هموطنان ارجمند:
افغانستان در قلب یک طوفان جهانی قرار دارد.
طوفانی که در ان:
جنگ روایت‌ها،
مهندسی افکار عمومی،
تولید نفاق قومی،
استفاده از حادثه امریکا برای مهاجرستیزی،
سربازگیری برای داعش،
چندپارچگی طالبان،
و سردرگمی اپوزیسیون
در خدمت یک هدف واحد قرار گرفته است:
تبدیل افغانستان به میدان ترانزیت جنگ و نابودی هویت ملی.
تنها راه نجات، عبور از دام نفاق قومی و تمرکز بر منافع ملی و کریدورهای اقتصادی است؛ مسیری که افغانستان را از قربانی‌بودن به یک بازیگر فعال منطقه‌ای تبدیل می‌کند.

نویسنده: سیدباقرشاه احمدی

لینک کوتاه

https://sarie.news/s388n
دکمه بازگشت به بالا