افغانستان؛ سینمای خاموش، هنر معلق و پیامدهای فرهنگی آن

امروز هفتم جدی مصادف است با روز جهانی سینما، وجه تسمیه این روز بنام سینما بیانگر نقش و اهمیت هنرهای تمثیلی و تصویری در تدوین روایت‌های فرهنگی، شکل‌دهی اذهان، جهت دهی افراد و  فرصتی است برای بازاندیشی در جایگاه هنری که نه‌تنها ابزار سرگرمی، بلکه یکی از بنیادی‌ترین زبان‌های روایتِ جمعی، حافظهٔ تاریخی و گفت‌وگوی اجتماعی به‌شمار می‌رود. در افغانستانِ امروز، اما این روز بیش از آن‌که یادآور جشن و خلاقیت هنرهای تصویری و تجسمی باشد، نمادی از خاموشی، انسداد و تعلیق هنر و فرهنگ است. تعطیلی سینما و هنر در افغانستان پدیده‌ای مقطعی یا صرفاً اداری نیست؛ این وضعیت بازتاب یک گسست عمیق فرهنگی است که می‌تواند در درازمدت پیامدهای ناگواری بر هویت، آموزش، حافظهٔ تاریخی و انسجام اجتماعی کشور تحمیل کند.

سینما در افغانستان، هرچند هرگز به یک صنعت بزرگ و پایدار تبدیل نشد، اما همواره نقشی در زندگی مردم داشته است. از نخستین سالن‌های سینما در کابل و شهرهای بزرگ گرفته تا فیلم‌های مستند و داستانیِ کم‌ امکانات اما پرمفهوم، سینما بستری برای بازنمایی رنج‌ها، آرزوها، جنگ، مهاجرت و زیست روزمرهٔ مردم بوده است. این هنر، به‌ویژه در دهه‌های اخیر، به یکی از معدود فضاهایی بدل شد که در آن می‌شد دربارهٔ جامعه، خشونت، زن، هویت و آینده پرسش طرح کرد؛ پرسش‌هایی که در عرصه‌های رسمی‌تر کمتر مجال بروز می‌یافتند.

تعطیلی سالن‌های سینما، توقف تولید فیلم و از کار افتادن نهادهای مرتبط با هنر هفتم، در عمل به معنای حذف این فضا از زندگی عمومی است. سینما فقط پرده و چوکی نیست؛ یک «مکان اجتماعی» است که در آن تجربهٔ فردی به تجربه‌ای جمعی تبدیل می‌شود. از بین رفتن این مکان‌ها، جامعه را از یکی از مهم‌ترین امکان‌های مشارکت فرهنگی محروم می‌کند. وقتی تماشای فیلم به کنشی ممنوع یا ناممکن بدل می‌شود، بخشی از زیست مدنی نیز به حاشیه رانده می‌شود.

در کنار تعطیلی فیزیکی، انسداد محتوایی نیز ضربه‌ای جدی‌تر بر پیکره هنرهای تمثیلی و تصویری وارد کرده است. هنر زمانی زنده است که امکان بیان، تجربه و خطا داشته باشد.

محدودیت‌های گسترده بر موضوعات تولیدی، فرم‌های تولید فیلم و حضور هنرمندان، به‌ویژه زنان باعث شده است که تولید هنری یا کاملاً متوقف شود یا به فعالیتی زیرزمینی، پراکنده و در سطح صفحات مجازي فروکاسته شود. در چنین شرایطی، سینما دیگر نمی‌تواند آینهٔ جامعه باشد، زیرا آینه‌ای که شکسته یا پوشانده شده، تصویر روشنی بازنمی‌تاباند.

یکی از مهلک‌ترین پیامدهای تعطیلی سینما، ضربه به حافظهٔ فرهنگی و تاریخی افغانستان است. فیلم، به‌ویژه فیلم‌های مستند، سندی بصری از هویت و فرهنگ جامعه ما در زمان حال است که آن را به عنوان ميراث فرهنگي به آیندگان تحویل می‌دهد؛ روایت زندگی، جنگ، مهاجرت، شادی و شکست مردمی که تاریخ مکتوب‌شان اغلب ناقص یا تحریف‌شده است می‌تواند در پرده سینما با حضور صدها نفر مستند و واقع بینانه به تصویر کشیده شود، وقتی تولید فیلم متوقف می‌شود، ثبت تصویریِ رویدادها و تجربه‌های اجتماعی نیز از میان می‌رود. این خلأ، در آینده به معنای نداشتن منابع معتبر برای فهم اوضاع گذشته خواهد بود؛ گذشته‌ای که بدون تصویر و روایت، به آسانی دستخوش فراموشی یا تحریف می‌شود.

پیامد دیگر، گسست نسلی در انتقال تجربه و مهارت است. سینما هنری است که از دل کار جمعی، آموزش عملی و تداوم تجربه شکل می‌گیرد. تعطیلی این عرصه باعث شده است که نسل جوان، نه الگویی برای الهام داشته باشد و نه فضایی برای یادگیری. فیلم‌سازی که نتواند کار کند، دانشی را که اندوخته است منتقل نخواهد کرد، و جوانی که امکان تمرین ندارد، استعدادش فرسوده یا سرکوب می‌شود. نتیجهٔ این روند، تهی‌شدن تدریجی جامعه از سرمایهٔ انسانیِ خلاق است.

هم‌زمان، موج مهاجرت هنرمندان و فیلم‌سازان نیز بُعد دیگری از این بحران را آشکار می‌سازد. خروج اجباری یا ناگزیر هنرمندان، اگرچه به بقای فردی آنان کمک می‌کند، اما جامعهٔ مبدأ را با فقر خلاقیت و تجربه روبه‌رو می‌سازد. افغانستان در سال‌های اخیر نه‌تنها سرمایهٔ اقتصادی، بلکه سرمایهٔ انسانی و فرهنگی خود را نیز از دست داده است. این مهاجرت فرهنگی، شکافی ایجاد می‌کند که پر کردن آن به‌سادگی ممکن نیست.

تعطیلی سینما همچنین به معنای تضعیف دیپلماسی فرهنگی افغانستان است. در جهانی که تصویر و روایت نقش تعیین‌کننده‌ای در شکل‌دهی افکار عمومی دارند، فیلم و هنر ابزارهایی مؤثر برای ارتباط با جهان‌اند. آثار سینمایی افغانستان در سال‌های گذشته توانسته بودند روایت‌هایی متفاوت از کلیشه‌های رایج ارائه دهند و صدای مردم این سرزمین را به جشنواره‌ها و محافل بین‌المللی برسانند. خاموش شدن این صدا، افغانستان را بیش از پیش به حاشیهٔ فرهنگی جهان می‌راند و امکان گفت‌وگوی برابر را محدود می‌سازد.

از منظر اجتماعی، حذف هنر به‌ویژه سینما، جامعه را به‌سوی تک‌صدایی و انجماد فکری سوق می‌دهد. سینما عرصهٔ مواجههٔ روایت‌هاست؛ جایی که تضادها، تفاوت‌ها و پرسش‌ها می‌توانند بدون خشونت مطرح شوند. وقتی این عرصه حذف می‌شود، ظرفیت جامعه برای مدارا، تخیل و حل نمادینِ تعارض‌ها کاهش می‌یابد. در چنین فضایی، واقعیت‌های اجتماعی جای خود را به روایت‌های تحریف شده و تحمیلی می‌دهند.

تعطیلی هنر در افغانستان، مسئله‌ای صرفاً فرهنگی نیست؛ این یک مسئلهٔ عمیقاً اجتماعی و تاریخی است. جامعه‌ای که نتواند تجلی واقعیت‌های فرهنگی خود را روایت کند، به‌تدریج توانِ فهم هویتی خویش را از دست می‌دهد. خاموش شدن سینما به معنای خاموش شدن یکی از زبان‌های اصلیِ جامعه است؛ زبانی که می‌توانست دردها را بیان کند، امید بیافریند و امکان تصور آینده‌ای متفاوت را فراهم آورد.

روز جهانی سینما در چنین شرایطی، نه فقط روز بزرگداشت یک هنر، بلکه برای افغانستان در شرایط کنونی روز هشدار برای هنر است. هشدار دربارهٔ پیامدهای سنگینِ حذف فرهنگ از زندگی عمومی. اگر این روند تداوم یابد، افغانستان با نسلی روبه‌رو خواهد شد که کمتر دیده، کمتر شنیده و کمتر روایت کرده است. بازگشت از این مسیر، آسان نخواهد بود، اما نخستین گام، درک این حقیقت است که تعطیلی سینما، تعطیلی یک سالن یا یک محل تفریحی نیست؛ بلکه تعطیلی بخشی از روح و حافظهٔ جمعیِ یک ملت است.

نیلاب قادری

لینک کوتاه

https://sarie.news/a1391s
دکمه بازگشت به بالا