بیکاری عامل افزایش خشونت در خانوادههای افغان

افغانستان در این روزها به شدت در معرض کثرت نفوس و بیکاری روز افزون قرار گرفته است، محدودیتهای اجتماعی از یکسو، انحصار قدرت از سوی دیگر، سستی روابط میان حکومت و مردم همه و همه دست به دست هم داده و این جامعه را به کام هیولای فقر میکشاند، نیروی جوان در افغانستان دچار سرگردانی و بی میلیاند، پدر و مادر یا سرپرست خانواده هر کسی که هست توان تأمین نیازهای پر زرق و برق امروزی را ندارند، در افغانستان ادعاها بالا اما درآمد و عایدات قریب به صفر است در چنین جامعهای وقتیکه جوانان دچار سرخوردگی میشوند ناگزیر یا فکر فرار از خانه به سرشان میزند و یا معمولا با شکست روحی-روانی توان ابتکار و خلاقیت از ایشان گرفته شده و در کنج خانه عزلت گزینی میکنند، اینجاست که آینده نامعلوم فرزندان علاوه بر عدم تأمین نیازهای روزمرگی باعث ایجاد چالش و جنجالهای خانگی میگردد که در نتیجه زمینههای فروپاشی خانوادهها و دوری و دلخوری از همدیگر را فراهم میسازد، حکومت در بسیاری از نقاط جهان سوم به خصوص افغانستان که چهاردهه درگیر جنگ و بی ثباتی بوده است بیشتر در صدد تقویت حاکمیت آنگونه که خودشان میخواهند هستند، در اینجا مهم نیست که مردم دچار چه حال و روزی اند و یا چیزی دستگیرشان میگردد یا خیر؛ بلکه تثبیت حاکمیت با معیارهایی که خود از جامعه درست میپندارند آن را بر مردم تحمیل می نمایند.
تقریبا قریب به اتفاق کشورهای جهان، رضایت مردم و مشروعیت داخلی را شرط اساسی تشکیل نظام سیاسی مقتدر و با ثبات میپندارند و در این راستا تلاشهایی به خرج میدهند؛ زیرا میدانند که در عدم پشتوانه مردمی دچار سرشکستگی و عدم تثبیت حاکمیت میگردند، این وضعیت باعث میگردد که برای نسلهای آگاه بعدی علامت سئوال بزرگی ایجاد گردد و در صفحات تاریخ از حاکمان این مقطع به عنوان کسانی یاد کنند که آشنایی با الفبای سیاست نداشتند، در تاریخ افغانستان از این دست افراد فراوان داریم که یادآوریشان جز شرم و ننگ تاریخی برای این ملت چیزی به ارمغان نداشته است، جنگهای داخلی تحت لوای حکومت اسلامی که کابل و کلان شهرها به ویرانه و شهر اشباح تبدیل شده بود، گروههای سیاسی مسلمان همدیگر را با صدای الله اکبر هدف خمپارههای ثقیله قرار میدادند؛ ولی ملت بیچاره در این میان مجبور به ترک خانه و کاشانهشان گردیده و راه آوارگی به خارج از کشور را بر میگزیدند، در افغانستان معنویت به معنی واقعی آن رخت بربسته است، آنچه که تحت عنوان دینداری و رعایت ظواهر دینی تحت یک سری عادات انجام میگیرد فاقد روح معنوی است، شدت دینداری و خشکهمآبی چنان پر رنگ گردیده که ظواهر، بن مایۀ باطن را به فراموشی سپرده است، وقتیکه نیم جمعیت مملکت از درس و تعلیم که یک فریضۀ دینی است محروم میگردند، آه و نالۀ برخواسته از این قشر تأثیرگزار بر تکتک سلولهای هر فرد افغان تأثیر میگذارد، این وضعیت به گونۀ کودینگ در آگاهی عمومی یا به اصطلاح دینیاش «عالم ذر» ثبت گردیده و رجعت آن به سمت کسانی است که در این جغرافیا زندگی نموده و هر کدام به نحوی که حتی با سکوت در برابر این مظالم مهر تأیید زدهاند بی پاسخ نخواهند ماند.
جامعه افغانستان را زمانی میتوان رشد یافته معنوی خواند که ضریب خوشحالی در این سرزمین افزایش یابد، لبخند بر لبان این مردم نقش بندد و دیگر هیچ پدری به دلیل فقر و بیکاری از فرزند و خانوادهاش سیر نیاید و هیچ دختری به دلیل محرومیتهای اجتماعی اشک بر گونههایش جاری نگردد، چنین جامعهای یک جامعه معنوی است که در آن امنیت روحی-روانی به خوبی تأمین گردیده و هرکسی با احساس تعلق به این آب و خاک میتواند از توزیع عادلانه فرصتها و امکانات بهره لازم را ببرند، حکومتی که به این میزان آسایش روحی-روانی برای مردم فراهم سازد در واقع باعث ایجاد تعلق در ضمیر تک تک نفوس این سرزمین میگردد و هیچ قوم و تباری خود را تافته جدا بافته از این حکومت و این سرزمین نخواهد پنداشت. هم اکنون زمینهها و فرصتها در دست کسانی است که یک حلقه همفکر را تشکیل داده و به هر میزان از منابع و عایدات ملی که به دست میآورند خود را مستحق برداشت آن پنداشته و ملت از آن محروماند، با وجودی که افغانستان کشور فقیر و جنگ زده وبه شدت وابسته به کمک و تمویل موسسات و نهادهای خارجی است؛ اما کمکهای خارجی با بر آوردن شرط و شروطی ممکن میگردد، یکی از این شرطها تشکیل حکومت ملی و کسب مشروعیت داخلی است و دیگری که عموم کشورها به آن متفق اند، گشودن دروازههای مکتبها و رعایت حقوق زنان است؛ اما افغانستان کنونی خواهان به رسمیت شناختن حکومت و بازگشت موسسات بین المللی هستند بدون تعهد به رعایت شروط یاد شده، اینجاست که نه دولت رسمی میگردد و نه کمکها به افغانستان بر میگردد، نتیجه چنان میشود که مردم بیکار، بازار تعطیل و فقر فزاینده بیشتر از هر زمان دیگر دهان گشوده و مردم را میبلعد، در نتیجه خشونت اجتماعی رشد یافته که ریشۀ آن از خانوادهها آغاز و به کلیت جامعه تسری مییابد، امید است که حکومت معذوریتهای بیکاری و اقتصادی مردم را درک و در صدد رفع آن برآید.
نویسنده: محمد امین فرهمند