تحلیل دگرگونی راهبردهای جهانی و اثر آن بر تحولات افغانستان
گذار از گلوبالیسم به احیای امپراتوریهای نوین و بازتعریف جایگاه افغانستان در نظم جدید.

مقدمه:
پایان یک عصر و آغاز عصر جدید رقابتهای تمدنی
جهان معاصر در آستانۀ یکی از بزرگترین دگرگونیهای راهبردی پس از جنگ جهانی دوم قرار دارد. گلوبالیسم و دموکراسی لیبرال که ستون اصلی نظم آمریکامحور طی هفتاد سال گذشته بود، اکنون با بحران مشروعیت، فرسودگی ساختاری و ناتوانی در مدیریت بحرانهای جهانی روبهرو شده است. قدرتهای بزرگ دیگر خود را مقید به قواعد سازمان ملل نمیدانند و بهسوی احیای حوزههای نفوذ امپراتوریگونه، ملیگرایی شدید و بازتعریف مرزهای فرهنگی ـ تمدنی حرکت میکنند.
افغانستان که در چهارراه جهانیات و نقطۀ تلاقی امپراتوریهای شرق و غرب قرار دارد، ناگزیر در مدار این دگرگونی بزرگ قرار گرفته است؛ دگرگونیای که آینده کشور را نه در چارچوب گلوبالیسم، بلکه در پیوند با قدرتهای منطقهای و حوزههای تمدنی مشترک رقم میزند.
فروپاشی راهبرد گلوبالیسم و پایان عصر دموکراسی لیبرال
گلوبالیسم بهعنوان نظم اقتصادی ـ سیاسی حاکم بر جهان از دهۀ ۱۹۹۰، امروز با بحرانهای اساسی زیر مواجه است:
- ناکارآمدی در مدیریت نظم جهانی
- ناتوانی در مهار جنگهای منطقهای
- گسترش نابرابری جهانی و سقوط اعتماد عمومی
- ظهور بازیگران جدید که قواعد پیشین را به رسمیت نمیشناسند
در چنین شرایطی، گلوبالیسم دیگر توان بسیج سیاسی و اقتصادی ندارد و کشورهایی که هویت تمدنی ریشهدار دارند، در حال بازیابی نقش تاریخی خویشاند. افغانستان به دلیل قرار گرفتن در حوزۀ آریانا و خراسان تاریخی، یکی از نقاط کلیدی این بازگشت تمدنی است.
بازگشت قدرتهای جهانی به الگوی امپراتوریهای کلاسیک
امریکا و سیاست «مگا اولِ» ترامپ
سیاستهای جدید امریکا، بهویژه در سایۀ بازگشت احتمالی ترامپ، شباهت زیادی به دوران امپراتوری مونرو دارد:
- بیاعتنایی به سازمان ملل
- تلاش برای سلطه کامل بر امریکای مرکزی
- فشار بر ونزوئلا، کوبا و حتی کانادا
- کاهش حضور جهانی برای تمرکز بر امپراتوری امریکایی در نیمکرۀ غربی
این انزواگرایی مهاجم به معنای عقبنشینی واشنگتن از مدیریت مناطق حساس مانند جنوب آسیا و خاورمیانه است؛ خلائی که بهسرعت توسط قدرتهای منطقهای پر میشود.
فروپاشی هژمونی اتحادیه اروپا
اروپا پس از جنگ اوکراین و بحران انرژی:
- در آستانۀ فروپاشی نظم اقتصادی قرار گرفته است،
- با خیزش ناسیونالیسم راست افراطی مواجه است،
- و وابستگی کامل آن به امریکا، این قاره را از تصمیمگیری مستقل محروم کرده است.
در چنین وضعی، اتحادیه اروپا دیگر یک قدرت جهانی تعیینکننده نیست و نقش مؤثری در تحولات افغانستان یا آسیای میانه نخواهد داشت.
تصویر امریکا از کشورهای عربی: بازگشت به قبیلهگرایی
برخی سیاستمداران امریکایی آشکارا اظهار میکنند که:
کشورهای عربی فاقد ماهیت دولت ـ ملتاند و ساختارهای قبیلهای دارند.
به همین دلیل واشنگتن سرنوشت این کشورها را در معادلات جهانی کماهمیت میداند. چنین رویکردی، میدان را برای ایران، ترکیه و چین در خاورمیانه باز کرده است.
چین: امپراتوری اقتصادی در حال احیا
چین با شتاب فوقالعاده:
- در حال تسلط بر منابع جهان،
- تبدیل شدن به مرکز تولید جهانی،
- گسترش نفوذ در کریدورهای اقتصادی از آسیای مرکزی تا مدیترانه،
- و احیای جاده ابریشمِ امپراتوری هان
است. این راهبرد، افغانستان را در مرکز شبکههای اقتصادی و امنیتی چین قرار میدهد.
روسیه: بازگشت به منطق امپراتوری تزاری
روسیه امروز آشکارا:
- هدف تصرف کامل اوکراین را دنبال میکند،
- مسیر جنگ را تا قلب اروپا ترسیم کرده،
- و در پی احیای کمربند امنیتی امپراتوری تزاری است.
در این چارچوب، افغانستان بهعنوان یکی از حوزههای نفوذ تاریخی روسیه دوباره در محاسبات کرملین قرار گرفته—اما اینبار نه بهصورت انفرادی، بلکه در مشارکت با ایران، چین و هند.
احیای امپراتوریهای منطقهای در آسیا: ایران، هند، پاکستان و آسیای میانه
تحولات جهانی موجب شده تا کشورهای دارای ریشههای تمدنی مشترک، بهسوی بازسازی حوزههای نفوذ تاریخی خود حرکت کنند:
- ایران با گفتمان احیای میراث هخامنشی ـ ساسانی در جغرافیای فرهنگی آریانا/خراسان
- هند با سنت امپراتوری موریایی و گسترش نفوذ در اقیانوس هند
- پاکستان با تلاش برای هژمونی در جنوب آسیا اما گرفتار بحرانهای داخلی
- کشورهای آسیای میانه با بازتعریف هویت مشترک خراسانی ـ ترکستانی
این روند، افغانستان را بهعنوان یک «حلقۀ مشترک تمدنی» در مرکز رقابت قرار میدهد.
افغانستان در گره دگرگونی جهانی: پایان بازی در راهبرد گلوبالیستها
دو نیروی اصلی افغانستان، طالبان و اپوزیسیون در دو دهۀ گذشته عمدتاً در چارچوب پروژههای غربی و گلوبالیستی عمل کردهاند. اما با تغییر ساختار جهانی:
- ادامه این مدل دیگر ممکن نیست،
- حفظ جغرافیای فعلی بدون پیوستن به راهبرد منطقهای دشوار شده،
- و افغانستان باید خود را در یک بلوک تمدنی تعریف کند، نه در نظم فرسودۀ غربی.
به همین دلیل، محور تمرکز افغانستان امروز، پیوستن به راهبرد مشترک منطقه است.
راهبرد نجات افغانستان: تهران، پکن، مسکو و دهلی بهعنوان معماران نظم جدید
براساس آرایش جدید قدرت:
- ایران بهعنوان نزدیکترین حوزه تمدنی، مرکز اصلی طراحی آیندۀ افغانستان شده است.
- روسیه، چین و هند مدیریت افغانستان را به هویت تمدنی مشترک افغانستان و ایران واگذار کردهاند.
- تلاش برای تشکیل ائتلاف طالبان و اپوزیسیون در تهران در حال شکلگیری است.
اهداف این ائتلاف:
- حفظ وحدت جغرافیای موجود،
- جلوگیری از فروپاشی قومی،
- پیوند با کریدورهای منطقهای،
- و تبدیل افغانستان به بخشی از محور اقتصادی ـ تمدنی خراسان بزرگ.
این نخستینبار پس از دویست سال است که سرنوشت افغانستان در داخل منطقه و در جغرافیای تمدنی مشترک تعریف میشود، نه بر میزهای غربی.
کشورهای گرفتار در دام گلوبالیسم: جبهۀ آینده جنگهای منطقهای
برخی کشورها هنوز در مدار گلوبالیستها باقی ماندهاند:
- پاکستان
- ترکیه
- مصر
- بحرین
- امارات متحده عربی
به دلیل وابستگی امنیتی به غرب، این کشورها احتمالاً وارد تقابلهای نظامی جدید میشوند. پیشبینیهای کلیدی:
- جنگ پاکستان با افغانستان بر سر عمق استراتژیک
- تقابل امارات و عربستان در یمن بر سر رهبری خلیج
- درگیری ترکیه با ایران و روسیه بر سر نفوذ در قفقاز و آسیای میانه
نتیجۀ این جنگها، آغاز شکلگیری یک قطب مستقل تمدنی در جغرافیای خراسان/آریانا خواهد بود که آینده افغانستان را تعیین میکند.
افغانستان در آستانۀ بازگشت به جغرافیای تمدنی خویش
با فروپاشی گلوبالیسم، خیزش ملیگرایی جهانی و بازگشت رقابت امپراتوریها، افغانستان وارد دورهای تازه شده است:
- دیگر وابسته به غرب نیست،
- در مرکز اتحادهای تمدنی آسیایی قرار گرفته،
- طالبان و اپوزیسیون ناگزیر به ائتلاف در چارچوب منطقهاند،
- و ایران، هند، چین و روسیه معماران اصلی آیندۀ کشور شدهاند.
مسیر تاریخی افغانستان بهسوی احیای جایگاه تمدنی خراسان/آریانا گشوده میشود. در چنین فضایی، اگر افغانستان خود را در محور تمدنی منطقه تعریف نکند، قربانی جنگهای آینده خواهد شد؛ اما با پیوستن به ائتلاف منطقهای، برای نخستینبار پس از چند قرن میتواند به ثبات پایدار دست یابد.
نویسنده: سیدباقرشاه احمدی

