ترامپ و نظم در حال فروپاشی جهان

دونالد ترامپ بار دیگر با همان صدای خاص و کلمات آزار دهنده اش در برابر دوربین‌های جهانی ایستاد؛ همانند همیشه با اعتماد به‌نفس کاذب، پرخاشگر و بی‌مایه از نظم جهانی سخن گفت. او در هشتادمین نشست مجمع عمومی سازمان ملل متحد، از حاکمیت ملی گفت و از مبارزه با تروریسم سخن راند. جمله‌ی معروفش این بود که هیچ کشوری نباید امنیت خود را فدای منافع جهانی کند در ظاهر شعار استقلال بود، اما در باطن، آغازگر دورانی از انزوا، بی‌اعتمادی و بی‌نظمی در روابط بین‌المللی. او با لحنی که یادآور سیاستمداران دوران جنگ سرد بود، وعده داد برای صلح آماده است، اما در هرگونه تقابل با قدرت از کشورش دفاع خواهد کرد. با این حال، آنچه در عمل رخ داد، تصویری کاملاً متضاد از سخنانش بود؛ سیاستی پر از تناقض که نه تنها بیانگر ایجاد تزلزل در نظم جهانی بود، بلکه چهره‌ی امریکا که عنوان سالاري بر جهان را با خود یدک می‌کشد، رسواتر از قبل ساخت.

کاخ سفید با حضور ترامپ، صحنه‌ی تقابل دو واقعیت متناقض است، از یک‌سو شعارهای ملی‌گرایانه، ضدجهانی‌سازی و ادعای بازگرداندن عظمت امریکا، و از سوی دیگر، تصمیم‌های شتاب‌زده و خودمحورانه که پایه‌های همکاری جهانی را میلرزاند. او بارها از پایان جنگ‌ها سخن گفت، اما در میدان عمل، درگیری‌های جهانی ادامه و تشدید یافتند و حتی در غزه اکنون بیش‌تر از هرزمان دیگر قتل عام و توحش توسط باند امریکایی-صهیونیستی جریان دارد. در اوکراین، جنگی که ترامپ وعده داده بود پایان دهد، با تداوم حمایت تسلیحاتی امریکا از کی‌یف و موضع‌گیری‌های تند علیه مسکو، شعله‌ورتر شد. در خاورمیانه، بحران غزه به تشنج بیشتر رسید؛ صدای انفجار، بوی باروت و تصاویر کودکان زخمی، در تضاد کامل با پیام صلحی بود که ترامپ در سخنرانی خود در سازمان ملل به جهانیان عرضه کرد.

سیاست دوگانه‌ی ترامپ در قبال اسرائیل و فلسطین، شاید بارزترین نمونه از تضاد میان گفتار و کردار او باشد. او در ظاهر خواستار توقف جنگ در غزه شد، اما هم‌زمان، با ارسال سلاح، پشتیبانی دیپلماتیک و حتی وتوی قطعنامه‌های شورای امنیت علیه تل‌آویو، عملاً یکی از طرفین درگیر را تقویت کرد. طبق گزارش‌های سازمان ملل، شمار قربانیان در غزه از شصت هزار نفر فراتر رفته است، اما از واشینگتن تنها سکوت یا توجیه به گوش می‌رسد. کشورهای اروپایی و سازمان‌های بین‌المللی، از جمله شورای حقوق بشر، بارها از سیاست‌های دوگانه‌ی امریکا انتقاد کرده‌اند و آن را مانعی در مسیر صلح دانسته‌اند. در چنین فضایی، ایالات متحده که روزگاری خود را میانجی صلح معرفی می‌کرد، اکنون بیشتر به عامل بی‌ثباتی و قطب‌گیری مجدد کشورهای جهان بدل شده است.

در پس این تناقض‌ها، پالیسی نهفته است که ترامپ بارها با افتخار از آن یاد کرده است اول امریکا. این شعار، بیش از آنکه بیانگر سیاستی اقتصادی یا امنیتی باشد، بازتاب ذهنیتی است که باور دارد همکاری جهانی نوعی ضعف است. خروج او از توافق هسته‌ای ایران، نمونه‌ای روشن از همین نگرش بود؛ اقدامی که نه‌تنها به بی‌اعتمادی میان واشینگتن و متحدان اروپایی‌اش انجامید، بلکه جهان را به مرز درگیری‌های تازه کشاند. اتحادیه اروپا، که تلاش داشت توافق صلح غزه را حفظ کند، خود را در برابر موجی از تصمیم‌های غیرقابل پیش‌بینی امریکا دید؛ تصمیم‌هایی که گویی با منطق دیپلماتیک بیگانه‌اند.

ترامپ همچنین با خروج از توافق اقلیمی پاریس، پیامی روشن به جهان فرستاد، منافع داخلی امریکا بر هر تعهد بین‌المللی مقدم است. این تصمیم، در بحبوحه‌ی بحران جهانی اقلیم، شوکی بزرگ به جامعه بین‌المللی وارد کرد. متحدان اروپایی و کشورهای در حال توسعه که به همکاری امریکا امید بسته بودند، ناگهان دریافتند که امریکا به عنوان بزرگ‌ترین آلاینده‌ی جهان از مسئولیت خود شانه خالی کرده است. این رفتار یک‌جانبه نه تنها اعتبار امریکا را در زمینه محیط زیست تضعیف کرد، بلکه ضربه‌ای سنگین به مفهوم تعهد جمعی وارد آورد؛ مفهومی که پس از جنگ جهانی دوم بنیان‌گذار نظم نوین جهانی بود.

اما آشفتگی به همین‌جا ختم نشد. ترامپ با تهدید به خروج از پیمان ناتو، ستون اصلی امنیت غرب را لرزاند. او متحدان اروپایی را به سواری مجانی متهم کرد و خواستار افزایش بودجه نظامی آنان شد. هرچند این مطالبه در ظاهر منطقی می‌نمود، اما لحن تحقیرآمیز و رویکرد معامله‌گرانه‌ی ترامپ، نشان داد که او اتحاد را نه به عنوان ارزش، بلکه به مثابه معامله‌ای اقتصادی می‌بیند. این طرز نگاه، موجب شد تا اعتماد سنتی میان امریکا و اروپا دچار شکاف شود و برای نخستین‌بار، صدای استقلال امنیتی اروپا از واشینگتن بلند گردد.

در عرصه‌ی اقتصاد جهانی نیز سیاست‌های ترامپ نظم موجود را به چالش کشید. اعمال تعرفه‌های سنگین بر کالاهای چینی، اروپایی و حتی کانادایی، جنگ تجاری بی‌سابقه‌ای را رقم زد. نظام تجارت آزاد که دهه‌ها ستون فقرات اقتصاد جهانی بود، زیر فشار سیاست‌های حمایتی ترامپ ترک برداشت. بسیاری از شرکت‌های بین‌المللی مجبور شدند زنجیره‌های تأمین خود را بازتعریف کنند، بازارها بی‌ثبات شدند و اعتماد سرمایه‌گذاران به آینده‌ی تجارت جهانی کاهش یافت. در واقع، ترامپ اقتصاد جهانی را میدان نبردی کرد که در آن، هر کشور باید به تنهایی از منافع خود دفاع کند؛ همان منطقی که در سیاست خارجی‌اش نیز جاری بود.

با کنار هم گذاشتن این رویدادها، تصویری از جهان به دست می‌آید که در آن اصول چندجانبه‌گرایی، احترام متقابل و همکاری بین‌المللی در حال فرسایش است. سیاست‌های ترامپ، چه در حوزه اقلیم، چه در تجارت، چه در دیپلماسی، مبتنی بر نوعی ملی‌گرایی رقابتی است؛ دیدگاهی که منافع کوتاه‌مدت داخلی را بر مسئولیت جهانی ترجیح می‌دهد. نتیجه‌ی چنین رویکردی، بی‌ثباتی فزاینده در نظام بین‌الملل و کاهش ظرفیت حل بحران‌ها از راه دیپلماسی است.

ترامپ شاید در نگاه هوادارانش، نماد اقتدار ملی باشد، اما در عرصه جهانی، میراث او چیزی جز بی‌اعتمادی و سردرگمی نیست. متحدان امریکا دیگر آن اطمینان سابق را ندارند و رقبای جهانی چون چین و روسیه از خلأ رهبری در غرب برای گسترش نفوذ خود بهره می‌برند. امروز نظم جهانی بیش از هر زمان دیگری شکننده به نظر می‌رسد، و بخش بزرگی از این شکنندگی، نتیجه سیاست‌هایی است که با نام امریکا اول آغاز شد، اما در عمل به جهان بی‌نظم انجامید.

ترامپ تنها یک سیاستمدار جنجالی نیست؛ او نماد دگرگونی عمیقی در سیاست جهانی است. دورانی که در آن تعهدات جمعی جای خود را به منافع فردی داده، همکاری جای خود را به رقابت، و اعتماد جای خود را به تردید سپرده است. اگر نظم بین‌المللی روزی بر پایه اعتماد و تعهد بنا شد، امروز در دوران پساترامپ، همان ستون‌ها ترک برداشته‌اند. شاید تاریخ، ترامپ را به عنوان رئیس‌جمهوری در یاد و خاطره ها ثبت کند که شعار صلح سر داد، اما جهانی بی‌قرار و پرآشوب بر جای گذاشت.

یادداشت اختصاصی

لینک کوتاه

https://sarie.news/s225n
دکمه بازگشت به بالا