ترور اکرامالدین سریع و بازداشت فرمانده داعش؛ نشانههای بازآرایی جنگ خاموش ژئوپولیتیکی و آزمون انسجام اپوزیسیون ملی افغانستان

ترور ناجوانمردانه اکرامالدین سریع، افسر پیشین نیروهای امنیتی جمهوریت افغانستان، در روز روشن در تهران، را نمیتوان صرفاً در چارچوب یک حادثه جنایی یا تسویهحساب فردی تحلیل کرد. این رخداد در متن جنگ خاموش استخباراتی و بازآرایی میدان ژئوپولیتیکی منطقه معنا مییابد؛ جایی که افغانستان همچنان بهعنوان گره بحران و صحنه جنگهای نیابتی قدرتها ایفای نقش میکند.
اکرامالدین سریع نماد حافظه نهادی جمهوریت، تجربه میدانی در مقابله با تروریسم و سرمایهای بالقوه برای هرگونه بازسازی امنیت ملی در آینده بود. حذف او در مهاجرت، نه حذف یک فرد، بلکه حذف یک امکان تاریخی است؛ امکانی که میتوانست در برابر مهندسی ناامنی و بازتولید تروریسم در محور افغانستان نقش ایفا کند.
تحلیلهای اولیه نشان میدهد که اغلب ترورهایی که در ایران رخ دادهاند، از آدرس سازماندهی عوامل استخبارات اسرائیل شناسایی شدهاند. با این حال، اینکه ترور اکرامالدین سریع توسط عوامل طالبان انجام شده باشد، تا زمان انتشار نتایج تحقیقات رسمی استخبارات ایران مشخص نیست.
انسجام اخیر گروهکهای تکفیریِ ضد جمهوری اسلامی ایران در بلوچستان نیز میتواند در انجام چنین عملیاتهایی نقش داشته باشد و از این طریق، در نظم ترانزیت جنگ منطقه و راهبرد غربیها برای ایفای نقش تأثیرگذار باشد. انتخاب تهران بهعنوان صحنه این ترور نیز حامل پیام راهبردی است و نشان میدهد که جغرافیای مهاجرت و تبعید افغانها به میدان تازهای از رقابتهای استخباراتی بدل شده است.
در همین بستر، بازداشت یک فرمانده ارشد داعش خراسان توسط استخبارات ترکیه در مرز افغانستان و پاکستان، با هماهنگی استخبارات طالبان، بُعد مکمل همین بازآرایی میدان را آشکار میسازد. این رویداد صرفاً یک موفقیت ضدتروریستی نیست، بلکه نشاندهنده ورود فعال بازیگران جدید به مدیریت پرونده داعش و مهندسی جنگ نیابتی در محور افغانستان است. ترکیه با این اقدام میکوشد جایگاه خود را بهعنوان شریک امنیتی غرب و بازیگر مؤثر در نظم نوظهور منطقهای تثبیت کند و از پرونده داعش بهعنوان کارت ژئوپولیتیکی در مناسبات با ناتو و رقابت با دیگر قدرتهای منطقهای بهره گیرد. بدین معنا، بازداشت این فرمانده داعش، بیش از آنکه پایان یک شبکه باشد، بخشی از تنظیم و بازچینی میدان بازی است.
هماهنگی استخبارات طالبان در این عملیات نیز از راهبردی پرده برمیدارد که در آن طالبان میکوشند تهدید داعش را به سرمایه مشروعیت سیاسی بدل سازند. آنان با نمایش همکاریهای ضدترور، در پی آناند که خود را تنها نیروی قادر به مهار داعش معرفی کرده و از این مسیر، راهی برای خروج تدریجی از انزوای سیاسی و کسب مشروعیت امنیتی در سطح منطقهای و بینالمللی بیابند. در این منطق، داعش هم دشمن واقعی طالبان است و هم ابزار چانهزنی آنان با بازیگران بیرونی؛ ابزاری که میتواند همزمان برای سرکوب داخلی و معامله سیاسی خارجی مورد استفاده قرار گیرد.
در سوی دیگر این معادله، برداشت غالب در میان نخبگان افغان این است که استخبارات پاکستان همچنان در حمایت پنهان، تسهیل ترانزیت و مهندسی بخشی از شبکههای داعش خراسان نقش دارد. این نقش در چارچوب راهبرد دیرینه پاکستان برای مهار تحولات افغانستان، حفظ ابزار فشار بر طالبان و انتقال میدان جنگ از خاک خود به افغانستان قابل فهم است. از این منظر، بازداشت یک فرمانده داعش در مرز افغانستان و پاکستان نه الزاماً پایان این مهندسی، بلکه نشانهای از اختلاف، بازتنظیم یا جابهجایی درونی این پروژه پیچیده استخباراتی تلقی میشود.
از سوی دیگر، احتمال دارد این عملیات با هدف نزدیک شدن ترکیه به موضع ضدغربی کشورهای منطقه مانند روسیه، چین و ایران طراحی شده باشد؛ بهویژه در زمانی که موضع ترکیه در سوریه با فشار اسرائیل تضعیف شده و قرار است اردوغان سفر مهمی به تهران داشته باشد. این میتواند مانوری در جهت نزدیکی ترکیه به موضع منطقهای جدید و حفظ تعادل در محور غرب–شرق باشد.
مجموع این تحولات نشان میدهد که داعش خراسان در این مرحله بیش از آنکه یک گروه صرفاً ایدئولوژیک باشد، به ابزار سیال پروژه ترانزیت بحران بدل شده است؛ پروژهای که هدف آن صدور ناامنی از افغانستان به حوزههای پیرامونی چون ایران، آسیای مرکزی، چین و حتی روسیه است تا افغانستان همچنان بهعنوان گره انتقال بحران در تقابل ژئوپولیتیکی شرق و غرب باقی بماند. در چنین طرحی، مدیریت، مهار یا حتی قربانیسازی بخشی از شبکههای داعش نه برای نابودی تروریسم، بلکه برای تنظیم موازنه قدرت میان بازیگران بزرگ انجام میگیرد.
پیوند میان بازداشت فرمانده داعش و ترور اکرامالدین سریع روشن است. اگر بازداشت فرمانده داعش نشانه مهندسی و بازآرایی میدان جنگ نیابتی است، ترور سریع نشانه حذف نیروهای ناهمسو و مزاحم این مهندسی است. سریع با تجربه ضدترور و جایگاه نمادین خود، میتوانست در آینده به یکی از حلقههای بازدارنده در برابر بازتولید تروریسم و پروژه ترانزیت بحران بدل شود. حذف او پیامی صریح به بدنه امنیتی جمهوریت و نیروهای ملی دارد: هر ظرفیتی که بتواند بهطور مستقل در برابر این بازی بزرگ بایستد، هزینه خواهد داد.
در این میان، منافع طالبان نیز قابل توجه است؛ آنان میتوانند با حذف نیروهایی که در جبهه اپوزیسیون با شعار اول مذاکره با طالبان در همایش همصدایی موضع گرفتند، هم نفوذ خود را در داخل جبهه مخالف حفظ کنند و هم فرصت چانهزنی با قدرتهای غربی و منطقهای را تقویت نمایند؛ در حالی که راهبرد غرب و پاکستان همچنان بر گسترش جنگ، براندازی طالبان و ترانزیت بحران از افغانستان در یک فضای ناامن و کنترلشده تعریف شده است.
این وضعیت، اپوزیسیون ملی افغانستان را در برابر یک آزمون تاریخی قرار میدهد. در شرایطی که بازیگران بیرونی با ابزارهایی چون داعش، ترور هدفمند و مهندسی ناامنی، آینده افغانستان را طراحی میکنند، پراکندگی، رقابتهای درونگروهی و نبود ساختار مشترک در میان اپوزیسیون، آن را از یک کنشگر بالقوه به موضوع این مهندسی بدل میسازد. اگر اپوزیسیون به انسجام تشکیلاتی واحد نرسد، احتمال دارد دامنه ترورهای بعدی از حذف نظامیان جمهوریتِ مقیم ایران به حذف رهبران جمهوریت در ترکیه نیز گسترش یابد. ترور اکرامالدین سریع هشداری است که بدون چتر تشکیلاتی و حفاظت جمعی، سرمایههای انسانی و امنیتی افغانستان، حتی در مهاجرت، یکییکی حذف خواهند شد.
از اینرو، انسجام تشکیلاتی اپوزیسیون ملی، ایجاد رهبری مشترک و تدوین راهبرد واحد ملی، نه یک انتخاب سیاسی، بلکه ضرورتی تاریخی برای حفظ امکان آینده افغانستان است. تنها در سایه چنین انسجامی است که اپوزیسیون میتواند از موضع واکنشی خارج شده و به کنشگری فعال در برابر پروژه ترانزیت بحران و بازآرایی جنگ خاموش ژئوپولیتیکی بدل گردد و از افغانستان بهعنوان یک سوژه ملی در نظم نوظهور منطقهای دفاع کند. در غیر آن، حذفهای خاموش ادامه خواهد یافت و افغانستان، چه در داخل و چه در مهاجرت، همچنان قربانی بازی بزرگ قدرتها باقی خواهد ماند.
نویسنده: سید باقرشاه احمدی
لینک کوتاه

