ترکیه؛ میانجی یا بازیگر خاموش بحران افغانستان و پاکستان؟

ترکیه در سال‌های اخیر تلاش کرده است جایگاه خود را در معادلات منطقه‌ای نه صرفاً به‌عنوان یک ناظر، بلکه به‌عنوان بازیگری فعال و اثرگذار بازتعریف کند. ورود این کشور به روند میانجی‌گری در گفت‌وگوهای آتش‌بس میان افغانستان و پاکستان نیز در همین چارچوب قابل تحلیل است؛ حرکتی که هرچند در ظاهر با هدف کمک به ثبات منطقه انجام می‌شود، اما در بطن خود حامل اهداف و منافع ژئوپلیتیکی آنکارا است.

در مذاکرات دوحه که منجر به توافق آتش‌بس میان کابل و اسلام‌آباد شد، نقش قطر به‌عنوان میزبان رسمی کاملاً روشن بود، اما ترکیه در هماهنگی نزدیک با پاکستان و قطر در این روند حضور یافت. هیچ گزارشی از دعوت رسمی یکی از طرفین منتشر نشده، اما روابط راهبردی و اعتماد دیرینه میان اسلام‌آباد و آنکارا نشان می‌دهد که مشارکت ترکیه احتمالاً در مشورت و هماهنگی با پاکستان شکل گرفته است. تصاویر منتشرشده از جلسه امضای توافق‌نامه نیز نشان می‌داد که رئیس سازمان اطلاعات ملی ترکیه در سمت هیئت پاکستانی نشسته است؛ نمادی پرمعنا که از پیوند نزدیک سیاسی، نظامی و امنیتی دو کشور حکایت دارد. در مقابل، وزیر خارجه قطر در سمت هیئت افغانستان قرار داشت. این چینش ظاهراً ساده، در واقع بازتاب‌دهنده‌ی تقسیم نقش‌هایی بود که هر یک از طرف‌ها برای پیشبرد منافع خود در پشت صحنه طراحی کرده بودند.

ترکیه در چند دهه‌ی گذشته با پاکستان روابط راهبردی و چندلایه‌ای برقرار کرده است؛ از همکاری‌های نظامی گرفته تا حمایت سیاسی در موضوع کشمیر. هم‌زمان، پیوندهای امنیتی و اقتضای منافع دوجانبه میان دو کشور باعث شده تا اسلام‌آباد، ترکیه را یکی از نزدیک‌ترین متحدان خود در جهان اسلام بداند. این اعتماد، بستری شد برای ورود آنکارا به پرونده‌ی آتش‌بس افغانستان؛ جایی که پاکستان به‌دنبال داشتن میانجی‌ای بود که نه‌تنها بی‌طرفی ظاهری، بلکه همدلی واقعی با مواضعش داشته باشد.

در سوی مقابل، افغانستان چندان تمایل نداشت ترکیه را به‌عنوان میانجی بپذیرد. تجربه‌ی حضور ترکیه در ائتلاف ناتو در دوران جمهوریت، خاطره‌ی چندان مثبتی برای مردم افغانستان به‌جا نگذاشته بود. در طول دو دهه‌ی گذشته، ترکیه هرچند از لحاظ لحن دیپلماتیک نرم‌تر از آمریکا و غرب عمل کرد، اما عملاً در چارچوب همان ساختار نظامی حضور داشت و نتوانست تصویر بی‌طرفانه‌ای از خود ارائه دهد. به همین دلیل، در فضای کنونی افغانستان که حساسیت نسبت به دخالت خارجی بالاست، ورود ترکیه به مذاکرات آتش‌بس به چشم بسیاری، بیشتر از میانجی‌گری، نوعی مداخله تلقی می‌شود.

در سطح منطقه‌ای نیز ترکیه همواره تلاش کرده است از طریق ائتلاف‌های سه‌جانبه، جایگاه خود را تثبیت کند. مثلث ترکیه، آذربایجان و پاکستان که در سال‌های اخیر با شعار «یک ملت، سه دولت» شناخته می‌شود، نمونه‌ای از این هم‌گرایی است. این اتحاد نه‌تنها در زمینه‌ی نظامی بلکه در بعد رسانه‌ای و امنیتی نیز فعال است و همین امر باعث شده ترکیه در بحران‌های مختلف، ناخودآگاه در کنار پاکستان قرار گیرد. حمایت آشکار ترکیه از مواضع پاکستان در مسئله‌ی کشمیر، گواهی روشن بر این هم‌سویی است. از این‌رو، وقتی پای بحران افغانستان در میان است، بعید است ترکیه بتواند نقشی بی‌طرفانه و عادلانه ایفا کند.

در تحلیل رفتار ترکیه در مذاکرات آتش‌بس باید به انگیزه‌های عمیق‌تر آنکارا توجه کرد. ترکیه در خاورمیانه و قفقاز جنوبی، سیاست فعالی برای گسترش نفوذ خود دنبال می‌کند. از لیبی و سوریه گرفته تا قره‌باغ و آسیای مرکزی، هر جا خلأ قدرتی پدید آمده، ترکیه کوشیده است با ترکیب دیپلماسی و نفوذ اطلاعاتی، جایگاهی برای خود باز کند. افغانستان نیز در این چارچوب، برای ترکیه فرصتی است تا در میانه‌ی بحران پاکستان و افغانستان، به‌عنوان بازیگر مؤثر شناخته شود و از این راه در معادلات آسیای جنوبی سهم بگیرد.

اظهارات اخیر رئیس سازمان اطلاعات ترکیه نیز در همین راستا قابل‌توجه است؛ او گفته بود رئیس‌جمهور اردوغان تا نیمه‌شب روند مذاکرات آتش‌بس را شخصاً پیگیری کرده است. این سطح از توجه، نشان می‌دهد که موضوع افغانستان برای آنکارا فراتر از یک مأموریت موقت دیپلماتیک است. پرسش اما این است که چرا ترکیه اکنون به‌طور ناگهانی به مسئله‌ی افغانستان علاقه‌مند شده است؟ پاسخ را باید در رقابت‌های پنهان منطقه‌ای جست‌وجو کرد. ترکیه می‌داند که با گسترش نفوذ چین در پاکستان و ورود روسیه و ایران در پرونده‌ی افغانستان، فرصت محدودی برای تثبیت نقش خود دارد. از این‌رو، حضور در میانجی‌گری آتش‌بس را می‌توان بخشی از یک برنامه‌ی بلندمدت برای نفوذ نرم و اطلاعاتی در جنوب آسیا دانست.

با وجود این، باید در تحلیل نیت ترکیه محتاط بود. آنکارا می‌داند که نمی‌تواند مانند گذشته، بدون همراهی کشورهای منطقه وارد صحنه شود. چین، روسیه و کشورهای آسیای مرکزی هنوز ترکیه را به‌عنوان بازیگر محوری در پرونده‌ی افغانستان نمی‌پذیرند. به همین دلیل، تلاش‌های ترکیه برای میزبانی نشست‌های بعدی از جمله جلسه‌ی پیشِ‌رو در آنکارا، بیشتر نوعی نمایش دیپلماتیک است تا تغییری واقعی در توازن قدرت منطقه‌ای. از نگاه واقع‌گرایانه، ترکیه بیش از آن‌که به‌دنبال صلح پایدار میان افغانستان و پاکستان باشد، در پی تثبیت موقعیت ژئوپلیتیکی خود است. این کشور می‌خواهد خود را به‌عنوان پلی میان جنوب و غرب آسیا معرفی کند و نقش تازه‌ای در نظم امنیتی منطقه بیابد؛ اما این جاه‌طلبی، در منطقه‌ای که هر قدرتی به‌سختی مورد اعتماد قرار می‌گیرد، با تردید و احتیاط نگریسته می‌شود.

بنابراین، باید میان نقش میانجی و نقش بازیگر تفاوت قائل شد. ترکیه در ظاهر میانجی است، اما در باطن بازیگری است که منافع خود را دنبال می‌کند. اگرچه ورود آنکارا ممکن است در کوتاه‌مدت به کاهش تنش کمک کند، اما در بلندمدت می‌تواند معادلات شکننده‌ی منطقه را پیچیده‌تر سازد. افغانستان به‌عنوان کشوری که در چند دهه‌ی گذشته بارها میدان رقابت قدرت‌های بیرونی بوده است، نباید بار دیگر قربانی جاه‌طلبی‌های تازه شود.

آتش‌بس میان افغانستان و پاکستان هرچند امیدبخش است، اما اگر پشت آن منافع پنهان و رقابت‌های ژئوپلیتیکی قدرت‌های منطقه‌ای نهفته باشد، صلحی موقتی خواهد بود. ترکیه باید نشان دهد که واقعاً به صلح و ثبات منطقه باور دارد، نه آن‌که از بحران افغانستان پله‌ای برای صعود در سیاست منطقه‌ای بسازد. تا آن زمان، پرسش همچنان باقی است که آیا آنکارا در مسیر آشتی گام برمی‌دارد یا در پی نقشه‌ای بزرگ‌تر است که هنوز برای دیگران روشن نشده است؟

یادداشت اختصاصی / خبرگزاری سریع

لینک کوتاه

https://sarie.news/s1267a
دکمه بازگشت به بالا