ثبات افغانستان در گرو تشکیل حکومت فراگیر

افغانستان کنونی در نقطۀ حساسی از تاریخ خود ایستاده است. پس از دو دهه حضور نظامی امریکا و هم‌پیمانانش و میلیاردها دالر هزینه برای ساختن دولت و نهادهای تازه، نتیجه همان چیزی شد که امروز می‌بینیم: یک حکومت سرپرست بر سر کار است و جامعه جهانی در شوک فروپاشی جمهوری و بازگشت شرایطی که بسیاری گمان نمی‌کردند دوباره تجربه شود. برای مردم افغانستان اما این وضعیت چندان غیرمنتظره نبود؛ چون سال‌هاست دیده‌اند که سیاست‌های قدرت‌های بزرگ بیشتر بر اساس منافع خودشان شکل گرفته تا خواست واقعی مردم این سرزمین. بزرگ‌ترین شکست خارجی‌ها در افغانستان، نداشتن درک درست از ساختار اجتماعی کشور بود. آن‌ها به جای توجه به شیوه‌های سنتی حل اختلاف، به‌جای فهم زبان و فرهنگ بومی، مدل‌های غربی حکومت‌داری را نسخه کردند. این نسخه‌برداری نه تنها نتیجه نداد بلکه فساد، بی‌اعتمادی و فاصله بیشتر بین دولت و مردم را به وجود آورد. امروز اگر از مردم عادی در روستاها و شهرهای کوچک بپرسیم، خیلی‌ها می‌گویند، امنیت و ثباتی که فعلاً زیر سایه حکومت سرپرست برقرار شده، برای‌شان مهم‌تر از شعارهای پرزرق‌وبرق دموکراسی غربی است که در عمل چیزی جز فساد و بی‌عدالتی به ارمغان نیاورد.

با این حال، زندگی زیر سایه حکومت سرپرست هم خالی از دشواری نیست. محدودیت‌ها، به‌ویژه برای زنان و دختران، واقعیتی تلخ است که نمی‌توان انکارش کرد. خانواده‌های زیادی هنوز حسرت روزهایی را می‌خورند که دختران‌شان می‌توانستند به دانشگاه یا مکتب بروند. این زخم باز است و جامعه در انتظار پاسخی است که آیا در آینده نزدیک این دروازه‌ها دوباره گشوده خواهد شد یا نه. از سوی دیگر، بحران اقتصادی نفس مردم را گرفته است. بیکاری، گرانی و نبود فرصت‌های کاری سبب شده جوانان یکی پس از دیگری راهی کشورهای همسایه شوند. همین حالا هزاران خانواده افغان به کمک‌های خیریه وابسته‌اند. اگر حکومت سرپرست نتواند در این میدان کاری جدی انجام دهد، پذیرش فعلی مردم دیر یا زود جای خود را به نارضایتی خواهد داد.

افغان‌ها بعد از سال‌ها جنگ، به یک چیز بیشتر از هر چیزی اهمیت می‌دهند و آن امنیت است. این احساس که بتوان شب را بی‌هراس خوابید، کودکان در راه مکتب یا مسجد از انفجار و انتحار در امان باشند و مسافر در جاده‌ها با خیال راحت رفت‌وآمد کند، نعمتی است که مردم در سال‌های گذشته کمتر تجربه کرده‌اند. همین امنیت نسبی، پایه‌ای است که حکومت سرپرست روی آن ایستاده و تا امروز توانسته است بخشی از اعتماد مردم را به دست آورد. در سطح روابط داخلی، حکومت سرپرست تلاش‌هایی را آغاز کرده تا با اقوام و جوامع مختلف کشور ارتباط برقرار کند. دیدار مقام‌ها با بزرگان قومی، رسیدگی به نزاع‌های دیرینه بر سر زمین و چراگاه، و حتی اقدام‌هایی برای بازگرداندن اموال مصادره‌شده به اقلیت‌های مذهبی مانند هندوها و سیک‌ها، همه بخشی از این تلاش‌هاست. این کارها شاید همه‌جانبه و کامل نباشد، اما نشان می‌دهد که حکومت به اهمیت رابطه مستقیم با جامعه محلی پی برده است. تاریخ افغانستان بارها نشان داده که هر حکومتی که از نیازهای محلی غافل شود، عمرش کوتاه خواهد بود.

در همین حال، بحث فراگیری یکی از کلیدواژه‌های مهم در سیاست افغانستان است، فراگیری یعنی حضور همه اقوام و گروه‌ها در ساختار دولت که عادلانه ترین کار برای مهار موج نارضایتی و جلوگیری از بی‌ثباتی کشور همین مورد است؛ اما از دیدگاه مقامات حکومت سرپرست فراگیری بیشتر به این معنا است که حکومت به خواست‌ها و مشکلات محلی گوش بدهد، حتی اگر آن گروه‌ها سهم مستقیمی در نهادهای مرکزی نداشته باشند؛ اما این مقوله عملا در جامعه چند ملیتی و خرده فرهنگ‌های افغانی ناکام است، مقامات تصمیم‌گیرنده این حکومت عمدتا از قوم پشتون هستند که بیشتر مربوط قبائیل جنوب و جنوب شرق کشور اند، این افراد و اشخاص با فرهنگ‌های محلات جامعه فارس همچون شیعیان، تاجیک‌ها و ازبیک‌ها کمتر آشنایی دارند و برای حل موضوعات و امور اداری نمی‌توانند نگاه غالب همان منطقه و محله را در سیاست‌های اجرایی شان عملی سازند و این به یک چالش در مراودات میان حکومت و مردم تبدیل می‌گردد، حالا پرسش این است که حکومت سرپرست با توجه به نارضایتی‌های محلات غیر پشتون افغانستان چه راهکاری برای حل این موضوع دارد در صورتی که شمولیت سایر اقوام را در بدنه تصمیم گیری نمی‌پذیرند؟ جامعه جهانی هم با یک معما روبه‌روست. از یک طرف، حکومت سرپرست را به رسمیت نمی‌شناسد و به خاطر محدودیت‌های اجتماعی و به‌ویژه وضعیت زنان فشار می‌آورد. از طرف دیگر، واقعیت میدانی این است که همین حکومت بر سراسر کشور تسلط دارد و هر نوع تعامل و کمک‌رسانی باید از مجرای آن بگذرد. امریکا و اروپا نگران تروریزم بین المللی به ویژه گروه‌هایی که سد راه منافع شان هستند می‌باشد همینطور نگران موج پناهجویان افغان و نیز رقابت‌های منطقه‌ای با چین و روسیه هستند. کشورهای منطقه هم در تلاش‌اند تا منافع خود با نظرداشت ثبات منطقوی را از مسیر تعامل با کابل تأمین کنند. در چنین شرایطی، تعامل با حکومت سرپرست نه انتخاب، بلکه اجتناب‌ناپذیر است.

اما کلید اصلی آینده در دست خود مردم افغانستان است. مردم ما بارها هزینه سنگین جنگ و اختلافات سیاسی را پرداخته‌اند. آنچه امروز از حکومت سرپرست انتظار دارند، ساده است؛ تشکیل حکومت فراگیر، عدالت، کار، آموزش و زندگی شرافتمندانه. اگر این حکومت بتواند از امنیت فعلی به سمت بهبود معیشت و باز شدن فضاهای اجتماعی گام بردارد، ممکن است برای نخستین بار پس از دهه‌ها، افغانستان فرصتی برای نفس کشیدن پیدا کند؛ اما اگر راه همان انحصار و محدودیت ادامه یابد، بیم آن می‌رود که دوباره نارضایتی‌ها انباشته شود و کشور وارد چرخه‌ای تازه از بحران گردد، افغانستان سرزمینی است که مردمش از رنج و جنگ خسته شده‌اند، اما هنوز امید را از دست نداده‌اند. آن‌ها با همه دشواری‌ها، به زندگی چنگ زده‌اند و آرزو دارند فردایی آرام‌تر و عادلانه‌تر داشته باشند. حالا نگاه‌ها به حکومت سرپرست دوخته شده است که آیا می‌تواند با استفاده از فرصت امنیت، بنیانی تازه برای آینده کشور بگذارد؟ یا این‌که با تکیه بر انحصار، فرصت دیگری را از دست خواهد داد؟ پاسخ این پرسش نه تنها سرنوشت افغانستان، بلکه امنیت و سیاست منطقه را هم رقم خواهد زد.

یادداشت اختصاصی / خبرگزاری سریع

لینک کوتاه

https://sarie.news/s1984a

 

دکمه بازگشت به بالا