جنگ تمدنی و ژئوپولیتیکی شرق و غرب از بیزانس تا خراسان

تاریخ جهان اسلام تنها یک تاریخ سیاسی نیست، بلکه میدان برخورد سه دستگاه بزرگ تمدنی بوده است:

  1. تمدن رومی–بیزانسی به‌مثابه تمدن غربیِ مسیحی–یهودی،
  2. تمدن ایرانی–خراسانی به‌مثابه بستر فرهنگی، معرفتی و زبانی شرق،
  3. تمدن عربی–قبیله‌ای که با ظهور اسلام وارد این رقابت بزرگ شد.

جنگ‌های بزرگ میان روم شرقی (بیزانس) و ایران ساسانی در ظاهر سیاسی بودند، اما در عمق، جنگ میان دو جهان‌بینی بود:
یکی مبتنی بر ساختار قدرت دینی–امپراتوری روم، و دیگری مبتنی بر میراث فرهنگی و زبانی ایرانی–آریایی–خراسانی.
با ظهور اسلام، این صحنه تاریخی دستخوش تحول شد؛ زیرا اسلام نه تنها دو امپراتوری را درهم شکست، بلکه بنیادهای معرفتی شرق و غرب را در قالبی نو بازتعریف کرد.

برخورد سه تمدن پس از ظهور اسلام

پس از فروپاشی دو امپراتوری بزرگ، خلافت اسلامی با چالش‌هایی روبه‌رو شد که ریشه آن‌ها صرفاً سیاسی نبود، بلکه ابعاد فرهنگی، زبانی، اطلاعاتی و تمدنی داشت.

دوره خلافت راشدین دوران ساختارسازی، تربیت امت و نهادینه‌سازی فرهنگ اسلامی بود؛ اما از آغاز خلافت اموی موج جدیدی از نفوذ فرهنگی و عملیات نرم‌افزاری شکل گرفت.

انتقال مرکز خلافت به شام: نفوذ رومی–بیزانسی

شام سرزمینی با سابقه دیرین یهودیت، مسیحیت و فرهنگ رومی بود.
در این منطقه، جریان‌های پنهان خاخامی، کلیسایی و بیزانسی با سازوکارهای دربار اموی پیوند خوردند.
در لایه‌های تاریخ، حضور مشاوران، کاتبان، خزانه‌داران و حتی آموزگارانی دیده می‌شود که تعلق فرهنگی آن‌ها به بیزانس و یهودیت کاملاً آشکار است.

انتقال مرکز خلافت به عراق عجم: نفوذ ایران فرهنگی

بر خلاف شام، عراق عجم حوزه نفوذ زبان فارسی و فرهنگ خراسان–ایران بود.
این نفوذ بعدها پایه اصلی مقاومت فرهنگیِ اسلام غیرقبیله‌ای و غیررومی شد.
در این تقابل سه‌گانه، اختلافات زبانی و قومی نهادینه شد و بعدها در قالب سیاست‌های اطلاعاتی و روایت‌سازی‌های تاریخی و مذهبی برای تثبیت قدرت به کار گرفته شد.

پیامدهای تمدنی این تقابل — از اموی تا عباسی

امویان و جنگ داخلی جهان اسلام

نفوذ شام–بیزانس در ساختار اموی زمینه انحرافات سیاسی، قبیله‌گرایی و سرکوب جریان علوی را فراهم کرد؛ اوج این روند در فاجعه کربلا و شهادت اهل بیت نمایان شد.
این رویداد تنها یک حادثه سیاسی نبود، بلکه نتیجه تقابل دو جهان‌بینی بود:

  • اسلام عربی–رومی (حاکمیتی، درباری، تکفیری)،
  • در برابر اسلام عرفانی–علوی–شرقی (عدالت‌محور، معرفتی، فرهنگی).

عباسیان و تداوم نفوذ بیزانسی در قالبی دیگر

عباسیان در ظاهر با شعار خون‌خواهی اهل بیت آمدند، اما بعدها ساختاری مشابه امویان ایجاد کردند؛ با این تفاوت که پایگاه اصلی قدرت آنان در ایران–خراسان بود.
قیام ابومسلم خراسانی تجلی خیزش تمدن شرقی علیه سلطه شام بود، اما عباسیان پس از استقرار، بار دیگر به نفوذ رومی–بیزانسی تمایل یافتند.

خراسان و شکل‌گیری اسلام عرفانی — تمدن‌سازترین جریان اسلام

پس از کنار زدن جریان علوی از قدرت مرکزی، جنبش فرهنگی اسلام عرفانی در شرق — خراسان، بلخ، سمرقند، بخارا، هرات و غزنه — ظهور کرد.
این جریان نه سیاسی بود و نه قبیله‌گرا؛ بلکه معرفتی، اخلاقی و تمدنی بود.
اسلام خراسانی توانست:

  • فرهنگ‌ها را جذب کند،
  • زبان‌ها را ارتقا دهد،
  • شهرهای تمدنی بنا کند،
  • و اسلامی جهانی، انسانی، هنرافزا و عقل‌گرا بسازد.

در این مسیر، حکومت‌های پشتونیِ غزنوی‌ها، غوریان، لودی‌ها، سوری‌ها، ابدالی‌ها و … حاملان تمدن اسلامی–خراسانی در هند و شبه‌قاره بودند و پایه‌های شکست نفوذ رومی–بیزانسی در شرق را استوار ساختند.

استعمار انگلیس و مهندسی اطلاعاتی نفاق قومی و زبانی

انگلیسی‌ها وارث راهبرد امپراتوری روم شدند: سلطه از راه ایجاد تفرقه.

آنان با درک بنیادهای تمدن عرفانی–خراسانی، پروژه تجزیه معرفتی امت را چنین پیش بردند:

  • ساخت فرقه وهابیت در میان اهل سنت (نسخه تکفیری عربی–عبری)،
  • مهندسی بهاییت در میان شیعه (نسخه سکولار ابراهیمی)،
  • ایجاد اختلاف میان زبان‌های دارای ریشه واحد خراسانی: فارسی، پشتو، اردو، بلوچی، کردی، نورستانی، پنجابی، اویغوری و…
    و تبدیل این اختلافات به روایت‌های قومی–سیاسی–نژادی برای گسستن پیوند تمدنی خراسان.

هدف آنان روشن بود:
جلوگیری از احیای اسلام معتدلِ عرفانی و تمدن خراسان؛ تنها رقیب فکری–معنوی غرب.

تحلیل شعر اقبال لاهوری — صدای بیداری تمدن خراسان

اقبال لاهوری، آخرین شاعر–فیلسوف بزرگ تمدن خراسانی–اسلامی، پیام این مقاله را در شعر خویش چنین خلاصه کرده است:

«چون چراغ لاله سوزم در خیابان شما
ای جوانان عجم، جان من و جان شما»

این بیت پیامی روشن دارد:
اسلام عرفانی خراسانی باید دوباره بیدار شود.

او می‌گوید اندیشه‌اش در ضمیر امت رسوخ کرده و افکار پنهان این تمدن را بازشناخته است. هنگامی که می‌سراید:

«ریختم طرح حرم در کافرستان شما»

یعنی طرح تمدنی جدیدِ اسلام شرقی را در قلب جغرافیای ساختگی استعمار (مرزهای دولت–ملت مدرن) بنیاد نهاده است.

و آنجا که می‌گوید:

«می‌رسد مردی که زنجیر غلامان بشکند
دیده‌ام از روزن دیوار زندان شما»

اشاره دارد به ظهور یک جریان تمدنی که:

  • نفاق قومی را می‌شکند،
  • پیوند زبان‌های خراسانی را احیا می‌کند،
  • و سلطه فکری غرب را پایان می‌دهد.

در پایان می‌گوید:

«آتشی در سینه دارم از نیاکان شما»

این آتش همان آتش تمدن خراسان است؛
آتش عرفان، آگاهی، عدالت و وحدت زبانی و فرهنگی.

نتیجه‌گیری

تحلیل این مقاله نشان می‌دهد:

  • نفاق قومی و زبانی در افغانستان، ایران، تاجیکستان، پاکستان، هند و آسیای میانه یک پروژه اطلاعاتی غربی–بیزانسی است، نه یک واقعیت تاریخی.
  • تمام زبان‌های شرقی منطقه ریشه در تمدن خراسان دارند و جداسازی آن‌ها یک عملیات استعماری است.
  • اسلام عربی–بیزانسیِ تکفیری یک پروژه سیاسی–استخباراتی است، نه محصول اصیل اسلام.
  • اسلام عرفانی خراسانی تنها ظرفیت تمدنی جهان اسلام برای مهار هژمونی غرب است.
  • شکست انگلیس در شبه‌قاره نتیجه مستقیم گسترش اسلام خراسانی توسط حکومت‌های پشتونی (سوری‌ها، لودی‌ها، غزنوی‌ها، ابدالی‌ها و …) بود.

احیای تمدن خراسان در قالب وحدت فرهنگی، زبانی و معرفتی ضرورتی استراتژیک برای آینده امت اسلامی در جنگ تمدنی شرق و غرب.

این مقاله تأکید می‌کند که راه نجات جهان اسلام نه بازگشت به ناسیونالیسم عربی–رومی و نه ایدئولوژی‌های تکفیری است؛
بلکه بازگشت به تمدن عرفانی، انسانی، شرقی و جهانی خراسان است؛
تمدنی که پیامبر اسلام، علی (ع)، ابومسلم خراسانی، مولانا، رودکی، سنایی، ناصرخسرو، حافظ، جامی، اقبال و هزاران عارف و حکیم پایه‌های آن را بنا نهاده‌اند.

نویسنده: سید باقرشاه احمدی

لینک کوتاه

https://sarie.news/s274n
دکمه بازگشت به بالا