جهان امروز در تعامل انسان فرهنگ محور

جهان امروز در میانهی تلاطمهای فرهنگی بیسابقهای ایستاده است؛ عصری که در آن مرز میان فرهنگها نه با دیوار که با امواج نور و صدا، با بیتهای دیجیتال و تصویرهای مجازی جابهجا میشود. جهانی که زمانی گسترهای از تمدنهای مستقل و خودبسنده بود، اکنون به دهکدهای بدل گشته که در آن فرهنگها بهجای همنشینی آرام، گاه در کشاکشی بیامان برای بقا و برتریاند.
از یکسو، فرهنگ جهانیشده با نیروی فناوری، رسانه و سرمایه، چهرهی واحدی از مصرف، سبک زندگی و اندیشه را ترویج میکند. پلتفرمهای اجتماعی و جریانهای رسانهای مرز میان شرق و غرب را درهم شکستهاند؛ جوانی در قاهره، تهران، کابل، پاریس یا توکیو امروز تقریباً با یک زبان تصویری مشترک سخن میگوید و در یک فضای ذهنی مشترک نفس میکشد. اما در پس این همسانیِ ظاهری، نوعی خلأ هویتی و اضطراب فرهنگی شکل گرفته است؛ جایی که ملتها میکوشند میان مدرنیتهی جهانی و اصالت تاریخی خویش تعادلی بیابند.
در سطح منطقه، بویژه در خاورمیانه و پیرامون آن، فرهنگ در میانهی دو نیرو قرار دارد: از یکسو گرایشهای بازگشت به ریشهها و سنتها، از سوی دیگر میل به مدرنیته و مشارکت در گفتوگوی جهانی. ادبیات، سینما و موسیقی منطقه بازتاب همین جدال درونیاند. هنرمندان نسل جدید با جسارت، مرز میان مقدسات و روزمرگی، میان کهنالگو و نوآوری را میکاوند؛ و آثارشان پژواکی است از جوامع که میان خاطرهی تاریخ و فشار آینده دستوپا میزنند.
در جهان عرب، موجی از احیای هویت فرهنگی و توجه به زبان و میراث بومی دیده میشود، درحالیکه در ترکیه و ایران، تقابل سنت و تجدد همچنان بهعنوان گفتمان محوری در سیاست و فرهنگ حضور دارد. در آسیای مرکزی و قفقاز، ملتهای جوان در جستجوی تعریف تازهای از خود در جهان پساشورویاند. و در اروپا و آمریکا، مسئلهی تنوع فرهنگی و بحران معنا، اندیشهی روشنفکران و هنرمندان را به چالش کشیده است؛ گویی انسان معاصر در میان فراوانی اطلاعات، معنای زیستن را گم کرده است.
در مجموع، جهان فرهنگی امروز جهانی است در حال دگرگونی، جهانی که در آن سنتها نه میمیرند و نه به همان صورت باقی میمانند، بلکه در برخورد با فناوری، مهاجرت، و دگرگونیهای سیاسی، به اشکال تازهای از حیات فرهنگی بدل میشوند.
فرهنگ، بیش از هر زمان دیگر، به میدان نبرد نرم ملتها تبدیل شده است؛ اما در عین حال، امید به گفتوگو، به همفهمی و به آفرینش جهانی انسانیتر هنوز در دل این آشوب زنده است.
بنابراین در روزگار ما، فرهنگ بشری بر پرتگاهی از دگرگونی ایستاده است؛ روزگاری که در آن صدای جهان دیگر از دهان خاک و قلم بیرون نمیآید، بلکه از دل شیشه و نور و موج برمیخیزد.
امروز، آدمی در میان هجوم تصویر و صدا، میان تپشهای بیوقفهی رسانه و فناوری، در جستجوی خویشتن است. گویی فرهنگ جهانی، چونان رودخانهای پرخروش، از کوهستانهای سنت سرازیر شده و در دشتهای بیمرز مدرنیته روان گشته است؛ و در این گذر، بسیاری از سنگهای اصالت و ریشه را با خود شسته و برده است.
جهان، چهرهای تازه یافته است؛ جهانی که در آن، جوانی در قلب خاورمیانه با همان واژگان و رؤیاهایی سخن میگوید که جوانی در نیویورک یا پاریس. این همزبانیِ ظاهری، هرچند نشانی از پیوند است، اما در ژرفا، درد جدایی و بیریشگی را فریاد میزند.
انسان معاصر، در میان فراوانیِ ارتباط، تنهاتر از همیشه است؛ در میان فریاد فرهنگها، هویت خویش را به زمزمهای بدل یافته میبیند.
در منطقهی ما، این خاورِ همیشهزنده، همیشه زخمی، فرهنگ در جدالی درونی است. از سویی، صدای بازگشت به خویش و پاسداری از میراث نیاکان به گوش میرسد، و از سوی دیگر، آوای نوجویی، مدرنزیستی و حضور در گفتوگوی جهانی.
ادبیات، سینما و موسیقی ما، آیینهی همین کشمکشاند؛ در آثار هنرمندان جوان، هم زمزمهی سنت شنیده میشود و هم فریاد رهایی از آن. در دل همین تضادهاست که شعلهی خلاقیت زبانه میکشد و روح فرهنگی منطقه را زنده نگاه میدارد.
در جهان عرب، بادی از بیداری فرهنگی وزیده است؛ در ایران و ترکیه، همچنان دوگانهی سنت و تجدد بر اندیشه سایه افکنده؛ و در قفقاز و آسیای مرکزی، ملتهای نوخاسته در جستجوی چهرهی خویش در آینهی جهانی تازهاند.
در غرب نیز، با آن همه جلوه و شکوه ظاهری، انسان از خستگی معنا رنج میبرد؛ گویی روحِ مدرن در ازدحام اطلاعات و لذتهای لحظهای، آرامش را گم کرده است.
با این همه، در دل این تلاطم، نوری از امید میدرخشد: امید به گفتوگو، به درک متقابل، به بازآفرینی فرهنگ انسانی بر پایهی همفهمی و احترام.
زیرا فرهنگ، فراتر از مرزها و حکومتها، جان مشترک بشر است؛ رودی است که اگرچه از هزار چشمه میجوشد، سرانجام به یک دریا میریزد، دریای آگاهی و کرامت انسان.
نویسنده: سیدعبدالحمید رضوی

