حاکمیت دولت ملی در افغانستان تضمین کننده تمامیت ارضی

گفتمان دولت_ملت سازی در افغانستان بیش از پنج دهه قبل و در عصر حکومتهای شهنشاهی مطرح گردیده بود، در آن زمان به دلیل استبداد و تک رأیی در ساختار قدرت، این ایده نه تنها که حمایت نگردید؛ بلکه توسط شاهان سرکوب و عاملان آن زندانی شدند. اساسا ملت به نفوس یک سرزمین گفته میشود که دارای ارزشهای ملی، منافع و سرنوشت مشترک هستند و در صورت تهدید هرگونه عناصر بیرونی علیه این منافع، عموم نفوس خود را ملزم به دفاع از آن میپندارند، در باب ملت تعاریف متعدد و گوناگونی مطرح شده است؛ اما برگزیده ترین تعریف که مورد اتفاق بسیاری از اندیشمندان است؛ ملت را به یک ساختار منسجم و واحد که دارای جغرافیای مشترک و ارزشهای مشترک هستند تعریف میکنند، در این تعریف آمده است که ملت عبارت از گروه بزرگی از انسان هاست که دارای تاریخ مشترک باشند، در جغرافیای مشترک زیست نمایند، ارزش های فرهنگی، اجتماعی، اخلاقی و منافع اقتصادی مشترک داشته باشند، دولت – ملت نیز به یک دستگاه سیاسی اطلاق می شود که در محدودۀ مرزهای یک قلمرو سرزمینی مشخص حق حاکمیت دارد، می تواند از ادعای حاکمیت خود با کنترول قدرت نظامی پشتیبانی کند و بسیاری از شهروندانش احساس مثبت تعهد نسبت به هویت ملی آن دارند.
برای این که بدانیم چگونه می توان اقوام مختلف کشور را تحت چتر یک «ملت» به گونۀی جمع نمود که همه شهروندان کشور خود را در آن «ملت» بدون این که هویت های قومی و ارزش های فرهنگی خود را ترک نمایند؛ بیابند و چگونه می توان از درون گوناگونی قومی «ملت افغانستان» را بوجود آورد؛ و چرا تا هنوز ما نتوانسته ایم «ملت» شویم؟ باید تحولات، حوادث و عملکرد دولت ها را طی یک سدۀ گذشته در افغانستان تحلیل و ارزیابی نماییم و نگاهی بیندازیم به سیر ملت سازی در کشور های دیگر تا از تجارب تاریخی آن ها بیاموزیم.
در اوایل قرن 20 در افغانستان زمانی که مشروطه خواهان فعالیت های خویش را برای ایجاد نظام مشروطه در کشور آغاز نمودند، بحث ایجاد دولت قانونمند در کشور به راه افتاد؛ بحثی که در صورت استمرار می توانست به یک گفتمان مؤثر برای ملت سازی و دولت – ملت سازی در کشور مبدل گردد. اما زمانی که امیرحبیب الله خان متوجه گردید که فعالیت های مشروطه خواهان منجر به محدودیت اختیارات و قدرت مطلقۀ شاه خواهد گردید؛ آنان را زندانی و یا اعدام نمود.
پس از مشروطه خواهان محمود طرزی به نشر جریده ای که آنها ایجاد نموده بودند، ادامه داد اما با خط نشراتی متفاوت. هم در این زمان است که طرزی نظریه های در باب ملت سازی در افغانستان به امیر حبیب الله ارایه کرد. نظریه های طرزی بیشتر از این که معطوف به ایجاد دولت – ملت در کشور باشد؛ به هدف حفظ نظام سلطنتی موجود بود. اشتباه بزرگی را که طرزی در نظریات خود مرتکب شد این بود که او روند ملت سازی را در کشور از عینک تحمیل فرهنگ و زبان یک قوم خاص که خانوادۀ سلطنتی به آن تعلق داشت، می دید. عمده ای تلاش او این بود تا این روند با حفظ نظام سلطنتی در کشور تحقق یابد و برای این منظور ناگزیر بود تا ارزش های قومی خانواده سلطنتی را به نام ارزش های ملی به همه اقوام کشور تحمیل نماید.
مسائل موردی در باب ملتسازی در تاریخ معاصر کشور فراوان است که قدرتهای حاکم این واژهای ارزشی و گسترش یافته را به نفع تحکیم حاکمیت و ثبات دولت اش مصادره کرده است، به همین اساس دولتهای حاکم بر افغانستان نتوانسته است که چتر واحد ملی ایجاد نموده و بر اساس آن فارغ از برتری جویی قومی، در صدد ایجاد دولت مشروع ملی بر آیند که احساس مشترک را برای همه اقوام ساکن در کشور ایجاد نمایند؛ در این حالت بوده است که دولتها به دلیل عدم حمایت داخلی و مداخلات بیرونی، یکی پشت دیگری فروپاشیده و ضرر آن را صرفا مردم ساکن در افغانستان متقبل گردیده است که نتیجهای آن سالها آوارگی، مهاجرت، فقر و بیکاری به بار آورده است.
زیبایی افغانستان در تنوع قومی و فرهنگی آن است؛ افغانستان همانند تابلوی زیبایی است که در آن رنگ های متنوع و گوناگون در یک همسویی زیبا کنار هم قرار گرفته اند و تصویر زیبایی را ایجاد نموده اند که هر بینندۀ را مجذوب خود می سازد. سردمداران کشور به عوض این که بیایند و با پنسل پاک تعصب و تبعیض در صدد زدودن این زیبای ها شوند، بهتر است که در نگهداشت رنگینی این تابلوی زیبا تلاش کنند. کوشش نکنند تا در این تابلو، یک رنگ را نسبت به رنگ های دیگر برجسته تر نشان بدهند، زیرا با این کار، آن توازن و همسویی را که برای زیبایی این تابلو نیاز است از بین می برند.
افغانستان از ظرفیت های بالای فرهنگی، تاریخی و اجتماعی برای ایجاد «ملت افغانستان» برخوردار است، اما آنچه نیاز است این است که باید قرائت جدیدی از تاریخ کشور ارائه شود، قرائت رسمی که فعلاً از تاریخ افغانستان وجود دارد، نمی تواند از ظرفیتهای تاریخی و فرهنگی موجود برای ملت سازی در کشور حمایت کند، احترام به ارادۀ مردم برای حق تعیین سرنوشت شان باید مانیفست همه سیاستمدارن کشور گردد، دیدگاههای تفوق طلبانۀ قومی جای خویش را به همزیستی و برابری اقوام بدهد، اجماع عام در رابطه به منافع ملی کشور و خطوط اساسی سیاست داخلی و خارجی صورت بگیرد تا همه نفوس این سرزمین به این کشور و حاکمیت احساس تعلق نمایند، نباید با سیاستها و طرحهای تنش آفرین نفاق و شقاق میان اقوام کشور را بیشتر و بزرگتر نمود، در مسایل بزرگ ملی باید دیدگاههای شهروندان از طریق همه پرسیها و سرویها دریافت گردند، به انتقادات و راه حلهای که مردم و رسانه ها برای مشکلات کشور ارائه می کنند، ارج گذاشته شود و بر ارزشهای مشترک فرهنگی، تاریخی و اجتماعی اقوام مختلف کشور به منظور ایجاد «ملت افغانستان» سرمایه گذاری صورت بگیرد. در این حالت است که ما میتوانیم روند ملت سازی را در کشور خویش به گونۀ آغاز نماییم که مورد قبول و پذیرش همه اقوام کشور قرار بگیرد و آیندهای بهتر از حال و گذشته، برای نسلهای بعدی این سرزمین ترسیم نماییم. اما اگر دولت و سیاستمدارن کشور همچنان بر دهل قومگرایی و تفوق طلبی قومی بکوبند، دیر یا زود جغرافیای افغانستان تکه و پارچه خواهد شد و این سرزمین تجزیه خواهد گردید، و یا همچنان یک کشور ضعیف و تحت الحمایه باقی خواهد ماند که به مراتب بدتر از تجزیه است.
یادداشت اختصاصی / خبرگزاری سریع