رد پای درخت؛ نشانِ از ایستادگی در برابر طوفان‌های سخت

بررسی سومین مجموعه‌ی شعری به چاپ رسیده از لیلی غزل

مجموعه‌ی شعری «ردِ پای درخت»، سومین اثر چاپ‌شده‌ی خانم لیلی غزل، به‌تازگی توسط انتشارات برگ در ۱۳۰ صفحه منتشر شده است. در این کتاب، شاعر با روایت تجربه‌های زندگی خود و استفاده از نماد درخت سبز با ریشه‌های بریده، به بازتاب مقاومت زنان، به‌ویژه زنان افغانستان، پرداخته است. این اثر، دردها و رنج‌های آنان، آوارگی (روزگار سخت مهاجرت)، هویت، امید و مقاومت را با چینشی هنرمندانه از واژه‌ها و نگاهی عمیق به تصویر می‌کشد. شاعر در این مجموعه، فریادی در تاریکی به سوی روشنایی را ترسیم کرده است.

بانو لیلی غزل، نویسنده و شاعر، در گفت‌وگوی اختصاصی با خبرگزاری سریع در پاسخ به پرسش‌ها می‌گوید:
«ردِ پای درخت» مجموعه‌ای است که در آن کوشیده‌ام تجربه‌های زیسته‌ام را به زبان شعر روایت کنم. موضوعات اصلی این کتاب حول محور آوارگی، هویت، زنانگی، امید و مقاومت می‌چرخند. من، به‌عنوان زنی که ریشه‌هایم در خاکی دور جا مانده و شاخه‌هایم در هوایی غریب گسترده شده، در این شعرها از جدایی، جست‌وجوی خویش و تلاش برای یافتن تعادل میان گذشته و حال سخن گفته‌ام. درخت در این مجموعه نماد من است؛ درختی که ریشه‌هایش گاه بریده شده، اما هنوز سبز است و ردِ پاهایش را در مسیر آوارگی بر جای می‌گذارد. همچنین، طبیعت و عناصری مانند باد، خاک و پرنده‌ها در شعرهایم حضوری پررنگ دارند تا حس تعلق و بی‌قراری‌ام را بازتاب دهند. این مجموعه دعوتی است به تأمل در زندگی کسانی که میان دو جهان معلق‌اند، اما با این حال، به آفرینش و زندگی ادامه می‌دهند.

خانم غزل درباره‌ی ساختار کتاب می‌گوید:
«ردِ پای درخت» شامل ۱۲۹ صفحه است که در آن شعرهایی با طول‌های متفاوت جای گرفته‌اند. هر صفحه معمولاً به یک شعر یا بخشی از یک شعر اختصاص دارد. این مجموعه حدود ۵۰ تا ۶۰ قطعه شعر را در بر می‌گیرد که برخی کوتاه و برخی بلندتر هستند. این شعرها با زبانی ساده اما سرشار از تصویرسازی نوشته شده‌اند و گاه با تکرار واژه‌ها یا عبارات، ریتمی موسیقایی می‌آفرینند که حس سفر و پراکندگی را در متن تقویت می‌کند. محتوای شعرها از تجربه‌های شخصی من، مانند دوری از وطن و نگاه به زندگی از منظر یک زن مهاجر، سرچشمه گرفته و با نمادهایی مانند درخت، پرنده و دایره‌ها پیوند خورده است.

وی با تأکید بیان می‌کند:
نوشتن «ردِ پای درخت» برایم راهی بود تا با خود و گذشته‌ام آشتی کنم. مهاجرت و دوری از ریشه‌هایم، حس عمیق آوارگی را در من برانگیخت که نمی‌توانستم نادیده‌اش بگیرم. یک روز در پارکی غریب، درختی دیدم که برگ‌هایش ریخته بود، اما برگ سبز کوچکی هنوز به شاخه‌اش آویزان بود. این تصویر برایم به نمادی از خودم بدل شد؛ درختی که ریشه‌هایش را از دست داده، اما هنوز زنده است و می‌خواهد رشد کند. این لحظه، جرقه‌ی اصلی خلق این مجموعه بود. همچنین، زن بودن در دنیایی که گاه صدایم را نشنیده می‌گرفت، مرا به سرودن شعرهایی واداشت که هم از شکنندگی‌ام می‌گویند و هم از مقاومتم. شعر برای من پناهگاهی شد تا این پارادوکس‌ها را بیان کنم. الهام دیگرم طبیعت بود؛ صدای باد، خاک زیر پاهایم و پرنده‌هایی که آزادانه پرواز می‌کنند، همه در شعرهایم جاری شده‌اند.

آیا عنوان «ردِ پای درخت» به مفهوم خاصی اشاره دارد؟

بله، عنوان «ردِ پای درخت» عمداً پارادوکسیکال انتخاب شده تا ذهن خواننده را به چالش بکشد. درخت که نماد ایستادگی و ریشه‌داری است، چگونه می‌تواند ردِ پا داشته باشد؟ برای من، این عنوان به سفر درونی‌ام اشاره دارد؛ سفری که در آن ریشه‌هایم را پشت سر گذاشتم، اما همچنان ردِ حضورم را در جهان بر جای می‌گذارم. این مفهوم، آوارگی‌ام را نشان می‌دهد؛ حرکتی که با وجود جدایی از خاک اصلی، ادامه دارد و اثری از خود بر جا می‌گذارد. استاد ژکفر حسینی، طراح جلد، این ایده را با تصویر درختی بی‌برگ و ریشه‌های بریده، اما با برگ سبزی روی شاخه و پرنده‌ای فرودآمده بر آن، به زیبایی تجسم بخشیده است. این عنوان، دعوتی است به تأمل بر این پرسش که چگونه می‌توان از دل گسست، چیزی نو آفرید.

خانم غزل پیام خود به خوانندگان را این‌گونه بیان می‌کند:
حتی در سخت‌ترین لحظات آوارگی و گسست، امید و خلاقیت می‌توانند زنده بمانند. ما انسان‌ها مانند درختانی هستیم که شاید ریشه‌هایمان را از دست بدهیم، اما هنوز توان برگ دادن و پرواز کردن را داریم. این مجموعه به خوانندگان یادآوری می‌کند که هویت ما تنها به گذشته‌مان وابسته نیست، بلکه در سفر ما و آنچه می‌آفرینیم نیز شکل می‌گیرد. همچنین، می‌خواهم زنانگی‌ام را با صدایی رسا فریاد بزنم و بگویم که ما زنان می‌توانیم در عین شکنندگی، مقاوم باشیم و ردِ پاهایمان را در جهان بر جای بگذاریم.

ویژگی‌های متمایز این اثر:
خانم غزل درباره‌ی تفاوت این اثر با آثار پیشین خود می‌گوید:
«ردِ پای درخت» در مقایسه با دو مجموعه‌ی قبلی‌ام، شخصی‌تر و در عین حال جهانی‌تر است. در آثار گذشته، بیشتر به احساسات لحظه‌ای و تجربه‌های روزمره پرداخته بودم، اما این بار به عمق هویت و تجربه‌ی آوارگی‌ام نفوذ کرده‌ام. تفاوت بزرگ این اثر، استفاده‌ی گسترده از نمادهایی مانند درخت، پرنده و دایره‌هاست که به شعرهایم لایه‌ای تصویری و شاعرانه افزوده است. همچنین، فرم شعرها در این مجموعه با تکرار واژه‌ها و عبارات، ریتمی موسیقایی‌تر دارد که حس پراکندگی و سفر را تقویت می‌کند؛ ویژگی‌ای که در آثار قبلی‌ام کمرنگ‌تر بود.

ویژگی دیگر این کتاب، تلفیق سنت و مدرنیته است که هم در شعرها و هم در طراحی جلد توسط ژکفر حسینی مشهود است. من در این مجموعه، ریشه‌های فرهنگی خود را با تجربه‌های مدرن مهاجرت درآمیخته‌ام و این دوگانگی را به شکلی هنرمندانه نمایانده‌ام. این اثر روایتی از بلوغ شاعرانه‌ی من است؛ جایی که صدایم رساتر و نگاهم عمیق‌تر شده است.

نمونه‌هایی از شعرهای این مجموعه:

۱.
شعری بخوان دوباره که احیای مان کند
شعری که واژه واژه شکوفای مان کند

شعری بخوان که بستر امروز مان شود
فکری به حال مبهم فردای مان کند

شعری بخوان که پرچم آزاده‌گی شود
در کهکشان حادثه بالای مان کند

چیزی فراتر از همه چیزی که گفته‌اند
در گیرِ بی‌قراری و غوغای مان کند

شعری که انقلاب کند، ماجرا شود
در متن زنده‌گی «چه‌گوارا»ی مان کند

شعری شبیه شهر اساطیر عشق، بلخ
زردشت، شاهنامه، اهورای مان کند

شعری شبیه غربت سنگین مولوی
شمسی شود، اسیر معمای مان کند

شمسی که انفجار جلال و کرامت‌اش
در چشم خلق، بی‌سر و بی‌پای مان کند

از چشم‌مان صداقت مجنون درآورد
شعری که باز سرزده لیلای مان کند

شعری که عشق را بِدَمَانَد نفس نفس
شعری که بی‌نیاز مسیحای مان کند

شعری که طرح ساختن و فکر نوشدن
بر قامت شکسته‌ی بودای مان کند

در پای آسمان سر ما خم نمی‌شود
روزی که این مبارزه معنای مان کند

دروازه‌های بسته‌ی پرواز وا شوند
چشم جهان دوباره تماشای مان کند

لیلی غزل

۲.
هزار بار شکستم ولی بلند شدم
هزار بار جدا، گر ز بند بند شدم

و خنده کرده به روی خودم نیاوردم
اگرچه منقلب از تیر نیشخند شدم

خلاف باور شان پر زدم پرنده شدم
من آن‌کسی که همیشه نخواستند شدم

چو قطره در دل دریا، به عشق پیوستم
رها ز مخمصه‌های پر از گزند شدم

همان‌قدر که مرا از تو دور می‌کردند
همانقدر به حضورت علاقه‌مند شدم

ز چشم آینه حتّا گریختم بی‌تو
خودم برای خودم تا که دل‌پسند شدم

برای اینکه به رگ‌هات منتشر بشوم
شرابِ کهنه‌ی می‌خانه در خجند شدم

اگر چه تلخ‌ترین سرنوشت مال من است
کنارِ قهوه‌ی تلخ تو حبه قند شدم

شبیه شیشه اگر ذره ذره پاشیدم
ز قاب یک تنه‌گی‌ام، هزار چند شدم

مرا به جرم غزل‌های شاد در دادند
“بلنکه” کرده از آن قوغ‌ها بلند شدم

لیلی غزل

لینک کوتاه

https://sarie.news/s141a
دکمه بازگشت به بالا