روابط منطقه محور؛ عامل استحکام نظام در افغانستان

افغانستان کشوری است که همواره در معادلات منطقهای و جهانی جایگاهی حساس داشته است. جغرافیای سخت، تنوع قومی و مذهبی، و همسایگانی با منافع گوناگون باعث شده که این سرزمین بیش از هر کشور دیگری در معرض بیثباتی و کشمکش قرار گیرد. در طول تاریخ معاصر، افغانستان بارها صحنه رقابت قدرتهای بزرگ و دخالت برخی از همسایگان بوده و همین دخالتها در بسیاری موارد مسیر سیاست و امنیت داخلی کشور را رقم زده است. امروز نیز پس از تغییرات بزرگ سیاسی، پرسش اصلی این است که همسایگان افغانستان چه نقشی در ثبات یا بیثباتی آینده این کشور خواهند داشت.
حقیقت آن است که بسیاری از دولتهای همسایه در خلأ عمل نمیکنند؛ منافع آنها همواره با افغانستان گره خورده است. پاکستان، چین، روسیه و کشورهای آسیای میانه هر کدام در پی آنند که امنیت داخلی خود را در ارتباط با افغانستان تعریف کنند. تجربه چهار دهه گذشته نشان داده است که این کشورها از ناامنی افغانستان سود بردهاند یا دستکم کوشیدهاند مسیر حوادث را به نفع خود تغییر دهند. به همین دلیل مردم افغانستان بارها شاهد بودهاند که بحرانهای داخلیشان به ابزاری در دست قدرتهای خارجی بدل شده است.
پاکستان از زمان تأسیس خود تا امروز رابطهای پرتنش و پر از سوءظن با افغانستان داشته است. خط دیورند، روابط قومی و پشت پرده سیاسی باعث شده کابل و اسلامآباد هیچگاه روابطی عادی نداشته باشند. در سالهای گذشته، بسیاری از بحرانهای داخلی افغانستان به نوعی با سیاستهای پاکستان گره خورده و این کشور تلاش کرده با نفوذ در ساختارهای سیاسی و اجتماعی افغانستان منافع خود را تأمین کند. برای بسیاری از افغانها، پاکستان نه یک همسایه عادی، بلکه عاملی تعیینکننده در ثبات یا بیثباتی کشورشان بوده است.
ایران همواره نقشی ارزنده در افغانستان ایفا کرده است. پیوندهای فرهنگی، مذهبی و زبانی، مهاجرت میلیونها افغان به ایران و موقعیت جغرافیایی دو کشور باعث شده این همسایه غربی از ثبات و امنیت افغانستان حمایت کند؛ زیرا بی ثباتی کشور ما باعث بی ثباتی در ایران خواهد شد، ایران در طول چهار دهه گذشته بارها کوشیده است با گروهها و جناحهای مختلف افغانستان رابطه خوب برقرار کند تا به عنوان یک میانجی مفید در حل بحرانهای افغانستان پیشگام باشد. نگاه ایران به افغانستان بیشتر از زاویه ثبات داخلی افغانستان، امنیت مرزها، مهاجران، و همچنین جلوگیری از نفوذ گروههای تروریستی شکل گرفته است که به هردو کشور آسیبهای جدی وارد میسازد.
چین اگرچه در ظاهر کمتر در تحولات افغانستان دخالت کرده، اما امنیت مرزهای غربی و نگرانی از فعالیت گروههای افراطی در ایالت سینکیانگ، این کشور را به سمت همکاری نزدیکتر با کابل سوق داده است. چین بیشتر از دریچه اقتصاد و پروژههای کلان منطقهای مانند «راه ابریشم نوین» به افغانستان مینگرد. اگر ثبات در افغانستان برقرار شود، چین یکی از بزرگترین بهرهبرداران خواهد بود، زیرا سرمایهگذاریهای کلان اقتصادیاش بدون امنیت ممکن نیست.
کشورهای آسیای میانه نیز هر کدام حساسیتهای ویژهای نسبت به افغانستان دارند. تاجیکستان، ازبکستان و ترکمنستان از گسترش افراطگرایی و قاچاق مواد مخدر هراس دارند و در عین حال به دنبال بهرهگیری از مسیرهای ترانزیتی افغانستان برای اتصال به بازارهای جهانی هستند. بنابراین آنان نیز ثبات افغانستان را به امنیت خود پیوند میزنند. روسیه نیز که نفوذ تاریخی در آسیای میانه دارد، نمیخواهد این منطقه زیر تأثیر کامل قدرتهای دیگر قرار گیرد و به همین خاطر نگاهش به افغانستان همواره امنیتی و راهبردی بوده است.
در کنار این رقابتها، واقعیت درونی افغانستان نیز اهمیت دارد. تجربه نشان داده است که هیچ نیروی خارجی بدون همراهی مردم افغانستان قادر به تحمیل نظم پایدار در این کشور نبوده است. آنچه سرنوشت افغانستان را تعیین میکند، بیش از همه عملکرد حکومت و میزان رضایت مردم است. اگر حکومت سرپرست بتواند عدالت، امنیت و فرصتهای معیشتی را برای مردم فراهم کند، زمینه دخالت خارجی هم کمتر خواهد شد. اما اگر حکومت از پاسخگویی به نیازهای اساسی جامعه بازبماند، طبیعی است که کشورهای دیگر برای پر کردن این خلأ دست به کار شوند.
مردم افغانستان امروز بیش از هر چیزی از جنگ و آشوب خستهاند. آنان میخواهند که دیگر صدای تفنگ و انفجار را نشنوند و همه روزه با خیال آسوده به هر نقطه کشور که بخواهند سفر کنند و اطفال این سرزمین راحت به سمت آموزش و رقابتهای علمی گام بردارند و شکار هیچ حمله تروریستی نگردند، امنیتی که اکنون به وجود آمده، برای بسیاری از مردم ارزشمند است، هرچند مشکلات اقتصادی و محدودیتهای اجتماعی همچنان پابرجاست. همین امنیت نسبی باعث شده است تا بخشی از مردم با وجود انتقادها، حکومت سرپرست را بپذیرند، چرا که بدیلی در شرایط فعلی نمیبینند.
با این حال، پذیرش مردم مشروط است. آنان انتظار دارند حکومت از فرصت به دست آمده برای بهبود اقتصاد، ایجاد کار، باز کردن درهای آموزش و رسیدگی به مشکلات روزمره استفاده کند. اگر چنین نشود، اعتماد شکننده امروز جای خود را به نارضایتی خواهد داد. کشورهای خارجی هم در این میان مترصدند که از هر خلأ داخلی به سود خود بهرهبرداری کنند. بنابراین مسئولیت اصلی بر دوش حکومت است که با اصلاح سیاستها و توجه به خواست مردم، زمینه ثبات واقعی را فراهم کند.
ثبات افغانستان در گروی معادلهای چندوجهی است: از یک سو نیاز به مدیریت داخلی عادلانه و پاسخگو دارد و از سوی دیگر تعامل سازنده با همسایگان ضروری است. اگر حکومت بتواند روابط خود را با کشورهای اطراف بر اساس احترام متقابل تنظیم کند و همزمان حقوق مردم در داخل رعایت شود، امید به آیندهای روشنتر وجود دارد. در غیر آن، تاریخ بار دیگر خود را تکرار خواهد کرد و افغانستان به میدان رقابت قدرتهای بیرونی بدل خواهد شد.
امروز بیش از هر زمان دیگری، مردم افغانستان چشم به راه حکومتی هستند که دردهای واقعیشان را درمان و راهحلی برای مشکلاتشان یافته و به جای شعار، راهحلهای عملی برای معیشت، عدالت و آموزش ارائه کند. در چنین صورتی، کشورهای خارجی نیز ناگزیر خواهند بود منافع خود را در ثبات افغانستان جستوجو کنند نه در بیثباتی آن. این فرصتی است که اگر از دست برود، بازگشت دوبارهاش شاید سالها طول بکشد.

