سایه قومیت بر خورشید وحدت؛ بررسی موانع وحدت ملی در افغانستان

وحدت ملی یکی از کلیشه‌هایی است که تقریباً از پنج دهه پیش تاکنون در این کشور بر سر زبان‌ها افتاده است. مردم و نهادهای اجتماعی افغانستان بارها در راستای ایجاد وحدت ملی، سخنرانی‌ها و کنفرانس‌هایی برگزار کرده‌اند و رسانه‌ها نیز همواره بر این مهم تأکید و آن را یادآوری می‌کنند. سیاسیون نیز در هر نظام حاکم بر کشور، وحدت ملی را تکرار کرده و همگان را البته تنها در حد حرف به آن فراخوانده‌اند.

اما دربارهٔ چگونگی ایجاد وحدت ملی و دستورالعمل‌های عملی آن، کمتر سخن کاربردی به میان آمده است. به نظر می‌رسد گام اول برای ایجاد و نهادینه‌سازی وحدت ملی، خلق نمادی وحدت‌بخش است که برای تمام اقوام و مذاهب افغانستان قابل پذیرش باشد. این سرزمین شخصیت‌های بزرگ و فاخری را در خود پرورانده که می‌توانند الگویی برای وحدت ملی باشند. متأسفانه به جای تمرکز بر یک الگوی واحد، سیاستمداران کشور بیشتر به قهرمان‌سازی‌های قومی و سمتی روی آورده‌اند. شاهدیم که هر قوم و ملیتی در افغانستان، قهرمانان خاص خود را دارد و به آنان می‌بالد، در حالی که همین قهرمانان برای دیگر اقوام فاقد اهمیت هستند.

چهار قوم اصلی افغانستان در طول پنج دهه جنگ داخلی خانمان‌سوز، هر یک توانسته‌اند فردی از خود را به اسطوره تبدیل کنند و با تکیه بر او، محوریت قومی و سمتی خویش را حفظ و تقویت نمایند. در مقابل، ایدهٔ وحدت‌بخش ملی که شخصیتی مورد قبول همگان را فارغ از قومیت و جهت‌گیری‌های سمت‌گرایانه معرفی کند، در این سرزمین محقق نشده است.

افغانستان در تاریخ معاصر خود، افتخارات جهانی بسیاری دارد و شخصیت‌هایی را پرورانده که امروزه مورد پذیرش همگان و مشهور در جهان هستند. از منظر عرفان، فلسفه، نجوم، سیاست و حکومت‌داری، هر یک از این چهره‌ها صاحب‌نظر بوده‌اند. مبارزانی در این خاک زیسته و به خاک سپرده شده‌اند که در برابر امپراتوری‌های خونخوار جهانی ایستادگی کرده و با شکست دادن آنان، قلمروشان را تصرف نمودند. این افراد دارای اندیشهٔ ملی بودند و وجودشان باعث ایجاد وحدت در کشور می‌شد. دغدغهٔ جا و مقام نداشتند، چرا که این مسئله برایشان حل شده بود. دغدغهٔ اصلی آنان، حفظ تمامیت ارضی، عزت و اقتدار این سرزمین بود. نه به قومی خاص می‌اندیشیدند و نه دیگران را به حمایت از بیانیه‌های درون‌قومی خود دعوت می‌کردند. آنان وحدت ملی را ابزار تمامیت‌خواهی و بهانه‌ای برای حذف دیگران قرار نمی‌دادند، بلکه متناسب با لیاقت و کاردانی افراد، از آنان در مسیر بهبود وطن بهره می‌جستند.

امروزه در افغانستان، شعار وحدت ملی به کلیشه‌ای بیمزه و تهوع‌آور تبدیل شده است. باندهای سیاسی با هر نیرنگ و خودفروشی تلاش می‌کنند زمام قدرت را به دست گیرند. پس از هزاران تملق و چاپلوسی نزد اربابان خارجی‌شان که با حمایت آنان به قدرت رسیده‌اند از ابتدا با شعارهای پوپولیستی، نقشه‌ای برای مردم‌داری و تقویت پتانسیل‌های مردمی می‌کشند. تا زمانی که حکومتشان ریشه ندوانده و به مردم نیاز دارند، خود را خادمان ملت و ناجیان وطن جا می‌زنند؛ تا جایی که حتی خودشان نیز این دروغ را باور می‌کنند. اما وقتی قدرتشان تثبیت شد و به رفاه و مکنت رسیدند، ملت را فراموش کرده و حتی دروازه‌هایشان را نیز به روی مردم می‌بندند.

دست‌کم در همین بازهٔ زمانی شاهد بودیم که در دوران جمهوریت، همه از وحدت ملی سخن می‌گفتند، اما در عمل، گرایش‌ها قومی بود. پست‌های حکومتی بر اساس قومیت تقسیم می‌شد و چند نفر انگشت‌شمار در طول بیست سال، قدرت را در انحصار خود داشتند و به دیگران فرصت خدمت نمی‌دادند. شعارها حول محور وحدت ملی بود، اما وقتی یک فرد تحصیل‌کردهٔ بی‌واسطه که به جریان‌های سیاسی متصل نبود، برای استخدام مراجعه می‌کرد، از او می‌پرسیدند مربوط به کدام سیاستمدار، حزب یا جریان سیاسی است.

در حال حاضر نیز شعارها، وحدت ملی است، اما در عمل، سیاست‌ها به شکلی قومی پیش می‌رود. کسی یارای انتقاد ندارد و اگر شجاعی جرأت کند، او را به جرم عمل در مقابل وحدت ملی بازخواست و مجازات می‌کنند. در طول چهار سال گذشته، مقامات حکومت هرگز برای کسب مشروعیت داخلی به مردم مراجعه نکرده‌اند و سایر قومیت‌های افغانستان در نظر حکومت به چشم بیگانه نگریسته می‌شوند.

با چنین دیدگاهی، نه وحدتی شکل می‌گیرد و نه ارزشی به نام ارزش ملی مجال بروز می‌یابد. وحدت ملی زمانی محقق می‌شود که عرصهٔ رقابت در حکومت بر مبنای شایستگی رسمیت یابد، چیزی به نام «مردم ما» و «مردم شما» وجود نداشته باشد و به تک‌تک افراد این سرزمین به عنوان تبعهٔ این کشور نگریسته شود، نه به چشم «تسلیم‌شدگان یک سرزمین مفتوحه».

خوب است که شعارها و عملکردها همخوانی داشته باشند. مردم افغانستان در طول پنج دهه تحولات سیاسی، به سیاستمدارانی زبده و خبره تبدیل شده‌اند که هیچ رژیمی نمی‌تواند با فریب و نیرنگ آنان را تسلیم خواسته‌های خود کند. بهتر است صادقانه بیایند، اول ارزش‌ها را ملی سازند، سپس بدون تبعیض نژادی، مردم را حول محور منافع ملی به سمت وحدت ملی رهنمود کنند.

اگر هنوز منافع ملی و وحدت ملی ما تعریف واضح و مشخصی ندارد، چگونه می‌توان مردم را به حمایت از حکومت حول این محورها فراخواند؟ این سیاست‌ها در نزد مردم افغانستان کهنه و منسوخ شده است. اکنون وقت آن است که بر مبنای صداقت و راستی دور هم جمع شویم و با چشم اندازی برای اقتدار، تحکیم و تثبیت حاکمیت ملی، گام‌های اساسی برداریم. سیاست‌های ماکیاولیستی در این سرزمین جوابگو نیست. تنها چیزی که در طول پنج دهه در وطن شاهد نبوده‌ایم، صداقت در سیاست بوده است. بهتر است این بار تغییر رویه داده و صداقت به عنوان عنصر موفقیت در حکومت‌داری سرلوحه کار قرار گیرد تا نتایج آن به نفع حکومت و مردم این سرزمین باشد و مردم افغانستان شاهد تغییر حاکمیت‌ها در هر دهه نباشند.

یادداشت اختصاصی / خبرگزاری سریع

لینک کوتاه

https://sarie.news/s1588a

 

دکمه بازگشت به بالا