شانس طلایی صلح در انتظار اقدامات طالبان

پس از اعلام جدول زمانی خروج نیروهای بین المللی از افغانستان، گمانه زنی‌ها بر این است که طالبان با استفاده از خلأ موجود نه تنها از مجرای مذاکرات وارد پروسه صلح نخواهند شد؛ بلکه آمادگی‌ها را مضاعف می‌سازند تا در غیاب نیروهای بین المللی با استفاده از مجرای خشونت و خونریزی قدرت را تصرف نمایند. محافل مختلف سیاسی و اجتماعی نگرانی‌های این چنینی را مطرح می‌سازند، روحیه عموم بر این استوار است که در فقدان حامیان بین المللی نظم و ثبات کنونی به شدت آسیب دیده و افغانستان یکبار دیگر در کام هیولای تروریزم جویده خواهد شد.

هر چند در صورت مسئله، چنین نگرانی‌ها به حق و نزدیک به واقعیت پنداشته می‍‌شود، زیرا در نبود حمایت بین المللی، تروریزم با استفاده از عقبه حمایتی شان مشکلاتی را فرا راه مردم و نظام سیاسی موجود خلق خواهند کرد؛ اما واقعیت این است که دهه نود میلادی با حال حاضر از لحاظ شکل و محتوی دچار تفاوت‌های فاحش است. در آن زمان که طالبان افغانستان را تصرف نمودند، دولت فراگیر ملی به مثابه دولت کنونی که دارای مشروعیت سرتاسری باشد و از دل آراء مردم به وجود آمده باشد نبود، گروههای قومی کماکان به سر و صورت همدیگر میزدند، دولت مجاهدین در آن زمان قبل از اینکه مردمی باشد، بیشتر جناحی و فرد محور بود، چند صدایی و چند آدرسی در سطح تصمیم گیرندگان ملی به وفور قابل مشاهده بود، جناح‌های جهادی قدرت را در اختیار داشتند؛ تعدادی در صف دولت مجاهدین، تعدادی هم برعلیه دولت، اما از دل چالش‌های آن زمان یک مسئله مهم و برجسته بود و آن اینکه هیچ جریانی غیر از جهادگرایان در دولت مجاهدین و مخالف دولت شان وجود نداشت؛ بلکه هردو جانب جریان‌های جهادگرا بود، جنگ و درگیری‌ها در فقدان یک استراتژی مشخصی که تأمین کننده منافع ملی در سطح عموم باشد کماکان تلفات و تخریب بجا می‌گذاشت، به قول یکی از بزرگان که می‌گفت بسیاری از جریان‌های جهادی بودند فقط به این نکته تکیه داشتند که می‌جنگیم؛ اما اینکه هدف از جنگ چیست و در پستوهای آن به کدام اهداف و امتیازات کلان ملی دست یابیم هیچکسی جواب نداشت.

در آن زمان، آنارشیزم به گونه‌ی واقعی اش در کل کشور حاکم بود، فضای جنگی حاکم بر آن زمان، انتظار ظهور هر گونه جریان و گروه بدیل را در انظار برجسته می‌ساخت، گروههای جهادی حتی بر سر تقسیم و یا انتصاب یک ولسوال هم به در گیری و زد و خورد مسلحانه می‌پرداختند، نیروهای مسلح ملی که تأمین کننده امنیت عمومی باشد وجود نداشت، نیروهای نظامی که تحت پوشش دولت اسلامی مجاهدین بود شمولیت تمام اقوام افغانستان را در ترکیب خود نداشت به کار گیری از آنان نیز در راستای اهداف شخصی قابل استفاده بود این کار را دولت اسلامی مجاهدین به کرات نموده بود، حس و انگیزه‌ی واقعی که بیانگر روحیه همکاری مردم با دولت باشد در میان اعضای جامعه موجود نبود، بیشتر تقابل و ضدیت میان نیروهای مردمی، گفتمان مسلط آن فضا را رقم زده بود، از این جهت بستر و زمینه برای آمدن طالبان کاملا هموار بود، زیرا در آن زمان مردم دین‎باور و سنتی افغانستان کاملا منتظر دست غیب بودند تا صلح و همپذیری را در کشور نهادینه ساخته و به سان هدیه‌ی آسمانی به آنان پیشکش نمایند، وقتیکه استخبارات منطقه، وضعیت حاکم بر افغانستان را بر وفق مرادشان ارزیابی نمودند طالبان را وارد آشفته‌بازار سیاسی نمودند، این گروه در یک دست قرآن و در دست دیگر تفنگ با حمل پرچم سفید، مردم را به صلح و برادری دعوت می‌نمود و مردم خسته از جنگ نیز حضور آنان را غنیمت شمرده و بدون هیچگونه مقاومتی ساحات شان را به آنان تحویل می‌دادند.

اکنون نسبت به آن زمان تفاوت‌های فاحش در سطوح و ابعاد مختلف شاهدیم، نسل امروز افغانستان به علوم نوین و تکنولوژی جدید دسترسی یافته اند، بهره مندی از تحصیلات معیاری در دانشگاههای داخلی و خارجی خطوط ارزشی دیگری به آنان ترسیم نموده است، این نسل حکومت‌داری را با مقیاس ثواب و عذاب الهی به سنجش نمی‌گیرند، بلکه ارزش‌های نوینی همچون حقوق بشر، آزادی‌های فردی، حقوق سیاسی، حقوق شهروندی و … در قاموس آنان با پیله‌ی جدیدترین ارزش‌ها نقش بسته است. از منظر باورهای نسل جدید، امور کلان حکومت‌داری در قالب استراتژی‌های خرد و کلان که در آن فرصت‌ها و امکانات موجود سنجیده شده باشد، خلأها و کمبودات ملی نیز محاسبه گردیده و در صدد رفع آن باشیم و مهمتر از همه باور به تقدم منافع ملی بر منافع شخصی، جلوه‌هایی از حکومت‌داری ملی و با برنامه است که صرفا در موجودیت چنین حکومتی، اعتماد از دست رفته اعاده گردیده و انتظار آینده‌ی درخشان را می‌توان داشت.

با این حال و در عصر جدید اگر این گروه خیال خام حکومت مجاهدین را در سر داشته باشند کاملا یک خیال واهی و به دور از واقعیت است. طالبان کنونی گروهی است که نزدیک به سی سال است کاملا خود را با طول و عرض شان به مردم افغانستان و جامعه جهانی شناسانده اند، پذیرش این گروه در جامعه به مثابه یک هموطن که تابعیت این آب و خاک را دارند برای مردم افغانستان قابل هضم اند، آن هم در صورتی که آنان تعهد بسپارند که تمام تشکیلات شان را در بدنه نظام و دولت مشروع کنونی هضم می‌نمایند و با انجام این مقدمه، زمینه ورود شان را در بدنه نظام و حکومت‌داری را هموار نمایند، اگر نه آنان به فکر خیال خام « فتح» و تصرف کشور از مجرای زور باشند با هر گونه عقبه حمایتی خارجی شان هم وارد میدان معرکه شوند این فرصت و زمینه برای شان فراهم نخواهد شد، زیرا شکل‌گیری حکومت‌ها در دنیای امروزی صرفا از دو مجرای عقبه حمایتی داخلی و بین المللی قابل تحقق است، در غیر آن به فرض اینکه با زور میله‌ی تفنگ هم اگر جغرافیایی را متصرف شوند وقتیکه ریشه‌های داخلی و بین المللی نداشته باشند به عنوان حکومت رسمی این کشور عرض اندام نمی‌توانند، از این رو، بهترین فرصت جهت تحقق یک حکومت و نظام فراگیر اشتراکی، تلاش جهت برگزاری هرچه سریع‌تر پروسه صلح افغانستان در ترکیه است. هم اکنون پنج قدرت اتمی دنیا به اضافه سازمان ملل متحد و تمام کشورهای منطقه از این نشست حمایت‌های همه جانبه نموده اند، زمینه‌ی شکل‌گیری یک حکومت مشروع ملی که با پشتوانه داخلی و بین المللی بدون جنگ و درگیری‌های مضاعف، کاملا فراهم گردیده است.

آنچنان که همه میدانیم و خود طالبان بهتر از ما می‌دانند که جنگ آنان به جز دستیابی به قدرت هیچ‌گونه جنبه قداست و ماورایی ندارد، سر و ته آن را هم اگر بهم وصل و جمع نماییم در یک کلام خلاصه می‌گردد که همان « قدرت سیاسی» است، از این رو بهترین زمان جهت دستیابی به قدرت سیاسی، حال حاضر است؛ بنا بر این انتظار می‌رود که طالبان به این درک سیاسی رسیده باشند که عزت و اقتدار جمعی در گرو تشکیل حکومت فراگیر ملی از راه دیپلماسی و مذاکره است نه تشدید خشونت و جنگ‌های بی هدف، این گروه اگر به این پیمانه از درک اجتماعی و سیاسی نرسیده باشند امکان هضم شان در بدنه جامعه و دولت بسا پر چالش است. پشت هر جنگی هدفی نهفته است، واضح است که جنگ طالبان در افغانستان بر سر دستیابی به قدرت است که روزانه این همه خون انسان‌های بی گناه ریخته می‌شود و تأسیسات عام المنفعه تخریب می‌گردد، اکنون اگر این گروه واقعا تسلط بر عموم شاخه‌ها و زیر مجموعه‌های شان دارند طی فرایند گفتگوهای کنونی که موعد برگزاری آن در ترکیه به توافق همگی رسیده است حضور یافته و خواسته‌های شان را با حضور طرف‌های افغانی و جامعه جهانی مطرح نمایند، این تنها گزینه‌ی است که می‌تواند زمینه‌ی قدرت اشتراکی را پس از بیست سال درگیری فراهم نماید ورنه اگر این گروه به چیزی غیر از قدرت می‌اندیشند دیالوگ صلح و گفتگو که گاهی آنان به آن دیکته می‌کردند میان تهی و فاقد بار ارزشی است، بنا بر این فرصت به وجود آمده صلح در تاریخ سیاسی کشور کم‌نظیر است، طالبان اگر این فرصت را از دست بدهند و یا به هر نحوی آن را تلف نمایند، فاز جنگ وارد یک بازه‌ی زمانی نا مشخص خواهد گردید که هیچ برنده‌ی هم نخواهد داشت.

لینک کوتاه

https://sarie.news/a318b
دکمه بازگشت به بالا