قومی سازی سیاست و فراموشی مردم، ضربه‌ای مهلک بر پیکره افغانستان

بيشترین کشورهاي جهان از اقوام مختلف و  متعدد تشکيل يافته و با حفظ آداب و رسوم و هويت‌های قومي شان در کنار هم به صورت مسالمت آمیز زندگي می‌کنند، حاکميت‌هاي سياسي هم به تنوع قومي و فرهنگي به عنوان يک نقطه قوت و سرمايه‌اي ارزشمند نگريسته و از اين تنوع در جهت رشد و بالندگي اقوام استفاده کرده‌اند؛ اما در برخي از کشورها اين گونه‌گوني فرهنگي و قومي، گاهي موجب بروز خشونت‌هاي قومي و نزاع هاي داخلي گرديده است و بيشتر اين درگيري‌ها و منازعات در کشورهایی با تنوع قومي شکل گرفته است؛ طوري که  بين سال‌هاي 1945-1989 گروه‌هاي قومي، حدود هشتاد جنگ چريکي و داخلي به راه انداخته اند. هرچند تعدد و تنوع  طايفه ها و اقوام، نزاع ها و خشونت ها را به وجود نمي آورند؛ بلکه سياسي کردن ارتباطات قومي و نژادي است که خشونت و جنگ  را در پي دارد و اين چيزي است که در کشورهاي سومالي، رواندا، انگولا و افريقاي جنوبي اتفاق افتاده است، با کمال تأسف سوءاستفاده از مسايل قومي يکي از شگردهايي است که رهبران قومي و حاکمان به کار مي برند تا به اهداف مورد نظرشان دست يابند.

افغانستان هم يکي از کشورهاي با تنوع قومي محسوب مي شود  و مردمان ساکن در اين سرزمين با حفظ هويت هاي چندگانۀ خويش در مقاطع مختلف تاريخي يک پيکر مستحکم، استوار و واحد را به‌نام ملت افغانستان به وجود آورده‌اند؛ اما آنچه که  در برخي ادوار تاريخ، کشور را دچار بي ثباتي و بحران کرده و تنوع و تعدد قومي را به يک تهديد تبديل کرده است قومي سازي سياست در افغانستان است که در اين ميان نخبگان، رهبران فکري و قومي، گروه‌ها و جريان‌هاي سياسي-قومي و حاکميت‌هاي سياسي نقشي مهم در سياسي کردن مسائل قومي داشته‌اند و قوميت را به عنوان نردبان اصلي رسيدن به قدرت  نگريسته و با تحريک افکار عمومي از قوميت به عنوان يک ابزار سياسي استفاده کرده‌اند؛ بنابراين اگر روند قومي سازي سياست در افغانستان مهار نشود و سياست با منافع قومي گره خورده باشد، اختلاف و تنش هاي قومي، تضعيف وحدت ملي، در حاشيه قرار گرفتن منافع ملي، فقر و عقب ماندگي از مهم ترين پيامدهاي آن در افغانستان خواهد بود. با کمال تأسف بايد گفت که  سياست حاکميت‌هاي سياسي بر کتمان و انکار هويت‌هاي قومي و مذهبي استوار بوده است و فرهنگ حذف و عدم پذيرش مشارکت ديگر اقوام و جريانات سياسي و قوم گرايي و نگرش قوم محورانه به سياست و گردش خانوادگي قدرت ازمهم ترين مؤلفه هاي قابل شناسايي در حاکميت‌هاي سياسي افغانستان محسوب می‌گردد و فضاي بدبيني و نفرت موجود در جامعه امروز افغانستان محصول سياست‌هاي ناسنجيده‌ای است كه حاکميت‌هاي سياسي در گذشته نسبت به گروه‌هاي قومي اعمال کرده‌اند.

بنابراين براي برون رفت از اين وضعيت و مهار تنش‌هاي قومي، مناسب ترين الگوي سياست قومي، سياستي است که  منجر به تقويت همبستگي و انسجام اقوام بر محور منافع مشترک گردد و برخي از کشورهاي داراي تعدد و تنوع قومي با در پيش گرفتن سياست معقول و مبتني به حقوق شهروندي و توجه به قوميت‌ها  در عرصه‌هاي سياسي، اجتماعي و فرهنگي توانسته‌اند بخشي از منازعات قومي را مهار کنند؛ از اين رو مي طلبد که حاکمیت کنونی پاليسي مشخصي را بر پايه احقاق حقوق شهروندان و جنسیت‌ها صرف نظر از هرگونه تعلقات نژادي، قومي، مذهبي، جنسي، زباني، سمتي و غيره روي دست گيرد؛ تا زمينه و بستري فراهم نگردد که مردم  به رهبران و گروه‌هاي قومي براي استيفاي حقوق‌شان پناه برند و زمینه هرج و مرج یکبار دیگر فراهم گردد. طبيعي است که تا تبعيض  و انحصار قدرت وجود داشته باشد، روحيه قوم محورانه تشديد خواهد شد و قدرتِ مانور، براي کساني که در دام گفتمان قومي و قبيله‌ای گير کرده‌اند بيشتر فراهم می‌گردد.

متوسل شدن رهبران سياسي به قوميت و طرح پررنگ مطالبات و شعارهاي قومي از سوي آنان خطر جدي و تهديد کننده‌ای براي ثبات و امنيت کشور است و قطعا عدم پاسخگويي و مديريت رضايت بخش و به موقع،  بسترهاي لازم  را براي قومي سازي سياست در افغانستان فراهم مي سازد و مسائل مربوط به هويّت و حـقوق‌ اقـوام هـنوز در جامعه و سياست افغانستان مهم هستند و دغدغۀ اصلي افراد و گروه‌هاي قومي، پيش از آنکه دغدغه‌اي ملّي باشد، از مـلاحظات قـومي‌ و حـزبي‌ متأثر است؛ از اين رو، ‌بخشي از‌ نارضايتي‌هاي قومي در سـياست کـنوني افغانستان ريشه در مسائل مربوط‌ به‌ مباحث‌ قومي دارد، در اين رابطه برخي از گروه‌‌هـاي‌ قـومي خارج نشین بارها اعلام کرده‌اند که گروه‌هاي قومي در ساختار قدرت سياسي کنونی وجود ندارد و حکومت سرپرست را به عملکردهاي تک قوميتی متهم مي نمايند. وجود ايـن گونه ذهنيت‌ها، بزرگ ترين مانع براي شـکل گـيري هويت ملي و روند ملت سازي در‌ کشور‌ به شمار مي‌آيد و مي طلبد که حکومت سرپرست با در نظرداشتن واقعيت ها و پذيرش تنوع قومي و فرهنگي در جامعۀ افغانستان، گام‌هاي جدي و عملي براي جلوگيري از قومي شدن حکومت و سياست بردارد، تا زمينۀ بسيج قومي برای ابراز نارضایتی فراهم نشود و همه شهروندان بدون وابستگي قومي و نژادي حضور خود در دولت و ساختارهاي سياسي را احساس کنند و از اين جهت اطمينان داشته باشند. اين امر باعث مي شود بستري فراهم شود که با هويت فرهنگي و قومي مستقل خود در عرصه هاي سياسي و اجتماعي فعاليت نمايند؛ بنابراين اساسي ترين و بنيادي ترين راه‌حل منازعات قومي و کاهش قوم گرايي سياسي، دوري نخبگان سياسي از قومي سازي سياست، حکومت و قدرت و تلاش براي از بين بردن نابرابري‌هاي سياسي و اجتماعي است که در طول تاريخ سياسي افغانستان آثار زيان‌باري بر روابط و مناسبات سياسي، اجتماعي و فرهنگي اقوام وارد کرده است.

سياستمداران و جناح‌هاي سياسي افغان سال‌هاست که حرفي براي گفتن ندارند و از راه تحريک احساسات قومي و قومي سازي سياست، به دنبال منافع گروهي و جناحي و مطامع شخصي خويش هستند. سال ها است که مردم اين موضوع را درک کرده‌اند و همواره عليه آن شعار داده‌اند. ولي متاسفانه تا کنون راهکارهاي عملي براي از بين بردن پروسه‌هاي سياسي سازي قوميت پيدا نشده است. اکنون نيز این سیاسیون که کشور را ترک کرده و از راه دور سیاست می‌کنند، نمی‌توانند حرفی برای مردم داشته باشند؛ نه تنها برای مردم بلکه برای تمام افغانستان حرفی برای گفتن ندارند. لذا با توجه به فرصت پیش آمده، حکومت سرپرست باید سیاسیون گذشته را کنار گذاشته و برای توسعه سياسي و مشارکت اقوام در ساختار کلي کشور سراغ نسل جوان و نخبگان این سرزمین برود. اما متاسفانه تا کنون در این زمینه توجه صورت نگرفته و حکومت و ملت کماکان هر کدام مسیر جداگانه را طی می‌کنند.

 

نویسنده: عبدالحمید خاقانی

 

لینک کوتاه

https://sarie.news/a320s

 

 

دکمه بازگشت به بالا