مشارکت سیاسی ملت؛ موتور محرکه ثبات و توسعه در افغانستان

مشارکت سیاسی مردم در افغانستان، در وضعیت کنونی که ساختارهای رسمی و شناختهشده مشارکت عمومی محدود شدهاند، معنایی متفاوت اما همچنان تعیینکننده پیدا کرده است. اگرچه بسیاری از کانالهای مرسوم اثرگذاری جامعه بر قدرت به روی مردم بسته شده، اما نقش ملت در شکلدهی به آینده کشور نه تنها کاهش نیافته، بلکه نسبت به گذشته حیاتیتر شده است. افغانستان در مرحلهای قرار گرفته که هر حرکت اجتماعی، هر کنش جمعی و هر صدای مسئولانه میتواند کشور را به مسیر توسعه و ثبات رهنمون سازد؛ زیرا در فقدان سازوکارهای مشارکت نهادینه، این جامعه است که بار اصلی پویایی سیاسی را بر دوش میکشد.
در چنین شرایطی، مشارکت سیاسی باید بیش از هر زمان دیگری بازتعریف شود. ضرورت مشارکت سیاسی ملت در افغانستان نه یک مفهوم کلاسیک بلکه یک ضرورت اجتماعی برای زندهماندن امید ملی است؛ مشارکتی که در قالب رفتارهای جمعی، نقشآفرینی محلی، پیگیری مطالبات اجتماعی، تقویت مسئولیتپذیری و ساختن شبکههای خودجوش معنا پیدا میکند. این نوع مشارکت، بهجای تکیه بر ساختارهای کلان، بر انرژی جامعه و پیوندهای درونی آن استوار است و از دل روستاها، محلات شهری، انجمنهای غیررسمی، شوراهای محلی و همیاریهای اجتماعی رشد میکند.
در جوامعی که ساختار حکمرانی بسته و متمرکز است، نقش مردم بیش از همیشه به شکل غیرمستقیم اما اثرگذار بروز میکند. مردم از طریق مطالبهگری اخلاقی، حضور مسئولانه در امور روزمره جامعه، حل اختلافات محلی، تقویت شبکههای اعتماد و همکاری، و ایجاد فشار مدنی بر مدیران محلی و نهادهای مسئول، در شکلدهی به نظم اجتماعی سهم ایفا میکنند. این مشارکت آرام اما پایدار، جلوی بسیاری از تنشها را میگیرد و از تبدیل مشکلات کوچک به بحرانهای بزرگ جلوگیری میکند. در افغانستان امروز، این شکل از انرژی اجتماعی بهنوعی بزرگترین پشتوانه ثبات است.
توسعه نیز بدون مشارکت مردم نه قابل دوام است و نه قابل تحقق. تجربه تاریخی افغانستان نشان داده که هرگاه برنامهریزیها از بالا و بدون دخالت جامعه صورت گرفته، نتیجه آن ناپایداری و شکست بوده است. توسعه پایدار نیازمند حضور واقعی مردم در تصمیمات و فرآیندهای مربوط به زندگیشان است؛ از مدیریت منابع آب و زمین گرفته تا آموزش، صحت و اقتصاد محلی. هنگامی که مردم در حل مسائل ملی نقش داشته باشند، کیفیت تصمیمگیری افزایش مییابد و احساس مسئولیت جمعی تقویت میشود. این مسئولیتپذیری اجتماعی زیربنای یک نظم پایدار و پیشبرنده است.
نقش زنان در این معادله حیاتیتر از هر زمان دیگری است. محدودیتهای گستردهای که بر حضور اجتماعی و آموزشی زنان اعمال شده، پیامدهای سنگینی بر آینده افغانستان دارد. هر جامعهای که نیمی از جمعیت خود را از مشارکت فعال محروم کند، نه میتواند توسعه پایدار داشته باشد و نه ثبات بلندمدت را تضمین کند. مشارکت زنان در هر سطح از آموزش تا فعالیتهای اجتماعی، از تولیدات کوچک خانگی تا نقشآفرینی در شبکههای حمایتی—برای اقتصاد، فرهنگ و انسجام جامعه یک ضرورت بنیادین است. آینده افغانستان بدون احیای نقش زنان، آیندهای ناقص و شکننده خواهد بود.
جوانان، نیروی محرکه تحول، نیز در چنین فضایی نقش بسا قابل توجه دارند؛ اگر فرصت داشته باشند، بزرگترین سرمایه توسعهاند؛ و اگر نادیده گرفته شوند، به نماد سرخوردگی و بیثباتی تبدیل میشوند. بخش بزرگی از جمعیت افغانستان را جوانانی تشکیل میدهد که در نبود فرصتهای شغلی، آموزشی و نقشآفرینی اجتماعی، در معرض فرسایش امید قرار گرفتهاند. مشارکت سیاسی در شرایط امروز، برای جوانان بیشتر به معنای مشارکت اجتماعی، مهارتآموزی، کارآفرینی محلی و شکلدادن به شبکههای همیاری است؛ شبکههایی که زمینهساز خودکفایی و تقویت اعتماد جمعیاند و بهتدریج پایههای نظم توسعهمحور را میسازند.
رسانههای اجتماعی و ابزارهای دیجیتال نیز به یکی از مهمترین بسترهای مشارکت تبدیل شدهاند. این رسانهها اگرچه با محدودیتها و خطراتی همراهاند، اما مسیر آگاهیبخشی، مبادله تجربهها، طرح مشکلات و ایجاد همبستگی را فراهم کردهاند. مردم از طریق این فضاها نهتنها صدای خود را حفظ کردهاند، بلکه بهنوعی حفظ کننده حافظه جمعی شدهاند؛ حافظهای که در آینده برای بازسازی نهادهای ملی اهمیت حیاتی خواهد داشت. اما استفاده از این فضاها نیازمند هوشیاری و مهارت است تا جامعه از پیامدهای منفی آن مصون بماند.
در کنار این تلاشها، نقش کشورهایی که با افغانستان به نحوی منافع مشترک دارند نیز اثرگذار است، اما نه به شکل تحمیلی و از بالا به پایین، بلکه به گونهای مسئولانه و ثباتمحور. این کشورها باید بداند که توسعه و ثبات افغانستان تنها زمانی پایدار میشود که مردم افغانستان خود در فرآیند تغییر نقش داشته باشند. حمایتها باید بر حفظ ظرفیتهای انسانی، تقویت آموزش، افزایش توانمندی زنان و جوانان، و تقویت نهادهای محلی و مدنی متمرکز شود. هرگونه تلاش بیرونی که مردم را نادیده بگیرد، محکوم به شکست است، اما حمایتهای هوشمندانه و مسئولانه میتواند ظرفیتهای جامعه را برای نقشآفرینی بیشتر تقویت کند.
مشارکت سیاسی ملت در افغانستان کنونی، نه یک رویداد، بلکه یک جریان آرام، عمیق و مداوم است. جریانی که شاید در ظاهر خاموش باشد اما ریشههای آن در زندگی مردم، در فرهنگ همیاری، در مقاومت اجتماعی و در آرزوی یک زندگی باثبات و محترمانه تنیده شده است. آینده افغانستان بر دوش همین مشارکت خلاق و هوشمندانه است؛ مشارکتی که بدون هیاهو اما با قدرت، میتواند بنیانهای ثبات را محکم و مسیر توسعه را هموار کند. این مشارکت، با وجود تمام محدودیتها، همچنان امید بزرگ افغانستان برای ساختن فردایی بهتر است.
یادداشت اختصاصی

