گذر زمان عامل تغذیه مخالفین مسلح حکومت

مسئله شورش و شورشیگرایی یکی از معضلات جدی در سطح بین الملل است، عمدتا ناراضیان نظامهای سیاسی در کشورهای مختلف جهان وجود دارند، وقتیکه وضعیت سیاسی و اقتصادی به گونهای پیش برود که نتواند نیازهای جمعی را بر آورده سازد و یا تبعیضهای ساختاری و ملیتی باعث نادیده انگاشتن شماری از طیفهای اجتماعی گردد؛ آنگاه زمینههای شورش و تشکیل تیمهای شورشی به میان می آید، زیرا جوامع سرکوب شده و عقدهمند به چیزی جز انتقام و شکست نظام حاکم نمی اندیشند، به همین دلیل در فرایند چهار دهه اخیر که نظامهای سیاسی افغانستان با مداخلات خارجی و عوامل داخلی اش بی ثبات گردید، تبعیضها و تطمیع برای بلعیدن کل قدرت توسط گروههای مسلح افغان به یک رویه و امر عادی تبدیل شده است؛ از این رو هر گروهی که قدرت را به دست گرفته است، سائرین را متواری ساخته و باب مذاکره و گفتگو را نیز به روی شان مسدود ساخته است؛ چنانچه در سال 2001 که ائتلاف شمال قدرت را در دست گرفتند، طالبان را در کنفرانس بن دعوت نکردند، پس از بیست سال چنان شد که همان دور تکرار شد و ائتلاف شمال همانند طالبان از قدرت طرد و فراری شدند و اینبار طالبان حاکم بر این سرزمین گردیدند، لذا شورش و شورشیگری در فقدان عدالت اجتماعی و مذاکره همین دور را مجددا تکرار خواهد کرد و افغانستان هیچگاه روی ثبات را نخواهد دید.
برخی شورشها چنان دوام میآورند که گویی جاودانهاند، دولتها تغییر میکنند، رهبران میمیرند، نسلها میگذرند؛ اما گروههای مسلحی که زمانی با سلاحهای ابتدایی و اهداف مبهم آغاز کرده بودند، همچنان زنده میمانند، این پدیده در تاریخ معاصر بارها دیده شده است از گروههای مسلح در افغانستان گرفته تا فارک در کلمبیا، و شورشیان شمال میانمار یا بوکوحرام در نیجریه، چرا گذر زمان، به جای فرسودن مخالفین مسلح، آنان را نیرومندتر میسازد؟ زمان، یک منبع استراتژیک است در جنگهای نامتقارن، شورشیان نیازی به پیروزی سریع ندارند؛ کافی است شکست نخورند، هر سالی که در برابر حکومت دوام میآورند، مشروعیت سیاسی و روانی آنان افزایش مییابد، جامعه محلی، حتی اگر با آنان موافق نباشد، بهتدریج به حضورشان عادت میکند و آنان را بخشی از واقعیت میپندارد، زمان برای دولت هزینه است، اما برای شورشیان فرصت.
1. فرسایش انگیزۀ دولتها
هرچه زمان میگذرد، دولتها خستهتر میشوند، از نظر اقتصادی، نظامی و سیاسی، افکار عمومی از جنگ طولانی دلزده میشود، نیروهای نظامی روحیهشان را از دست میدهند و کشورهای حامی خارجی نیز علاقه خود را از دست میدهند، در این شرایط، مخالفین مسلح، که معمولاً ساختارهای غیررسمی و انعطافپذیر دارند، میتوانند با کمترین هزینه زنده بمانند، هر روزی که دولت نتواند پیروز شود، روزی است که شورش زندهتر میشود.
2. یادگیری و انطباق
زمان، برای گروههای شورشی فرصت یادگیری فراهم میکند، آنان تاکتیکهای جنگی خود را اصلاح میکنند، از اشتباهات گذشته درس میگیرند، روابط اجتماعیشان را در میان مردم تقویت میکنند و منابع جدید مالی و نظامی مییابند، گروههای شورشی طی سه دهه اخیر افغانستان نمونهای کلاسیک از این روند است که هر کدام از گروهی شکستخورده در فرایند زمان، به نیرویی بازسازیشده و منسجم تبدیل شدند، زمان همان مکتبی است که شورشیها در آن استاد میشوند.
3. تولد نسلهای جدید
وقتی شورش بیش از یک دهه طول میکشد، نسلی تازه از جنگجویان پدید میآید که جنگ را نه بهعنوان بحران، بلکه بهعنوان واقعیت زندگی تجربه میکند، این نسل دیگر نیازی به توجیه ایدئولوژیک ندارد؛ جنگ برایش حرفه و هویت است، در نتیجه، جنبش مسلحانه از مرحله مبارزه به مرحله زیست میرسد.
4. حمایت محلی و مشروعیت اخلاقی
هر قدر دولت در برقراری خدمات، امنیت یا عدالت ناکام باشد، شورشیان فرصت مییابند نقش بدیل دولت را بازی کنند، ارائه اندک خدمات، حل اختلافات محلی، یا حتی رفتار محترمانه با مردم میتواند برای آنان سرمایهای اجتماعی بسازد، به مرور، مردم از ترس یا ناامیدی به سمت حمایت خاموش از مخالفین گرایش مییابند، این حمایت، نه الزاماً از سر باور، بلکه از سر ضرورت است؛ اما برای دوام شورش کافی است.
5. پناهگاههای امن و پشتیبانی بیرونی
زمان به شورشیان امکان میدهد تا شبکههای بیرونی خود را تثبیت کنند؛ از مسیرهای قاچاق گرفته تا پشتیبانی مالی و سیاسی در کشورهای همسایه، مناطق مرزی یا مناطق خارج از کنترل دولت معمولاً به پناهگاههای امن تبدیل میشوند، جایی که نیروهای شورشی میتوانند استراحت، آموزش و سازماندهی دوباره داشته باشند.
6. فرسایش مرز میان جرم و سیاست
در شورشهای طولانی، بسیاری از گروهها برای تأمین هزینه جنگ به تجارت غیرقانونی (مواد مخدر، سنگهای قیمتی، مالیات غیررسمی) روی میآورند، با گذشت زمان، اقتصاد جنگ از خود جنگ مهمتر میشود، برخی از اعضای گروههای شورشی، از جمله در افغانستان و آفریقا، پس از سالها جنگ، شبکههای اقتصادی قدرتمندی ایجاد کردند که خودشان را بازتولید کردند و به ادامه درگیری دامن زدند، زمان، دشمن دولتها و دوست مخالفین مسلح است، هر روزی که درگیری ادامه مییابد، مشروعیت حکومت مرکزی کاهش مییابد و در عوض قدرت اجتماعی مخالفین افزایش پیدا میکند؛ حتی اگر مخالفین مسلح از نظر نظامی شکست بخورند، ساختار اجتماعی و فکری آنان باقی میماند و به شکلهای تازهای بازمیگردد.
در نتیجه، مقابله با مخالفین مسلح تنها از راه نظامی ممکن نیست، اگر حکومت نخواهد یا نتواند در کوتاهمدت اعتماد مردم، عدالت و مشارکت سیاسی را تأمین کند، زمان به سود مخالفان کار خواهد کرد؛ زیرا شورشها هیچگاه نمیمیرند؛ تنها شکل عوض میکنند، از این رو افغانستان یکی از مستعدترین کشورها برای پرورش و تقویت مخالفین مسلح است؛ جغرافیای کوهستانی و خرده فرهنگها عامل تولید مخالفین مسلح میگردد، به خصوص زمانی که مردم احساس کنند در سیاست نقش ندارند و اراده چند فرد به زور بر سرنوشت شان تحمیل میگردد، مجراهای ایستادگی و شورش را میپویند؛ لذا برای تکرار از این چرخه باطل خوب است که به خواستهها و نیازهای مردم توجه گردیده و زمینه مشارکت سیاسی شهروندان فراهم گردد، در غیر آن امنیت کنونی نسبی است و پایدار نخواهد بود، در طولانی مدت نمیتوان امنیت را از مجرای فشار و ارعاب تأمین کرد، زمانی میرسد که مردم به چیزی جز تغییر نظام نخواهند اندیشید چنانچه در تاریخ معاصر این سرزمین بارها چنین وضعیت را شاهد بودیم و تا این دم افغانستان و مردم این سرزمین نتوانسته اند نفس راحت بکشند؛ زیرا نه حکومت پروای مردم را دارد و نه مردم حکومت را از خود میپندارند و هر کدام در فقدان انسجام به راهی روان اند که برای ثبات این سرزمین مخاطره آمیز است.
نویسنده: عبدالحی مهمند

