گسترش تعاملات رسمی منطقه با افغانستان؛ فرصت‌ها و چالش‌ها

چندی پیش، روسیه در یک اقدام شجاعانه و غیرمنتظره، تابوی عدم رسمیت‌شناسی حکومت سرپرست افغانستان را شکست و با گفتن «نه» به هژمونی امریکا، وارد تعامل مستقیم با افغانستان شد. این اقدام روسیه به سرخط خبری رسانه‌های افغانستان و منطقه تبدیل شد؛ حتی جریان‌های رسانه‌ای فارسی‌زبان وابسته به غرب نیز به آن واکنش نشان دادند.

امریکا و غرب می‌خواهند افغانستان همواره در وضعیت بلاتکلیفی باقی بماند تا مردم و حکومت تحت فشارهای گوناگون قرار گرفته و در اثر نارضایتی‌ها، درگیری و نزاع در این سرزمین تداوم یابد. افغانستان بی‌ثبات و فقیر، یکی از آرزوهای دیرینه امریکایی‌هاست؛ زیرا در این صورت می‌توانند هرگونه نفوذ و مداخله در امور داخلی این کشور داشته باشند. امریکا می‌داند که بلاتکلیفی و بی‌سرنوشتی سیاسی افغانستان باعث افزایش فقر و عقب‌ماندگی این کشور می‌شود. در چنین وضعیتی، زمینه برای ورود و تقویت گروه‌های نیابتی بیش از هر زمان دیگری فراهم می‌گردد و این هیولای غرب با کمترین هزینه می‌تواند در خلق فاجعه دخالت کند.

حضور بیست‌ساله و بی‌دستاورد امریکا در افغانستان که نهایتاً به شکست تلخ این کشور انجامید، همچون عقده‌ای در گلو باقی مانده است و امریکا درصدد است این عقده را از طریق تحت فشار قرار دادن افغانستان بگشاید. اکنون که از نظر فیزیکی درگیر نبرد با افغانستان نیست، به صورت نرم، از طریق عدم رسمیت‌شناسی، فشارهای اقتصادی و حمایت از گروه‌های نیابتی مانند داعش، تلاش می‌کند افغانستان را از نظر بی‌ثباتی و وابستگی در قعر جدول نگه دارد.

روسیه با درک این موضوع، گامی زودتر از امریکا و غرب برای رسمیت بخشیدن به حکومت افغانستان برداشت؛ زیرا قدرت‌های منطقه‌ای مانند روسیه، چین و ایران، پیشرفت منطقه را در گرو ثبات و امنیت افغانستان می‌بینند. افغانستان با ثبات و مرفه به نفع امنیت و ثبات منطقه است. اگر افغانستان از ابعاد مختلف رشد یابد، در مرزهای هیچ یک از کشورهای همسایه تهدیدی وجود نخواهد داشت و زمینه برای راه‌اندازی مسیرهای ترانزیتی و پروژه‌های بزرگی مانند راه ابریشم فراهم خواهد شد که رشد همه‌جانبه افغانستان و سایر کشورهای منطقه را در پی دارد.

از این رو، منطقه نمی‌خواهد افغانستان حیات‌خلوت امریکا و غرب باشد، بلکه خود باید تصمیم‌گیرنده باشد و در راستای منافع منطقه‌ای که منافع افغانستان نیز در آن نهفته است، گام بردارد. با درک این حساسیت، اکنون سایر کشورهای منطقه مانند قزاقستان و ازبکستان نیز برای رسمیت دادن به افغانستان چراغ سبز نشان داده‌اند. سرمایه‌گذاری‌های این دو کشور در افغانستان بیش از حد انتظار بوده است. وزیر خارجه قزاقستان در دیدار با مقامات حکومت سرپرست در کابل گفته بود: «کابل می‌تواند روی همکاری آستانه حساب کند.» در این دیدارها، مباحث مهم‌تری نیز میان طرفین مطرح شد.

بنابراین، کشورهای منطقه یکی پس از دیگری فاز تعامل رسمی را با حکومت سرپرست افغانستان آغاز خواهند کرد. این اقدام منطقه فواید چندجانبه دارد: اولاً به نفع خود کشورهای منطقه است، ثانیاً به نفع مردم افغانستان است، و ثالثاً به نفع حکومت است که از این بلاتکلیفی رهایی یافته و بتواند به عنوان حکومتی رسمی، مسئولیت‌هایش را انجام دهد.

امروزه منطقه‌گرایی و هم‌گرایی منطقه‌ای، یکی از کم‌هزینه‌ترین و کوتاه‌ترین راه‌ها برای رسیدن به ثبات سیاسی-امنیتی و توسعه اقتصادی جمعی کشورهایی است که در یک منطقه جغرافیایی تعریف‌شده قرار دارند. اگر نگاهی عمیق و آسیب‌شناسانه به بحران‌ها و منازعات تاریخی کشورهای منطقه از آسیای مرکزی تا خاورمیانه و از جنوب و جنوب‌شرق آسیا تا کرانه‌های باختری رود اردن و شاخ آفریقا داشته باشیم، درمی‌یابیم که بحران‌ها زمانی فروکش کرده و فضای صلح‌آمیز شکل گرفته که اجماع منطقه‌ای حول محور کشور غرق‌شده در بحران ایجاد شده است.

از این رو، بحران و بی‌ثباتی افغانستان به معنای بی‌ثباتی کل منطقه است و امنیت و ثبات پایدار در افغانستان به معنای ثبات و امنیت برای همه کشورهای همسایه محسوب می‌شود. هرچند منطقه هم‌اکنون با وجود فقدان شرایط تعیین‌شده (مانند تشکیل حکومت فراگیر و رعایت حقوق بشر زنان، اقوام و قبایل)، باب تعامل را گشوده است و شرایط گذار افغانستان چنین تصمیمی را توجیه می‌کند، اما در صورت عدم تحقق این دو شرط، تهدیدات بالقوه کماکان باقی خواهد ماند و با کمترین فرصت، افغانستان را دوباره به منجلاب جنگ و خونریزی خواهد کشاند.

وضعیت کنونی ممکن است راهگشای چالش‌های مقطعی باشد، اما در بلندمدت می‌تواند به شعله‌ور شدن آتش منازعات در کشور بینجامد. از یک سو، گروه‌های اپوزیسیون در خارج از کشور منتظر فرصت هستند تا با حمایت خارجی وارد فازهای تنش‌آلود شوند، و از سوی دیگر، حکومت سرپرست افغانستان به دلیل ساختار تک‌قومیتی در حلقه تصمیم‌گیری، این سرزمین را ملک مطلق قوم خود پنداشته و هر تصمیمی را که لازم بداند، بدون توجه به پیامدهای آن برای سایر شهروندان اجرا می‌کند. این رویکرد واکنش سایر اقوام را در پی خواهد داشت.

به عنوان نمونه، حلقه رهبری حکومت سرپرست بر این باور است که هر منطقه‌ای که در دوران جمهوریت آباد شده و اکنون محل سکونت اقوام تاجیک، هزاره و ازبک است، به زور تصرف شده است و با استفاده از روش‌های مختلف تلاش می‌کند این اقوام را از کابل خارج کرده و به ولایت‌هایشان بازگرداند. این فرضیه بر دو محور استوار است:

  1. این زمین‌ها دولتی بوده و توسط مردم تحت حمایت حکومت جمهوری تصرف شده‌اند.
  2. این زمین‌ها متعلق به برخی خان‌های قوم پشتون بوده که رهبران سایر اقوام، مردم خود را از ولایات آورده و در آن‌ها اسکان داده‌اند.

این موضوع در حلقه‌های تصمیم‌گیری حکومت به شدت مورد توجه است و در صورتی که بدون در نظر گرفتن تشکیل حکومت فراگیر، رسمیت این حکومت تثبیت شود، اولین دستور کار، مصادره خانه‌های اقوام ساکن در کابل و بازگرداندن آن‌ها به ولایات خواهد بود. پیامدهای این اقدام برای افغانستان و مردم آن برای حلقه تصمیم‌گیری اهمیتی ندارد، زیرا آن‌ها گمان می‌کنند قدرتشان تا ابد پایدار خواهد ماند.

 

چنین منطق تک‌محوری در افغانستان نه‌تنها جوابگو نیست، بلکه تبعات جبران‌ناپذیری برای افغانستان و منطقه در پی خواهد داشت. بنابراین، اگر کشورهای منطقه همزمان با رسمیت‌شناسی، این نگرانی‌ها را نیز مدنظر قرار دهند، می‌توانند از اعمال اراده تک‌قومی و زورگویی در افغانستان جلوگیری کنند.

یادداشت اختصاصی / خبرگزاری سریع

لینک کوتاه

https://sarie.news/s1120a

 

 

دکمه بازگشت به بالا