یکصد و پنجمین سالروز استقلال افغانستان؛ خیانت سیاسیون و مقاومت مردمی
تاریخ دو سدهی اخیر افغانستان پر از فرازونشیبهای سیاسی است که به اثر مداخلههای قدرتهای جهانی، جاهطلبی برخی از حکام و سیاستمداران، اتخاذ سیاستهای قومی-قبیلوی و نادیدهگیری خواستههای ملت، همواره دستخوش تغییر و تحول بوده است. افغانستان در سال (۱۸۳۹ – ۱۸۴۲) در بخش جنوبی درهی هلمند با نیروهای انگلیس وارد جنگ شد. این جنگ که میان نیروهای کمپانی هند شرقی بریتانیا و افغانستان رخ داد، رویهم رفته با پیروزی افغانها بر انگلیس پایان یافت. آنچه در تاریخ ثبت است در این جنگ حدود ۴۵۰۰ نفر از سربازان انگلیسی و هندی کمپانی هند شرقی بریتانیا به همراه ۱۲۰۰۰ نفر از مردمان و خانوادههای وابسته به اردوگاه انگلیس، توسط جنگجویان قبیلههای افغان کشته شدند؛ اما در نهایت در جنگ کابل، انگلیسیها بر افغانها فائق آمدند. این جنگ، یکی از نخستین لشکرکشیهای بزرگ قرن نوزدهم در جریان رقابتها بر سر تصاحب قدرت و نفوذ در منطقهی آسیای مرکزی بود که با عنوان بازی بزرگ میان امپراتوری بریتانیا و امپراتوری روسیه شناخته میشود.
در واقع این جنگ در بازی رقابتی میان انگلیس و روسیه بر افغانستان تحمیل شد، با فایقآمدن نیروهای انگلیس بر حکومت دوستمحمد خان او تسلیم شد و به هند رفت نیروهای انگلیس شاه شجاع را بهعنوان امیر دستنشانده بر سرنوشت افغانها حاکم کرد. چنانچه قوای دولتی دوستمحمد خان شکست را پذیرفت و قوای شاه شجاع سرسپردهی انگلیس شد، نیروهای بومی و غیردولتی افغان ناگزیر به فکر چارهجویی و نجات کشور از چنگ استعمار انگلیس افتادند، آنان اطراف کابل را محاصره کردند و با گذشت هر روز حلقهی محاصره بر انگلیسها تنگتر میشد، سرانجام انگلیس اعلام کرد که از کابل خارج میشوند به شرطی که حملهی بالای آنان صورت نگیرد؛ اما نیروهای مردمی با وجود تضمین دولت، پیشنهاد انگلیس را نپذیرفتند و هنگام خروج، نیروهای انگلیس را قتلعام کردند.
انگلیس به هدف انتقامجویی از این شکست بهطور مجدد نیروهایش را از هند بسیج کرده و به کابل حمله کردند، آنان قلعهی بزرگ شهر را به آتش کشیدند و خشونتهای فزایندهای را بر افغانها تحمیل کردند، در نتیجه نیروهای مردمی بدون دولت به فکر چارهجویی افتادند و شورای اعلای مجاهدین را به هدف مبارزه با انگلیس به وجود آوردند، در این شورا قومها و مذهبهای مختلف افغانستان سهیم بودند که به ترتیب، اسامی ذیل عضویت این شورا را داشتند نایب امین الله خان لوگری (رییس شورا)، وزیر محمداکبر خان، خان شیرین خان، جوانشیر چنداولی، حاجی علی، آقا حسین و حسین کاکه.
اعضای شورا با هماهنگی کامل علیه حکومت دستنشاندهی شاه شجاع قیام کردند و به اثر این قیام شاه شجاع کشته شد و دوستمحمدخان به افغانستان بازگشت و مورد استقبال مردم قرار گرفت.
جنگ دوم افغان و انگلیس در سالهای ۱۸۷۸ الی ۱۸۸۰ رخ داد که در آن نیروهای بریتانیا شکست خوردند و عبدالرحمن خان منحیث امیر جدید وارد صحنه شد. پس از این جنگ، صفحهی جدید دوستی میان افغانستان و انگلیس بهوجود آمد. امور روابط خارجی افغانستان به انگلیس داده شد و در مقابل انگلیس وعده کرد که از افغانستان در برابر روسیه و ایران محافظت کند.
در سال ۱۹۰۱ میلادی، حبیبالله، پسر عبدالرحمن خان به جای پدر بر مسند قدرت نشست. حبیبالله نسبت به پدرش و شاهان پیش از وی، آدم نسبتأ اصلاحطلب بود و تلاش کرد تا کشور را به سوی پیشرفت و ترقی رهبری کند. وی در جریان حکومتش تلاش کرد تا دواها و فنآوریهای جدید و عصری را به کشور وارد کند و همچنان در کشور اصلاحات به میان آورد.
حبیبالله در ۲۰ فبروری سال ۱۹۱۹ در هنگام شکار در ولایت لغمان به قتل رسید. پس از قتل حبیب الله، برادر وی نصرالله خان قدرت را بهدست گرفت و منحیث امیر جدید بر مسند قدرت تکیه زد؛ ولی حکومت وی بیش از یک هفته طول نکشید و امانالله خان، فرزند سوم حبیبالله خان، کاکایش نصرالله خان را زندانی کرد و خودش قدرت را به دست گرفت.
سرانجام جنگ سوم افغان و انگلیس باعث شد که انگلیس کنترول روابط خارجی افغانستان را در سال ۱۹۲۱ میلادی پس به خود افغانها واگذار کند.
چنانچه تحولات سدههای قبل را مرور کوتاه داشتیم دو نکته در این تحولات بهطور کامل آشکار است.
- عدم مستعمرهبودن افغانستان: در فرایند تاریخ، افغانستان هیچگاه مستعمره نبوده است؛ بلکه یک کشور مستقل دارای جغرافیا، مردم و دولت، همانند هر کشور دیگری که معیارهای دولت ملی را دارا بوده اند. این حاکمان افغان بودهاند که در بدل حفظ حکومت و مقام شان، بخشی از صلاحیتهای کشور را به استعمار واگذار می کردند؛ چنانچه شاه شجاع پس از شکست دوستمحمد خان در بدل ریاست دولت، به اشغال انگلیس در افغانستان مشروعیت بخشید و عبدالرحمن خان نیز جهت حفظ حکومتش صلاحیت سیاست خارجی افغانستان را به انگلیس واگذار کرد؛ ورنه در جنگهایی که میان انگلیسها و افغانها رخ داده بود مردم افغانستان بدون قوای نظامی دولتهای حاکم بر افغانستان هر سه بار انگلیسها را با شکست بدرقه کردند؛ ولی خیانتهای حاکمان، رشادتهای مردم را حقیر کرد.
- مبارزات مردم بدون کمک نیروهای دولتی: نکتهی دیگر اینکه در پی تجاوز قدرتهای استعماری بر افغانستان که به اثر خیانتهای سیاسیون صورت میگرفت، بسیج مردمی از قومها و مذهبهای مختلف افغانستان شکل می گرفت و علیه استعمارگران و قدرتهای دستنشاندهی شان مبارزه می کردند، دولتها نه تنها که کنار مردم نبودند بلکه در خدمت باداران شان علیه مردم می جنگیدند که نمونهی بارز آن در جنگهای اول و دوم افغان-انگلیس اشاره شده، شورای عالی جهادی باعث بسیج مردمی و شکست متجاوزان انگلیس شد در حالیکه دولت شاه شجاع کمترین نقش را در شکست انگلیس ایفا نکرد بلکه خودش دستنشانده بود.
با این حال در تغییر و تحولات سیاسی با توجه به اینکه مردم همواره نقش تاثیرگذار و تعیینکننده در آزادی و دفاع از وطن داشتهاند؛ اما به محض پیروزی بر متجاوزان، ابزار دست سیاسیون قرار گرفته و به فراموشی سپرده شدهاند. تاریخ افغانستان ثابت کرده است که این ملت در برابر هر نیروی متجاوز یکپارچه و همدل قیام می کنند، دولتهایی که به نفع مملکت و مردم نبودهاند نیز توسط همین ملت ساقط شدهاند؛ لذا سیاسیون افغان با عبرتگیری از گذشتههای تاریخی، باید کاری کنند که عملها و رفتار سیاسی شان به ضرر ملت واقع نشود؛ بلکه خود را وقف خدمت به مردم کنند، ضربالمثل معروف است که می گویند: (قدرت چشم حقیقتبین را کور میکند). این ملت همواره ناظر بر اوضاع و احوال کشور اند، دولتهای حاکم را تا جایی تحمل میکنند که از خطوط سرخ مردمی عبور نکنند وقتیکه دولتها نتوانستند تمثیلکنندهی اراده، اقتدار، آیینهی تمامنما و عزت مردم افغانستان واقع شوند، در فرایند زمان موجب بگومگوهای اجتماعی شده و زمینه را جهت تحرکهای مردمی مهیا میکنند. پیشامد این وضعیت نه به نفع مردم و مملکت است و نه به نفع دولتهای حاکم؛ لذا پیشنهاد میشود که رضایت مردمی همواره در اولویت سیاستهای حکومت باشد تا افغانستان دستخوش این همه تغییرات نظامهای سیاسی نشود.